ما در کدام حلقهی بینهایتیم؟
در برنامهنویسی ، مفهومی وجود دارد به نامِ "حلقهی بینهایت" که اگر چیزی وارد حلقه شد
تا زمانی که دستوری، آن را وادار به توقف و خروج از حلقه نکند تا ابد در آن میچرخد.
مثل موشهای آزمایشگاهی که بیوقفه در استوانههای شیشهای، به دنبال پنیر میدوند.
پنیری که هیچگاه به آن نمیرسند!
این دو اتفاق، شاید به ظاهر برای ما دور از عقل باشد، اما بهترین اشاره است برای بخشهای مهم و تکرار شوندهی زندگیمان!
ما هم بارها در حلقههای بیهوده، دنبال پنیری گشتهایم که همواره دور از دسترس بوده است.
بارها دویدهایم، اذیت شدهایم، سختی کشیدهایم، خار به پایمان رفته است اما باز در همان نقطهی آغاز ماندهایم.
بارها در پی وصل یار تقلا کردهایم، با تصویرش جان گرفتهایم، رؤیا ساختهایم؛ اما هر چه رفتهایم، تصویر بوده و تصور بهجای واقعیت.
گویی سرابی دلفریب را جایگزین دریای مواج کردهایم.
یونگ هم به زیبایی این رفتار را بیان میکند که آنان که از اتفاقاتِ ناگوارِ زندگیِ خود چیزی نمیآموزند، وجدان هستی را مجبور میکنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا درسش را بگیرند.
شاید همین نوشته و یادآوری، قاصدی است از کائنات که ما هم نگاهی به اتفاقات تکرار شوندهی زندگیمان بیندازیم؛
که در کدام حلقهی بینهایت، بیهوده میچرخیم و هوس را بهجای هدف دنبال میکنیم.
همین گشتن، دیدن و پیدا کردن پنیرهای توهمی، یعنی توقف آن حلقه.
یعنی جابجایی از سراب به مسیر دریا.
#یونگ
#تکرار_اتفاق
👳 @mollanasreddin 👳