💛✨💛
دهخدا و مادرش
دهخدا مادری داشت که بسیار
عصبی بود و پرخاشگر؛
طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج
نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار
مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین
بیدار کرد و آب خواست.
دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان
را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود.
سر دهخدا شکست و خونی شد.
به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر
مادرم بر نفسم پشت پا زدهام.
من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این
هم مزد من که مادرم به من داد.
خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از
من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید
نوری از سر او وارد شد و در کل بدن او
پیچید و روشنش ساخت.
صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل
مادرت ما به تو علم دادیم.»
❣از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ
ادبیات ایران را که "جامعترین لغتنامه" و
"امثال و حکم" بود را گردآوری کرد🦋
و نامش برای همیشه بدون نسل،
در تاریخ جاودانه شد.
👳 @mollanasreddin 👳
🟩تیرش به سنگ می خوره
🔻 به هدفش نمی رسه.
🔹️۱- یعنی در رسیدن به هدفش شکست می خورد.
🔸️۲- به کسی که بارها تصمیم می گیرد و هربار ناکام می ماند، این ضرب المثل را استفاده می کند. مسلما وقتی تیری به هدف نخورد مساوی با شکست است.
🔹️۳- گاهی در مورد بدخواهی های افراد که با شکت مواجه میشوند نیز این مثَل کاربرد دارد. مثلا یکی از دوستانتان بسیار حسودی شما را می کندو یکبار که خواسته مطلبی در کلاس بگوید که پیش استاد آبروی شما را ببرد و وجهه شما را خراب کند، کسی به او محل نداده و حتی خود استاد او را بابت این کار سرزنش کرده است.
اینجاست که دوستدارانتان می گویند: حسابی حالش گرفته شد و این بار تیرش به سنگ خورد!
🔸️۴- کنایه از ناکام ماندن، شکست خوردن، به نتیجه نامطلوب رسیدن، تلف شدن تلاش ها و زحمت ها و …
#تیر #سنگ #هدف #شکست #تلاش
👳 @mollanasreddin 👳
دلم گرفته خدایا ، گره گشایی کن
نثار ِ ظلمت ِ غمخانه روشنایی کن
قفس بهانه ی تکرارِ بی صدایی هاست
دوای درد ِ مرا لذّت ِ رهایی کن
چه عاشقانه دلم در هوای پرواز است
هوای عشق ِ تو دارم مرا هوایی کن
اگر بجرم ِ نفس در قفس گرفتارم
نفس بریده خدایا ، بیا خدایی کن
کنار ِ خیمه ی این روزهای بارانی
بغل گشوده مرا مست ِ آشنایی کن
تویی که همسفر ِ لحظه های خورشیدی
میان ِ معبد ِ عشقی مرا فدایی کن
مرور ِ مطلع ِ نوری طنین ِ احساسی
نمای چشم ِ مرا یک نفس طلایی کن
👳 @mollanasreddin 👳
من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم
دل پر از شوق رهاییست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟ خاطرهی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نماندهست، ولی میخواهم
خانهای را که فروریخته برپا دارم
#فاضل_نظری
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی
بس تند میرانی نگه کن تا نیفتی
بوی بهاران بود و ذوق میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
هنگام بیداریست ای گم کرده دیدار
چون چشم بخت من عجب بیگاه خفتی
خود را ز چشم خویشتن نتوان نهان کرد
گیرم خدا را نیز از خود می نهفتی
شعر خوانی #هوشنگ_ابتهاج
👳 @mollanasreddin 👳
📚 ضرب المثل "یکی به نعل میزند یکی به میخ"
🔸 ریشه ضرب المثل:
نعلبندان، هنگام کوبیدن نعل برای گرفتن شدت ضربه اولی که به میخ نعل می زنند ضربه دوم را آرام تر به نعل می زنند، یا به قولی برای جلب رضایت صاحب اسب و همچنین برای آرامش اسب که بی تابی نکند و لگد نیندازد یک ضربه به میخ و یکی هم به نعل می زنند.
بعدها این عمل تبدیل به مثل شد و درباره کسانی به کار می رود که رک و راست نیستند و بله را با نه توأم می کنند.
🔸 معنی و کاربرد:
یکی به نعل میزند و یکی به میخ، از آن مثلهایی است که امروز نیز استفاده زیادی دارد و مصداق این مثل، کسانی هستند که موضع و خط و مشی روشن و شفافی ندارند، گفتار و کردار دوگانهای دارند و میکوشند تا در ماجراهای زندگی، تبدیل به انسانِ به اصطلاح بد نشوند تا به هر شکلی منافع خود را حفظ کنند.
چنانچه بخواهیم واضح تر بگوییم، منافقانه حرف میزنند و دورویانه عمل میکنند و همین رفتارشان سبب سردرگمی و پریشان فکری طرف مقابلشان میشود.
#ضرب_المثل
👳 @mollanasreddin 👳
دلم گرفته خدایا ، گره گشایی کن
نثار ِ ظلمت ِ غمخانه روشنایی کن
قفس بهانه ی تکرارِ بی صدایی هاست
دوای درد ِ مرا لذّت ِ رهایی کن
چه عاشقانه دلم در هوای پرواز است
هوای عشق ِ تو دارم مرا هوایی کن
اگر بجرم ِ نفس در قفس گرفتارم
نفس بریده خدایا ، بیا خدایی کن
کنار ِ خیمه ی این روزهای بارانی
بغل گشوده مرا مست ِ آشنایی کن
تویی که همسفر ِ لحظه های خورشیدی
میان ِ معبد ِ عشقی مرا فدایی کن
مرور ِ مطلع ِ نوری طنین ِ احساسی
نمای چشم ِ مرا یک نفس طلایی کن
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
هر صبح
قاصدک های امید را
رهسپار آسمان آرزوهایت کن
بی تردید هر یک
زمانی که باید به مقصد
خواهند رسید 🌿
صبح تون پر از امید و انرژی دوستان 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
✧✦• صادقانه زندگی کنیم •✦✧
🔹اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،
ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ به خاﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟!
جواب با شما...
🔸نگذاريد گوشهايتان گواه چيزی باشد که چشمهايتان نديده،
🔹نگذارید زبانتان چيزی را بگويد که قلبتان باور نکرده...
"صادقانه زندگی کنيد"
🔸ما موجودات خاکی نيستيم که به بهشت ميرويم.
ما موجودات بهشتی هستيم که از خاک سر برآورده ایم...
👳 @mollanasreddin 👳
🍃ملا و پسرش را به دارالحکومه دعوت کردند. آن ها به آن جا رفتند، اما دربان راهشان نداد و گفت: با این لباس ها نمی شود پیش حاکم رفت.
🍃 بروید لباس هایتان را عوض کنید و بیایید.
🍃ملا و پسرش رفتند و دیگر نیامدند. ساعتی بعد، ماموری به خانه ملا رفت و پرسید: ملا، چرا نیامدید؟ همه منتظر تو و پسرت هستند!
ملا گفت: دربان به ما گفت که بیاییم لباس هایمان را عوض کنیم. ما آمدیم اما هر کاری کردیم لباس پسرم به تن من نرفت. برای همین نتوانستیم بیاییم!!!😂
👳 @mollanasreddin 👳
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
خبرت هست که از خویش، خبر نیست مرا؟!
گذری کن که ز غم، راهِ گذر نیست مرا
#امیرخسرو_دهلوی
👳 @mollanasreddin 👳
🔸 دو بیت ناب در مورد اهمیت دانش از فردوسی بزرگ بخونیم:
⚜ چه ناخوش بود دوستی با کسی
⚜ که بهره ندارد ز دانش بسی
⚜ که بیکاری او ز بیدانشی است
⚜ به بیدانشان بر بباید گریست
#فردوسی
👳 @mollanasreddin 👳
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
📚#داستان_آموزنده
روزی باد به آفتاب گفت:
من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت آن پیرمرد را میبینی
که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم
من زودتر از تو کتش را از تنش در می اورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به
صورت گردبادی هولناک شروع به
وزیدن گرفت. هرچه باد شدید تر
میشد پیرمرد کت را محکم تر
به خود می پیچید...
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون امد و با ملایمت
بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که
پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش
را پاک کرد و کتش را از تن دراورد.
در ان هنگام آفتاب به باد گفت...
دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است.
در مسیر زندگی گرمای مهربانی
و تبسم از طوفان خشم و جنگ راه گشا تر است.
👳 @mollanasreddin 👳
به دنیا آمدی تا عشق با من همنشین باشد
نشستی روبرویم تا زمین عرش برین باشد
برایت تاج و تختی از گل و لبخند آوردم
شدی فرمانروا تا سرزمینم سرزمین باشد
چه شبهایی که با چشم سخنگویت برای من
غزل خواندی و گفتم زندگی شاید همین باشد
همین با هم نشستنها، همین از عشق گفتنها
همین دنیای کوچک میتواند بهترین باشد
از این دوری نمیترسم که میدانم دل عاشق
به گمراهی نمیافتد اگر اهل یقین باشد
یقین دارم که روزی روزگار وصل میآید
اگر حتی فراق بین ما دیوار چین باشد
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #هدیه
👳 @mollanasreddin 👳
.
هیچم مکن فرامُش از یاد خویش
زیرا که نه فرامشی از یاد من 💗
#مسعود_سعد_سلمان
👳 @mollanasreddin 👳
.
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد
زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را
زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده
زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را
زینگونه ضعیف ار من در زلف تو آویزم
مَشاطه به جای مو در شانه کند ما را
من می زده دوشم شاید که خیال تو
امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو
بر آتش روی تو پروانه کند ما را
#امیر_خسرو_دهلوی
👳 @mollanasreddin 👳
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت
👤حافظ جــــــــــــــــــــــــــــــــــــان ❤️
💛🎼 ⌈
👳 @mollanasreddin 👳
.
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آنکه عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد …
صبح بخیر و شادی 🙏🌹
#هوشنگ_ابتهاج
👳 @mollanasreddin 👳
#پندانه
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم
مادرم میگفت " اشکال نداره حالا
چیکار کنیم تا درست بشه"
اما مادر دوستم بهش میگفت
"خاک برسرت یه کار درست
نمی تونی انجام بدی"
امروز هر دو بزرگسال و بالغیم.
وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری
که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟"
و با حداقل اضطراب و عصبانیت
مشکل رو حل میکنم.
اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات
بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر
من که نمی تونم یه کار درست انجام
بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟"
حرفای امروز ما و احساسی که به
فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای
درونی فرزندمان خواهد شد.
مراقب باشیم چه پیامی برای همه
عمر به فرزندانمان می دهیم.
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنین که غرق در آیینهای به خودبینی
مرا که مات نگاه توام، نمیبینی!
اگر چه لحظهای از غم جدا نبوده دلم
پر است چهرهام از خندههای تزئینی
بگو تو را چه بنامم که جمع اضدادی
شراب تلخی و مثل گلاب شیرینی
عذاب میدهی اما نمیتوانم آه
دعا کنم که به خاک سیاه بنشینی
گداخت جان من اما عجب گداختنی
شکست بغض من اما چه بغض سنگینی
حقیقت همهی شعرها تبسم توست
چه عاشقانهی نابی، عجب مضامینی...
#نفیسهسادات_موسوی
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
چه جان سختم كه بعد از رفتن تو، باز جان دارم!
ولى از تو چه پنهان، روح و جسمى ناتوان دارم
كسى از ظاهر يك كوه، حالش را نمى فهمد
به ظاهر ساكتم؛ در سينه ام آتشفشان دارم
پس از تو باختم خورشيد خوش رنگ زمينم را!
پس از تو نفرتِ ديرينه اى از آسمان دارم
پُر از دلشوره بودم در كلاس گرمِ آغوشت
و باور كرده بودم پاى عشقت امتحان دارم!
چه حسّ نادرى؛ با فتحِ الماسِ حضور تو
تمام لحظه ها احساس مى كردم جهاندارم!
اگرچه لحظه هاى خوب، عمر كمترى دارند
ولى نامِ عزيزت را هميشه بر زبان دارم
نفس هاى تو را آن روزها در شيشه پر كردم
هواى روزهاى بودنت را همچنان دارم
👤 #اميد_صباغ
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
چنان تنهای تنهایم، که حتّی نیستم با خود
نمی دانم که عُمری را چگونه زیستم با خود!
👤 #مهدی_اخوان_ثالث
👳 @mollanasreddin 👳
🔅 #پندانه
✍ بدان که سفرت در این دنیا کوتاه است
🔹شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود.
🔸در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترشرویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را بههمراه کیفهایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند.
🔹کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود، از او پرسید که چرا چیزی نمیگوید.
🔸جوان با لبخندی پاسخ داد:
سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است، من ایستگاه بعدی پیاده میشوم.
🔹اگر تکتک ما این موضوع را درک میکردیم که وقت ما بسیار کم است، آنوقت متوجه میشدیم که پرخاشگری، بحث و جدلهای بینتیجه، نبخشیدن دیگران، ناراضیبودن و عیبجوییکردن، تلفکردن وقت و انرژی است.
👳 @mollanasreddin 👳
خیلی قشنگہ :
در معبدی گربه ای زندگی
می کرد که هنگام عبادت راهب ها
مزاحم تمرکز آن ها می شد.
بنابراین استاد بزرگ دستور داد
هر وقت زمان مراقبه می رسد
یک نفر گربه را گرفته و به
ته باغ ببرد و به درختی ببندد.
این روال سال ها ادامه پیدا کرد
و یکی از اصول کار آن مذهب شد.
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت.
گربه هم مرد.راهبان آن معبد
گربه ای خریدند و به معبد آوردند
تا هنگام عبادت به درخت ببندند
تا اصول عبادت را
درست به جا آورده باشند.
سال ها بعد استاد بزرگ
دیگری رساله ای نوشت درباره ی
اهمیت بستن گربه هنگام عبادت!!
بسیاری از باورهای ما اینگونه
به اصل و قانون تبدیل می شوند. اگر
نتوانی روی زمین بهشت را پیدا کنی ،
در آسمانها نیز نمی توانی آن را بیابی …
خانه خدا همین نزدیکی است
و تنها اثاث آن مهربانی است .... ♡
👤حسین پناهی
👳 @mollanasreddin 👳
#داستان_آموزنده
✍ کور خود و بینای مردم
🔹روزی از روزهای بهاری باران بهشدت در حال باریدن بود. خب در این حالت هرکسی دوست دارد، زودتر خود را به جایی برساند که کمتر خیس شود.
🔸رندی از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او میدوید تا زودتر خودش را به خانه برساند.
🔹رند پنجره را باز کرد و فریاد زد:
آهای همسایه! چیکار میکنی؟ خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی؟
🔸مرد همسایه وقتی این حرف رند را شنید، دست از دویدن کشید و آرامآرام بهسمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آبکشیده شده بود.
🔹چند روز گذشت. این بار رند خود در میانه باران گرفتار شد.
🔸بهسرعت در حال دویدن بهسوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
آهای! خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی!؟ چند روز قبل را یادت هست به من میگفتی چرا از رحمت خدا فرار میکنی؟ حال خودت همان کار را میکنی؟
🔹رند در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت:
چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر میدوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم.
🔸هستند کسانی که از زمین و زمان ایراد میگیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیه ذکر میکنند.
👳 @mollanasreddin 👳
❖
می ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺷﺨﺼﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ .
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ،
ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻣﻨﺰﻝ
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﺁﻥ ﺷﺐ
ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ
ﻫﯿﭽﯿﮏ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﮑﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ
ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ك
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ك
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁﻧﺮﺍ ﺣﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ
ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﯾﺎﻓﺖ
ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ
ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ
👳 @mollanasreddin 👳
.
چنان ترسد دل از هجر تو گویی
شب هجران تو روز وفاتست 🍃
#انوری
👳 @mollanasreddin 👳