کوچیک بزرگ نداره، ماها مردیم
صهیونا رو قِلِفتی لوله کردیم
شاخ نشو واسمون جوجو که از روت
با رورووئک میریم و برمیگردیم
✍ زهرا آراستهنیا
#شعرطنز
👳 @mollanasreddin 👳
به داشتهها، موقعیتها
و آدمهایِ خوبِ زندگیام فکر میکنم
به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا
زیبا و حالِ مرا خوب میکند.
و میخندم؛به رویِ تمامِ
روزهایِ خوبی که در راهند،
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد،
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد.
خوشبختی یعنی همین؛
که زندگی را سخت نگیرم،
که حالِ من خوب باشد.
👳 @mollanasreddin 👳
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند
✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بینظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند):
💎 نماز را بازاری نکنید،
اول وقت به جا بیاورید
با خضوع و خشوع!
اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند؛
و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛
🏷 #تهذيب_نفس #خودسازی #نماز_اول_وقت
👳 @mollanasreddin 👳
پاسخ عبرت انگيز انوشيروان
🌴شخصی نزد انوشيروان (شاه معروف ساسانی )آمد و گفت: مژده باد به تو که خداوند فلان دشمن تو را از ميان برداشت و هلاک کرد.
🌴انوشيروان به او گفت: اگر خدا او را از ميان برد، آيا مرا باقی می گذارد؟
🍂اگر بمرد عدو جای شادمانی نيست
🍂که زندگانی ما نيز جاودانی نيست
👳 @mollanasreddin 👳
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام صبح بخیر 🌱✨
👳 @mollanasreddin 👳
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان.
تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد.
اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر میشه »
دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود:
امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن
👳 @mollanasreddin 👳
دست و پا بریدهای، هزارپایی را بکشت.
صاحبدلی برو گذر کرد و گفت:
سبحان الله!
با هزارتا پایی که داشت،
چون اجلش فرا رسید، از بی دست و پایی گریختن نتوانست!!!
گلستان سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
زندگی حکایت
قدیمی کوهستان است
صدا میکنی ومیشنوی
پس به نیکی صدا کن
تا بـه نیکی به تو پاسخ دهد...
👳 @mollanasreddin 👳
کاغذ خط دار را به جرم خط دادن به قلم پاره کردند.
سیدحسین محفوظی
#کاریکلماتور
👳 @mollanasreddin 👳
#خاطرات_شهدا
وابستگیمان آنقدر زیاد بود که زمانی که من ساعت را نگاه میکردم و متوجه میشدم نزدیک است از سر کار به خانه برسد، تپش قلبم شروع میشد. وقتی در خانه را میزد تپش قلبم بیشتر میشد و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بی نهایت بود.
همسر شهید #سید_یحیی_سیدی
#عاشقانه_شهدایی😍
👳 @mollanasreddin 👳
فراغت شیخ ابوحازم از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان.
گفت: سیم ندارم.
گفت: تو را زمان دهم.
گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم.
قصاب گفت: لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است.
گفت: کرمان گور را این بس بود؟
تذکره الاولیاء
👳 @mollanasreddin 👳