صبح ڪَلداڹِ
ڪَليست نشسته بر
طاقچهےاحسـاس،
رُخ در رُخ زندڪَي
لبخندميزند!
سلام
صبحتون بخیر
لبخندمهمون لبتون
ودلتون
خانه خوشبختی وشادمانی😊
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
راهِ رسیدن به خدا
قرآن کریم میفرماید: هر خانهای رو از دَرش وارد بشید..
کنایه از اینکه هر کاری راهی داره، و باید از راهش وارد بشید...
چه در مسائل دنیائی، و چه در مسائل معنوی و آخرتی.
وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا. (بقره/۱۸۹)
به هر خانهای، از درِ آن خانه وارد شوید.
امام صادق (ع) درباره این آیه فرمود: "منظور از این آیه، این است که هر کاری را از راهش وارد شوید".
تفسیر برهان، ج۱، ص ۱۹۰.
حالا اگه کسی میخواد
به خدا برسه...
به قرآن برسه...
به سعالدت برسه...
راهش چیه؟
روایات زیادی از اهلبیت داریم که فرمودند:
نَحْنُ بَابُ اللهِ
یعنی راهِ رسیدن به خدا، ما اهلبیت هستیم برای نمونه فقط یه دونه از این روایتها رو ببینید:
اصبغ ابن نُباته میگوید خدمت امیرالمومنین نشسته بودیم که یک نفر از معنای این آیه سوال کرد. حضرت علی (ع) فرمود:
نَحْنُ الْبُیُوتُ الَّتِی أَمَرَ اللهُ أَنْ یُؤْتَی مِنْ أَبْوَابِهَا وَ نَحْنُ بَابُ اللهِ وَ بُیُوتُهُ الَّتِی یُؤْتَی مِنْهُ، فَمَنْ بَایَعَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ مَنْ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا.
ما اهلبیت آن خانههایی هستیم که خدا امر کرده است از درِ آن وارد شوید. ما اهلبیت «باب الله» هستیم. هر کس با ما بیعت کند و به ولایت ما اقرار کند، از درِ این خانه وارد شده است، و هر کس مخالفت ما را کند، و دیگران را بر ما برتری دهد، به بیراهه رفته است.
احتجاج الطبرسیّ: ۱۲۱.
این حدیث معروف پیغمبر (ص) هم اشاره به همین مطلب داره:
أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا.
"من شهر علم هستم، و علی (ع) درِ ورودی به این شهر است".
و در زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
مَنْ ارادَ اللهَ بَدَءَ بِکُمْ...
وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ...
هر کس اراده کند به خدا برسد، باید ابتدا از شما اهلبیت شروع کند.
و هر کس قصد کند به خدا برسد، باید اوّل به شما اهلبیت توجّه کند....
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه تون زیبا
18 رمضان
ان شاءالله امروز🌴🌸
برای تک تک دوستانم
همون روزی بشه که
آرزو شو دارند
پر از خیروبرکت
پر از دلخوشی
پر از موفقیت و🌴🌹
پر از محبت خدا در زندگی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ 💎 جشن شکوفایی بچه ✨
ماجرا از آنجایی شروع شد كه ما به یك مهمانی «اعلام خبر بارداری» دعوت شدیم. اول با خودمان گفتیم «آخی! خودشون خوشحالن دارن بچهدار میشن، میخوان ما رو هم شریك كنن». آن موقع نمیدانستیم از این به بعد هربار كه آنها خوشحال هستند، قرار است ما هم شریك باشیم و كادو بدهیم.
ما بیخبر از سرنوشت شومی كه در انتظارمان بود، خوشحال به آن مهمانی رفتیم. به عنوان هدیه هم از این سكه گرمیها دادیم كه هم بالاخره طلاست، هم خیلی گران نیست.
چند هفته بعد از آن مهمانی، با ذوق و شوق تماس گرفتند و گفتند به مناسبت «تعیین جنسیت بچه»، یك مهمانی كوچك گرفتهاند. هرچه اصرار كردیم بگویند بچه دختر است یا پسر، كه حداقل بدانیم هدیه صورتی تهیه كنیم یا آبی، قبول نكردند و گفتند كه باید همان شب سورپرایز شویم. ما یك هدیه سفید خریدیم و به مهمانی رفتیم؛ سعی كردیم خودمان را سورپرایز شده نشان دهیم و در حالی كه وانمود میكنیم اصلا انتظارش را نداشتهایم، بابت مشخص شدن جنسیت بچه، به والدینش با هیجان تبریك بگوییم.
نه ماه كه تمام شد، فرزند دلبندشان به دنیا آمد و در این مرحله، علیرغم دانستن جنسیت بچه، فقط باید یك تكه طلای سنگین هدیه میدادیم. از شانس ما بچه هم پسر بود و با این حساب، یك سور دیگر به مجموعه جشنها اضافه میشد.
چند ماه بعد، وقتی كمكم داشتیم نگران میشدیم كه چرا این بچه دندان در نمیآورد، زنگ زدند و گفتند: «جشن دوتا دندونشرو باهم گرفتیم، منتها یكم بزرگتر و سنگینتر. بالاخره دوتا دندون با همه دیگه».
و بدین ترتیب ما هم با یك هدیه كه چند گرم سنگینتر بود و مناسب دوتا دندان با هم، به «جشن دندونی» رفتیم.
به جز جشنهای تولد، جشن راه افتادن و جشن زبان باز كردن، خیالمان راحت بود تا زمان «از شیر گرفتن»، جشنی نخواهیم داشت كه با یك «گودبای پمپرز» ناگهانی غافلگیر شدیم.
فكر اینجایش را نكرده بودیم. به این مناسبت فرخنده هم كادویی جز چند دست شلوار اضافه و قالیچه زاپاس به ذهنمان نرسید. هدایا را زدیم زیربغلمان و به جشن رفتیم. با اینكه دست و دلمان نمیرفت در مهمانیای كه تم لباسها «قهوهای» و كیك هم به شكل «پوشك» بود چیزی بخوریم، وقتی بچه میگفت شماره يك یا بعضا دو دارد، سعی میكردیم اشك شوق در چشمانمان حلقه بزند و ایستاده او را تشویق میكردیم.
بعد از اینكه فرزند دلبندشان به مدرسه رفت، نفس راحتی كشیدیم. خوشحال بودیم كه زندگیمان به حالت عادی بازگشته و كم كم داشتیم روحیه از دست رفتهمان را به دست میآوردیم. تا اینكه چند روز پیش تماس گرفتند و اعلام كردند ما به جشن «به فكر به دنیا آوردن فرزند دوم افتادن» دعوت شدهایم.
✍️ آرزو درزی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨رزق کرم ✨
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.
در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت :" وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟"
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن...
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
نصیحت امام صادق علیه السلام
سفیان ثوری می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: یا بن رسول الله مرا نصیحت کن، حضرت ابتدا چهار نصیحت سپس به تقاضای بیشتر وی حضرت تعداد پنج نصیحت دیگر فرمود: روی هم نه نصیحت شد، آنها عبارتند از:
❶ دروغگو؛ جوانمردی ندارد.
❷ پادشاه؛ رفیق ندارد( ریاست رفاقت نمی شناسد).
❸ حسود؛ آسایش نبیند.
❹ بد اخلاق؛ مجد و بزرگی نیابد.
❺ به خدا اعتماد کن؛ که ایمان همین است؛
❻ به آنچه که خدا داد راضی باش؛ که بی نیازی همین است.
❼ با همسایگان خوش رفتاری کن؛ تا مسلمان باشی.
❽ با بی دین رفقات نکن؛ که فسق و فجورش را به تو می آموزد.
❾ با مردم خدا ترس مشورت کن.
#منبع:
خصال، ج۱، ص۱۶۹
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربان ڪه باشے💝
صبحت هم زیباست☀️
خورشید هم زیباست💛
آسمان رنگ دیگرے دارد ❤️
روز رویایےست😍
تو بخواه
برای مهربانے همیشه بهانه پیدا مےشود...🌺
سلام. صبحتون بخیر🌷
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست . اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .
در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم
#داستانهایی_ازابلیس_ص40
#نقل_ازخزینه_الجواهر646
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
اخلاص یعنی خالص برای خدا.
بنابراین اخلاص فقط در عبادت نیست، بلکه همهی وجودمون باید خالص برای خدا باشه:
حتّی مرگ و زندگیمون هم برای خدا باشه.
قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. (انعام/۱۶۲)
ﺑﮕﻮ: نماز ﻭ ﺗﻤﺎمِ عباداتِ ﻣﻦ..
ﻭ زندگی ﻭ مرگِ ﻣﻦ..
ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
یعنی:
برای خدا زندگی کنیم..
برای خدا بخوابیم..
برای خدا نفس بکشیم..
برای خدا صبر کنیم..
برای خدا درس بخونیم..
برای خدا آشپزی کنیم..
برای خدا..
و آخر سر هم برای خدا بمیریم..
این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه.
اینطوری تمام زندگیمون رو جهتدار میکنیم، و همهی کارهای ما میشه عبادت، اون هم عبادتِ خالصانه
این رو میگن
سبکزندگیقرآنی.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
⭕️میدونستید نامه معروف "چاری چاپلین به دخترش" ساخته و پرداخته یک روزنامه نویس ایرانی بوده و واقعیت نداشته؟😐
ماجرا به سال های دهه پنجاه در تحریریه مجله «روشنفکر» برمی گردد.
فرج اله صبا یکی از روزنامهنگاران دهه پنجاه میگوید: «سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد. به هر حال میخواستیم طبع آزمایی کنیم. این شد که در ستونی، هر هفته، نامه هایی فانتزی به چاپ می رسید. آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن می کرد. بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری شده. یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا این قدر تکراری اند؟»
گفتند: «اگر زرنگی خودت بنویس! خب، ما هم سردبیر بودیم. به رگ غیرت مان برخورد و قبول کردیم. رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود. همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم. از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار میآورد که زود باش باید صفحه ها را ببندیم. آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه “فانتزی” از بالای ستون افتاد. همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال شد.»
بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع شد: «آن را نوار کردند، در مراسم مختلف دکلمه اش می کردند، در رادیو و تلویزیون صد بار آن را خواندند، جلوی دانشگاه آن را می فروختند، هر چقدر که ما فریاد کشیدیم آقا جان این نامه را چاپلین ننوشته کسی گوش نکرد. بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد. حتی در چند جلسه که خودم نیز حضور داشتم باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من است، ریشخندم کردند که چه می گویی؟ ما نسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم!»
این نامه حتی در کتاب «مساله حجاب» استاد شهید مرتضی مطهری یا یکی از آثار استاد محمد رضا حکیمی مورد استناد قرار گرفته و آن قدر شهرت یافت که برخی از مغازه داران نیز آن را در معرض دید مشتریان خود قرار داده اند و هنوز هم دیده می شود. متنی اخلاقی که نگاه شرقی در آن کاملا هویداست.
فرج الله صبا توضیح داد از مشاهده عکس مشهور «ولگرد» - چارلی در کنار یک دختربچه- این ایده به ذهن او آمد و در شماره بعد هم قصد توضیح داشته ولی به سفر می رود و تکذیب های بعدی کارگر نمی افتد و بعدتر از تکرار تکذیب های خود خسته شد و دیگر پی گیری نکرد.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
May 11
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ خلیفه احمق ✨
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت.
«عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند.
«علی» برای این جماعت حیف است.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️