eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
218هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
73 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچیک بزرگ نداره، ماها مردیم صهیونا رو قِلِفتی لوله کردیم شاخ‌ نشو واسمون جوجو که از روت با رورووئک می‌ریم و برمی‌گردیم ✍ زهرا آراسته‌نیا 👳 @mollanasreddin 👳
به داشته‌ها، موقعیت‌ها و آدم‌هایِ خوبِ زندگی‌ام فکر می‌کنم به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا زیبا و حالِ مرا خوب می‌کند. و می‌خندم؛به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهند، اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد، و آرزوهایی که برآورده خواهند شد. خوشبختی یعنی همین؛ که زندگی را سخت نگیرم، که حالِ من خوب باشد. 👳 @mollanasreddin 👳
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند ✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بی‌نظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند): 💎 نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند؛ و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ 🏷 👳 @mollanasreddin 👳
پاسخ عبرت انگيز انوشيروان 🌴شخصی نزد انوشيروان (شاه معروف ساسانی )آمد و گفت: مژده باد به تو که خداوند فلان دشمن تو را از ميان برداشت و هلاک کرد. 🌴انوشيروان به او گفت: اگر خدا او را از ميان برد، آيا مرا باقی می گذارد؟ 🍂اگر بمرد عدو جای شادمانی نيست 🍂که زندگانی ما نيز جاودانی نيست 👳 @mollanasreddin 👳
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسی‌اش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کناره‌ی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟ حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان. تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد. اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر میشه » دوباره حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان. مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشه‌ی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ ساده‌ای با خط زیبا نوشته بود: امان ز لحظه‌ی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن 👳 @mollanasreddin 👳
دست و پا بریده‌ای، هزارپایی را بکشت. صاحبدلی برو گذر کرد و گفت: سبحان الله! با هزارتا پایی که داشت، چون اجلش فرا رسید، از بی دست و پایی گریختن نتوانست!!! گلستان سعدی 👳 @mollanasreddin 👳
زندگی حکایت قدیمی کوهستان است صدا میکنی ومیشنوی پس به نیکی صدا کن تا بـه نیکی به تو پاسخ دهد... 👳 @mollanasreddin 👳
کاغذ خط دار را به جرم خط دادن به قلم پاره کردند. سیدحسین محفوظی 👳 @mollanasreddin 👳
وابستگی‌مان آنقدر زیاد بود که زمانی که من ساعت را نگاه می‌کردم و متوجه می‌شدم نزدیک است از سر کار به خانه برسد، تپش قلبم شروع می‌شد. وقتی در خانه را می‌زد تپش قلبم بیشتر می‌شد و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بی نهایت بود. همسر شهید 😍 👳 @mollanasreddin 👳
فراغت شیخ ابوحازم از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان. گفت: سیم ندارم. گفت: تو را زمان دهم. گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم. قصاب گفت: لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است. گفت: کرمان گور را این بس بود؟ تذکره الاولیاء 👳 @mollanasreddin 👳