eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
260هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
☘🌺بشارت مسیح علیه السلام به نبوت حضرت #محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ☘ #پیامبران_الهی اهدافی مشترک دارند و پیام الهی را به مردمان زمانه خود ابلاغ می کنند و بعد از خویش، نویدبخش #پیامبری هستند که بعد از آنان راه #توحید را پرچمداری می کند. ☘این داستان از #حضرت_آدم آغاز و به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ختم شد. ☘در #سوره «صف» آیه شش آمده است: «به یاد آورید هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای #بنی_اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم؛ و کتاب #تورات را که قبل از من فرستاده شده تصدیق می کنم و به رسولی که بعد از من می آید و نام او #احمد است، بشارت دهنده هستم». ☘🌺 #بشارت به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در #انجیل ☘در #قرآن_مجید در سوره «اعراف» آیه 157 آمده است: نام پیامبر امّی را #یهودیان و #مسیحیان در تورات و انجیل نوشته می یابند. ☘از این آیه روشن می شود که در عصر پیامبر، نام آن حضرت در تورات و انجیل بوده والاّ یهودیان و مسیحیانِ بسیاری که در اطراف مدینه و مکّه بودند، کتاب خود را آورده و می گفتند: اسم خود را به ما نشان بده و اگر پیامبر از چنین کاری عاجز می ماند، موضوع را آن افراد نشر می دادند. ☘همچنین بسیاری از آنان بر وجود نام حضرت در کتب خویش اعتراف داشتند. در تورات و انجیل کنونی نیز هنوز اشارات روشنی بر ظهور آن گرامی می یابیم. 👳 @mollanasreddin 👳
🌘بیست سال معصیت🌒 🍃جوانی در زندگی می کرد و به عبادت حق تعالی مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت، تا بیست سال کارش همین بود تا که یک روز فریب خورده و کم کم از خدا کناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه کرد و از جمله گنه کاران قرار گرفت و در این کار بیست سال باقی ماند. 🍃یک روز آمد جلو آئینه خود را ببیند، نگاه کرد دید موهایش سفید شده از معصیتهای خود بدش آمد واز کرده های خود سخت پشیمان گردید. گفت خدایا بیست سال عبادت و بیست سال معصیت کردم اگر برگردم بسوی تو آیا قبولم می کنی. 🍃صدائی شنید که می فرماید: «اجبتنا فاحببناک ترکتنا فترکناک و عصیتنا فامهلناک و ان رجعت الینا قبلنا». تا آن وقتی که ما را دوست داشتی پس ما هم تو را دوست داشتیم. ترک ما کردی پس ما هم تو را ترک کردیم، معصیت ما را کردی ترا مهلت دادیم. پس اگر برگردی بجانب ما، تو را قبول می کنیم. پس توبه نمود و یکی از عبّاد قرار گرفت. از این مرحمتها از خدا نسبت به همه گنه کاران بوده و هست. بازآ بازآ هرآنچه هستی بازآی 🌴 گر کافر و گبر و بت پرستی بازآی 🌴 این درگه ما درگه نامیدی نیست 🌴 صدبار اگر توبه شکستی بازآی 📚 در کتاب ثمراة الحیوة جلد سوم صفحه 377 👳 @mollanasreddin 👳
🍀🍂داستان جریح عابد🍂🍀 🍂در میان عابدی مشغول عبادت در خود بود، روزی مادرش نزد وی آمد. مشغول دعا و راز و نیاز بود، هر چه صدا می زد، عابد اعتناء نمی کرد، و به اصطلاح عشق مناجات را با چیزی معاوضه نمی نمود. بار آخر مادر چون جواب فرزند را نشنید از بی اعتنائی فرزند ناراحت شد و نفرین کرد و گفت: به روزی بیفتی که بی عفتها برای تماشای تو بیایند. 🍂چوپانی در آن حوالی مشغول چرای گوسفندانش بود چشمش به دختری که به مزرعه می رفت افتاد نگاه چشم به تمایل دل کشیده شد چوپان وی را تهدید کرد و مرتکب گناه شد. 🍂مدتی از این جریان گذشت و شکم دخترک هر روز برآمده تر می شد، خانواده اش فهمیدند و بالاخره وی را وادار به سخن گفتن کردند، گفتند: از کیست؟ گفت: مردی در فلانجا. وقتی آنجا رفتند دیدند کسی غیر از عابد زندگی نمی کند، وی را آوردند و نشان دختر دادند دختر دید او نیست ولی با خود فکر کرد پس چه کسی بوده و او چه بگوید، لبان را جنباند و گفت: خود اوست. 🍂حاکم دستور داد صومعه اش را ویران کردند و ریسمان بر گردنش انداختند و در شهر می گرداندند، بی عفتها همه برای تماشای او دست و پا می شکستند، یاد نفرین مادرش افتاد. چون دل با مادرش صاف نمود، مادر صدا بلند کرد که پسرم بی گناه است. 🍂گفتند: دختر اقرار کرده و شهادت داده است. مادرش به یکباره گفت: از بچّه بپرسید! گفتند: بچّه که متوجه نیست، گفت: بپرسید. مادر خود نیز از ته دل حاجت خویش را به خدای عرضه کرد، بچّه به حرف آمد و گفت: پدر من فلان چوپان است و «جریح عابد» از من بری است. بار دوم پرسیدند، باز تکرار نمود. رفتند چوپان را آوردند وی به گناه خویش اقرار نمود، 🍃خواستند عابد را اکرام کنند، صومعه اش را بسازند و... گفت: می روم خدمت مادر می کنم. 📚ره رستگاری، ج 3، ص: 68؛ غضنفری، علی 👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌺از شقاوت به سعادت 🍃صاحب كه يكى از مهم‌ترين كتاب‌هاى عرفانى و علمى است و به قلم يكى از دانشمندان پس از عصر «» رحمه الله نوشته شده روايت مى‌كند: 🍃«در عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچيده و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده بود. چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت كرده بود كه فرشتگان آسمان‌ها او را دوست گرفتند و جبرئيل كه محرم اسرار پرده وحى بود در آرزومندى زيارت و ديدار او از حضرت حق درخواست نزول از دايره افلاك به مركز خاك نمود. فرمان رسيد: در لوح محفوظ نگر تا نامش را كجا بينى. جبرئيل نظر كرد نام عابد را مرقوم در دفتر تيره‌بختان ديد. از نقشبندى قضا شگفت‌زده شد. عنان عزيمت از ديدار وى باز كشيد و گفت: الهى، كسى را در برابر حكم تو طاقت نيست و مشاهده اين شگفتى‌ها را قوت و نيرو نمى‌باشد. 🍃خطاب رسيد: چون آرزوى ديدن وى را داشتى و مدتى بود كه دانه اين هوس در مزرعه دل مى‌كاشتى اكنون به ديدار او برو و از آنچه ديدى وى را آگاه كن. جبرئيل در صومعه عابد فرود آمد، او را با تنى ضعيف و بدنى نحيف ديد، دل از شعله شوق سوخته و سينه از آتش محبّت افروخته، گاهى قنديل‌وار پيش محراب طاعت سوزناك ايستاده و زمانى سجّادوار از روى فروتنى به خاك تضرّع و زارى افتاده. 🍃جبرئيل بر وى سلام كرد و گفت: اى عابد، خود را به زحمت مينداز، كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه تيره‌بختان است. 🍃عابد پس از شنيدن اين خبر چون گلبرگ تازه كه از وزش نسيم سحرى شكفته شود، لب خندان كرد و چون بلبل خوش‌نوا كه در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سرايد زبان به گفتن «الحمد للَّه» به حركت آورد. 🍃جبرئيل گفت: اى پير فقير، با چنين خبر دلسوز و پيام غم‌اندوز تو را ناله «انّا للَّه» بايد كرد نعره «الحمد للَّه» ميزنى؟، تعزيت و تسليت روزگار خود مى‌بايد داشت، نشانه تهنيت و مسرّت اظهار مى‌كنى!! 🍃پير گفت: از اين سخن درگذر كه من بنده‌ام و او مولا، بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پيش ارادت او ارادتى نماند، هرچه خواهد كند، زمام اختيار در قبضه قدرت اوست، هرجا خواهد ببرد، عنان اقتدار در كف مشيّت اوست هرچه خواهد كند، «الحمد للَّه» اگر او را براى رفتن به بهشت نمى‌شايم، بارى براى هيمه دوزخ به كار آيم! 🍃جبرئيل را از حالت عابد رقت و گريستن آمد، به همان حال به مقام خود بازگشت. فرمان حق رسيد در لوح نگر تا ببينى كه نقاش «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ» چه نقش انگيخته و صورتگر «وَيَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ» چه رنگ ريخته؟ 🍃جبرئيل نظر كرد نام عابد را در ديوان نيك‌بختان ديد. وى را حيرت دست داد، عرضه داشت: الهى، در اين قضيه چه سرّى است و در تبديل و تغيير مُجرمى به مَحرمى چه حكمت است؟ 🍃جواب آمد: اى امين اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى، چون عابد را از آن حال خبر كردى نناليد و پيشانى جزع بر زمين نماليد، بلكه قدم در كوى صبر گذاشت و به حكم قضاى من رضا داد، كلمه «الحمد للَّه» بر زبان راند و مرا به جميع محامد خواند، كرم و رحمتم اقتضا كرد كه به بركت گفتار «الحمد للَّه» نامش را از گروه تيره‌بختان زدودم و در زمره نيك‌بختان ثبت كردم 📚رعد (13): 39. 📚ابراهيم (14): 27. 📚تفسير فاتحة الكتاب: 107. 👳 @mollanasreddin 👳
🔴یک شبانه روز از زندگی مغزهای فندقی زنگ زده : #سلبریتی ها به #بنی_اسرائیل گفتن زکی! 👳 @mollanasreddin 👳
🔻چهل سال سرگردانی 💠 حضرت موسی علیه‌السلام به قوم خود گفت: «با دشمنان خدا جنگ کنید» 💎 بنی‌اسرائیل بهانه آوردند و گفتند: «در آن شهر، گروهی زورمند هستند که ما نمی‌توانیم با آن‌ها بجنگیم.» پس «یوشع بن نون» و «کالب بن یوقنا» از سرداران حضرت موسی (ع) به آن شهر رفتند تا غالب گردند. 💠 بنی‌اسرائیل از روی اهانت به آن دو و از روی استهزاء پیامبر (ع) گفتند: «ما در آن سرزمین در نیاییم تا زور آوران در آنجا هستند؛ پس تو و خدایت بروید با آنان بجنگید. ما برای تماشا اینجا نشسته‌ایم.» 💎حضرت موسی علیه‌السلام ناراحت شد و نفرین کرد تا میان او و این‌ها جدایی ایجاد شود. 💠خداوند سرزمین پاک بیت‌المقدس را چهل سال بر ایشان حرام کرد و آن‌ها در بیابان‌ها سرگردان بودند. 💎 بنی‌اسرائیل چهل سال در دشت و صحرا راه می‌رفتند تا رها شوند و بعد از راهپیمایی دوباره خود را همان‌جا می‌دیدند. 👳 @mollanasreddin 👳
🔻نتیجه‌ی خوار شمردن شخصی در بنی‌اسرائیل فاسد بود به‌طوری‌که بنی‌اسرائیل او را از خود راندند. روزی آن شخص به راهی می‌رفت، به عابدی برخورد کرد که کبوتری بالای سر او پرواز می‌کند و سایه بر او انداخته است. پیش خود گفت: «من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشینم، امید می‌رود که خدا به برکت او به من رحم کند.» این بگفت و نزد آن عارف رفت و همان‌جا نشست. عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملّت هستم و این شخص، فاسد است او بسیار مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند، از او روی گردانید و گفت: از نزد من برخیز! خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سر گیرند زیرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را (به خاطر خودبینی و تحقیر آن شخص) محو کردم. منبع📚:شنیدنی‌های تاریخ، ص 373 -محجه البیضاء، ج 6، ص 239 👳 @mollanasreddin 👳
🔻حضرت موسی(ع) و برخ الاسود هفت سال در بنى اسرائيل قحطى آمد، حضرت موسى (ع) با هفتاد هزار نفر بيرون رفتند تا دعا كنند كه باران بيايد. خداوند متعال به موسى (ع) وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت كنم دعاى جمعيّتى را كه غرق در گناه هستند و گناهان بر ايشان سايه افكنده است و با خباثت باطن و غير يقين مرا مى خوانند و خود را از مجازات من ايمن مى دانند. اى موسى! برگرد و برو به نزد يكى از بندگانم به نام برخ كه دعا نمايد، تا دعاى او را بپذيرم. حضرت موسى عليه السلام در پى برخ رفت و او را پيدا نكرد، تا اين كه روزى حضرت در كوچه اى عبور مى كرد، ناگهان به بنده سياه پوستى برخورد كرد در پيشانيش آثار سجده نمايان بود و چادر شبى به خود پيچيده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام كرد و گفت:اسمت چيست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى (ع) گفت: مدّتى در جستجوى تو بوديم، حال بيا برويم براى ما دعاى باران بخوان، برخ به ميان جمعيّت آمد و چنين دعا كرد: اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِكَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِكَ وَ مَا الَّذى بَدا لَكَ انْقَضَتْ عَلَيْكَ عُيُونُكَ أَمْ عانَدَتْ الرِّياحُ عَنْ طاعَتِكَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَكَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُكَ عَلَى الْمُذْنِبينَ، الَسْتَ كُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئينَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرينا أَنَّكَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ. خدايا! اين خشكى و قحطى كار تو نيست، و اين سخت گيرى بر بندگان از بردبارى تو نيست. چه آشكار شده بر تو كه چشمه هاى تو كم آب شده است؟! آيا بادها از فرمانبرى تو روگردان شده اند؟! يا آنچه نزد توست به پايان رسيده است؟! يا خشمت بر گنهكاران شدّت يافته است؟! آيا تو پيش از آفريدن معصيت كاران آمرزنده نبودى و رحمت را نيافريدى؟ مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آيا مى خواهى با اين سخت گيرى شوكت خود را به ما نشان دهى، آيا مى ترسى فرصت از دست برود و ما نميريم، پس قبل از مردن ما در كيفر شتاب نمودى؟! هنوز برخ نرفته بود كه باران رحمت خدا سرازير شد، و بارش بنى اسرائيل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى عليه السلام گفت: ديدى چگونه با پروردگار مشاجره كردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود. 📚تسلیه العباد در ترجمه مسکن الفؤاد، شهید ثانی،(ترجمه حسین جناتی)، انتشارات آستانه رضویه، ص123 👳 @mollanasreddin 👳