eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
238.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر روزی کسی از من بپرسد چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟ من می گشایم پیش رویش دفترم را: در زیر این نیلی سپهر بی کرانه چندان که یارا داشتم، در هر ترانه نام بلند عشق را تکرار کردم من مهربانی را ستودم من با بدی پیکار کردم پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم مرگ قناری در قفس را غصه خوردم وز غصه مردم، شبی صد بار مردم ... 👤 فریدون مشیری 🍁 👳 @mollanasreddin 👳
مهری که از نسیم رسد بر گل همتای مهر مادر و فرزند است گویی که تار و پود طبیعت نیز از لطف این مشاهده خرسند است 👳 @mollanasreddin 👳
اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست 👳 @mollanasreddin 👳
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق! قایقی در طلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق پیله‌ی رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت! به پروانه نمی‌آید عشق! 👤 فاضل نظری☔️ 👳 @mollanasreddin 👳
میانِ گریه می‌خندم، که چون شمع اندر این مجلس زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمی‌گیرد 👳 @mollanasreddin 👳
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد مجنون، ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد رامین، چو اختیار غم عشق ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد وامق، چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان مست از شراب عشق ،چو من بی‌خبر فتاد بسیار کس شدند اسیر کمند عشق تنها نه از برای من این شور و شر فتاد روزی به دلبری نظری کرد چشم من زان یک نظر، مرا دو جهان از نظر فتاد عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد بر من مگیر، اگر شدم آشفته دل ز عشق مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد 👤 سعدی 🍁 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟ سال‌ها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟ شده در اوج جوانی، با همین ظاهر شاد تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟.. 👳 @mollanasreddin 👳
دوباره می نویسمت... کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم... به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای... و من غریق مست شب دوباره تو... دوباره من... شناوری... شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک... میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی... کمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام... برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت... میانِ تنگِ کوچه ها قدم زنان... قدم زنان... تو را به خانه می برم غزل بخواب می رود... به انتها رسیده ام تمام من چکیده شد... کنارِ بیت آخرم ... 👳 @mollanasreddin 👳
بــه دلــش افتاد بــرود کمک جناب صمصام.آمد داخــل و گفت:اگر در خانه کاری دارید، بفرمایید تامن انجام دهم. - ســری بــه کاهــدان حیوانــات بزنیــد؛ چنــد روزی اســت آنجــارامرتب نکرده ام. وارد کاهدان که شــد،دید آنجا خالی خالی اســت. رفت خدمت ســید و اوضاع را گفت. - شما چرا نگرانی؟ هر کساین حیوانات را خلق کرده، خودش هم به فکرآب وغذای آنهاست. چند دقیقه ای نگذشــته بود که کســی در زد و ازدر نیمه باز داخل شــد. پیرمردی باقیافه ای روستایی و لباسهای قدیمی. سالم کردو جلوی ســید دســت به ســینه گذاشــت و گفت:من نــذری داشــتم،الحمدلله حاجتــم روا شــده،آمــده ام نــذرم را ادا کنم.بعد همســرش را انداخت پایین و رفت سمت در خانه. - پس چرا ایستاده ای؟برو سر کوچه، کمک پیرمرد. مــرد بــا دیــدن دوتــا گاری کاهو یونجــه وســط کوچه خشــکش زد.آب دهانــش را قــورت دادو رفــت کمــک.وقتــی پیرمــردرفت،ســید رو کرد بــه او گفــت:نصــف اینها مالتــو. خودش میگوید: بــار را بردم ســبزه میدان فروختم واهل وعیالم را بردم مشــهد.تا پنج ماه بعد هم هنوز آن پول توی زندگی ما جریان داشت. 👳 @mollanasreddin 👳
📚وقتی که او مرد... وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه‌های محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بی‌درد و بی‌کس. و این لقب هم چقدر به او می‌آمد نه زن داشت نه بچه و نه کس‌وکار درستی. شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عموجان و دایی جان برایشان گرم نمی‌شود، تنهایش گذاشته بودند. وقتی که مُرد، من و سه چهار تا از بچه‌های محل که می‌دانستیم ثروت عظیم و بی‌کرانش بی‌صاحب می‌ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه‌ها بفهمد، شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانه‌‌اش شدیم و هر چه پول نقد داشت، بلند کردیم. بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست تازه او به این پول‌ها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد. تازه می‌توانیم کمی هم از این پول‌ها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد و هم ما... اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاری‌اش که با همت ریش سفید‌های محل به بهشت زهرا رفتیم، من و بچه‌ها چقدر خجالت کشیدیم. موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بی‌درد خرج سرپرستی همه آنها را می‌داده، بچه‌های یتیم را دیدیم که اشک می‌ریختند و انگار پدری مهربان را از دست داده‌اند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟ 👳 @mollanasreddin 👳
آدمایی که محبت می‌کنند کمیاب‌اند آدمایی که قدر محبت رو میدونن، نایاب ...! 👤 آل پاچینو قدر پدران و مادران‌ عزیز رو بدونیم 👳 @mollanasreddin 👳
🌻روی قلبت حک کن که هر روز بهترین روز سال است صبح بخیر دوست من!🌻 👳 @mollanasreddin 👳