#ولادت حضرت مسیح علیه السلام مبارک.
🎄 #بیست_و_پنجم_دسامبر سالروز تولد پیامبر صلح و دوستی، مهربانی و مودّت #عیسی_مسیح علیه السلام است.
🎄پیامبری که به تصریح #قرآن، بی پدر و از مادری باکره چون #مریم که تمام عمر خویش را به عبادت و بندگی خداوند صرف کرد و سرانجام با زادن فرزندی پاک و مبشّر روح القدس اجر و مزد عبادات خویش را در دنیا و آخرت گرفت.
👳 @mollanasreddin 👳
🌹 #مریم مادری پاک🌹
🌹اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمی داشت، #کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد.
🌹گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای #خواهر_هارون ! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای! «مریم» که #روزه_سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید.
🌹گفتند: چگونه با کودکی که در #گاهواره است سخن بگوییم؟!
🌹ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا #پیامبر قرار داده است و مرا هرجا که باشم موجودی پر برکت خواسته و تا زمانی که زنده ام، مرا به #نماز و #زکات امر فرموده است. سلام خدا بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد».
👳 @mollanasreddin 👳
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
🌼مهلت ندادن #عزرائیل 🌼
حضرت #عیسی (ع) با مادرش #مریم (س) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند.
غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (ع) تهیه می نمود.
یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (ع) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی رفت...
هنگام افطار فرا رسید، مریم (س) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (س) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم.
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (س) را قبض نمود.
عیسی (ع) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن.
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد.
عیسی (ع) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر، گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (س) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (ع) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی.
مریم (س) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (ع) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (س) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم.
ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر .
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
👳 @mollanasreddin 👳