eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت:حاجی، شنیدم اگر انسان درنماز متوجه شود کسی درحال دزدیدن کفش اوست.. میتواند نماز را بشکند و کفشش را پس بگیرد، درست است!؟ شـیخ گفت: بله، نمازی که درآن حواست به کفش باشد اصلا باید شکست!! 👳 @mollanasreddin 👳
شخصی نزد سقراط آمد و گفت: میدانی راجع به شاگردت چه شنیده ام؟ سقراط پاسخ داد: لحظه ای صبر کن. آیا کاملا مطمئنی که آنچه که می خواهی بگویی حقیقت دارد؟ مرد: نه، فقط در موردش شنیده ام. سقراط: آیا خبرخوبی است؟ مرد پاسخ داد: نه، برعکس. سقراط: آیا آنچه که می خواهی بگویی، برایم سودمند است؟ مرد: نه واقعا. سقراط: اگر می خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد، نه خبر خوبی است و نه حتی سودمند است، پس چرا اصلا آن را به من می گویی؟ 🔹مراقب نقل قولهایمان باشیم . 👳 @mollanasreddin 👳
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت! من همه، محو تماشای نگاهت... 👳 @mollanasreddin 👳
روحانــی اول از منبــر آمد پاییــن. جناب صمصام بلند شــد و رفت پیش سـخنران دوم نشســت و گفت: اجازه میدهید چنــد دقیقه وقت منبر شــما را من بگیرم؟ســخنران اخمی در هم کشید و جواب داد:نخیر،من وقت اضافی ندارم. جناب صمصام گوشۀ عبای آن آقا را گرفت. گره زد به پایۀ منبر و گفت:تا شما این گره را باز میکنید،من یک توسل کوتاه پیدا میکنم. روضــۀ ســید که تمام شــد گره هنوز باز نشــده بود،از بــس روضۀ جناب صمصام سوزناک بود و سخنران محو روضه. 👳 @mollanasreddin 👳
آنكه برگشت و جفا كرد و به هيچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خريد ... 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌷سلام به روز قشنگ 🌸به آفتاب ونسیم 🌷به شروع پرانرژی 🌸سلام به هوا 🌷به آسمان پرازمهر 🌸به شاخه و برگهای دوستی 🌷به سبزی دلهای عاشق 🌸و سلام به دوستان گلم 🌷امروزتان شادتراز هر روز 👳 @mollanasreddin 👳
عبداللّه مبارک را پرسیدند: کدام خصلت در آدمی نافع‌تر است؟ گفت: عقلی وافر. گفتند: اگر نبود؟ گفت: حُسنِ ادب. گفتند: اگر نبود؟ گفت: برادری مُشفق تا مشورتی کند. گفتند: اگر نبود؟ گفت: خاموشیِ دائم. گفتند: اگر نبود؟ گفت: مرگ در حال. عطار 👳 @mollanasreddin 👳
به کنج عافیت، می‌خواستم کز فتنه بگریزم بلای عشق ناگه از در و دیوار پیدا شد 👳 @mollanasreddin 👳
🌻 از تو بی خبر 🌻 ای در درونِ جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر از تو خبر به نام و نشان است خلق را وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر جویندگانِ جوهر دریای کُنه تو در وادی یقین و گمان از تو بی خبر چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو می‌زند هستند جمله نعره‌زنان از تو بی خبر 👳 @mollanasreddin 👳
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر از در عیش درآ و به ره عیب مپوی 👳 @mollanasreddin 👳
فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست! کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید 2 ریالی است! بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده! گفت: چی را برای چی آتش زدم! و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم! بیشتر دقت کنیم برای به دست آوردن چیزی چه چیزی را داریم به آتش می کشیم؟ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 👳 @mollanasreddin 👳
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را 👳 @mollanasreddin 👳
اگر بمیرم از این انتظار، می آیی ؟ برای دیدن سنگ مزار ، می آیی ؟ منم ، همان که به یادت قرار می گیرم و دل خوشم که تو هم بی قرار می آیی ! شکار کرده دلم را هوای دیدارت بگو که با من زخمی کنار می آیی هنوز منتظر لنگه کفش شیشه ای ام! برای بردن من ، ای سوار، می آیی؟ بگو بگو که پس از این مسیر طولانی تویی که از دل گرد و غبار می آیی خدا کند که نمیرد امید در عاشق... دلم خوش است که این نوبهار می آیی... 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست همچنان دلِ من مهربان توست... 👤 👳 @mollanasreddin 👳
✅ ﺍﻫﺎﻟﯽ يک ﺭﻭﺳﺘـﺎ از بـهلول براي سخنراني ﺩﻋـﻮت ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول مي کند اما در ازاي آن صـد سکه از آنها طلب مي ڪند. مردم کنجکاو سکه ها را تهيـه کرده و در ميدان جمع مي شوند تا ببينند بهلول چه مطلب باارزشي دارد؟! در رﻭﺯ ﻣـﻮﻋﻮﺩ بهلول ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒـﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣردم مي ﮔﻮﯾﺪ: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ و ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿـﺮﯾﺪ. ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ✅ بهلول ﻟﺒﺨﻨـﺪي ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿـﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨڪﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ جیبهایش ﺑﺎﺷـﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨـﮓ ﺻﺤﺒـﺖ میڪند. ‌ 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛✨💛 روزگارای قدیم مثل حالا درد نبود قدیما یادش بخیر این همه نامرد نبود قدیما گرمی. بازار دلا. گنج نبود ساحل محبت زندگیمون رنج نبود قدیما خدا میدونه که چقدر سادگی بود قسم نان و نمک آخر مردانگی بود قدیما محبتو. معرفتش. مقدسه ولی حالا چی بگم که آخرای نفسه هرکی فکر خودشه نه یاورو .دادرسی هرچی فریاد کنی. به انتها. نمیرسی قدیما یادش بخیر . . . 👳 @mollanasreddin 👳
در نیمــه بــاز را گشــود. یا الله گفت و رفت داخــل. برنامۀ هر روزش بود. قبــل از رفتــن ســرکار می آمد پولی به عنــوان مایه کیســه میگرفت برای برکت کســب و کارش.آن روز اما به محض اینکه حیاط را رد کرد و آمد دم اتاق، سلام نکرده، جناب صمصام گفت:برگرد. از خانۀ من برو. با دهان نیمه باز راه آمده را برگشــت. ســر کوچه که رســید،دید یک نفر درماشین او را باز کرده و سرش توی ماشین است.دوید سمت مرد اما او فرار کرد. دزد را دنبال نکرد. گیج پرخاش به موقع ســید بود. از فردا اما روز از نو، مایه کیسه از نو 👳 @mollanasreddin 👳
. از پیرمرد گل فروشی پرسیدند کار و بار چطور است؟ گفت: خوب نیست، آدم ها دیگر مانند گذشته همدیگر را دوست ندارند ... 🍃🍁 👳 @mollanasreddin 👳
. هر صبح قاصدک های امید را رهسپار آسمان آرزوهایت کن بی تردید هر یک زمانی که باید به مقصد خواهند رسید … 🌱 صبح تون پر از امید و لبخند رفقا 🙏🌹 👳 @mollanasreddin 👳
📚 🌴سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست. شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست. 🌴در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم. خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد. 🌴شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم. خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی. 🌴شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد. 👳 @mollanasreddin 👳
اگه دلبر قهره مثل حسین وصال پور بهش بگو : تا تورا شوق به دیدار منی هست بیا تا دلت میل به تکرار منی هست بیا نفس از سینه گرم رفت بیایی چه سود تا نفس بر در و دیوار منی هست بیا 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 در انتظارِ تو چشمم، سپید گشت و غمی نیست اگـر قبـول تو اُفتد فــدای چشــمِ سیاهــت..! 👤 👳 @mollanasreddin 👳
📚 📚 اين مثل به كسانی گفته می‌شود كه به خاطر طمعكاری هستی خود را از دست می‌دهند. روزی روزگاری، سگ تنبل و بیكاری در دهی زندگی می‌كرد. این سگ بیكار همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یك وعده‌ی سیر غذا نمی‌خورد، چون باید كسی دلش برای او می‌سوخت تا تكه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد. یا یكی از زن‌های همسایه اضافه‌ی غذای شب گذشته را كه می‌خواست دور بریزد جلو سگ می‌گذاشت. بعد از چندین سال سگ از این وضعیت خسته شد. عزمش را جزم كرد و خواست به دنبال كاری برود تا غذای ثابتی داشته باشد. با خود گفت: می‌توانم سگ پلیس شوم؟ نه اگر سگ پلیس شوم شب و نیمه شب ممكنه به مأموریت اعزام شوم و باید از خوابم بزنم، نه این كار را نمی‌توانم انجام بدهم. با خودش گفت یكی از دوستانش سگ نگهبان است. آن سگ از كارش و اوضاع زندگی‌اش خیلی راضی است. تمام شب را بیدار است و كل روز را می‌خوابد. با خود فكر كرد و گفت: نه اینطورم نمی‌شه من شب‌ها را باید بخوابم باید به دنبال كاری باشم كه روزها باشد و من شب‌ها را استراحت كنم. در همین افكار بود كه یك گله گوسفند را كه از ده به چرا می‌رفتند دید. سه سگ هم با چوپان این گله را هدایت می‌كردند. سگ داستان از یكی از سگ‌ها پرسید: كار شما چیه؟ گفت: ما باید مواظب گوسفندها باشیم تا حیوانات درّنده به آنها نزدیك نشوند. صبح تا عصر مراقب این گوسفندها هستیم و شب‌ها را استراحت می كنیم. سگ تنبل كه فكر می‌كرد این كار دیگه خواب و خوراك خوبی داره خواست به دنبال این كار رود. ولی این روستا كه سگ مواظب گله داشت تصمیم گرفت آن شب را استراحت كند و فردا صبح به راه بیفتد، به روستاهای اطراف سر بزند، تا اگر آنها سگ نگهبان گله ندارند، برای آنها كار كند. آن شب را خوابید، فردا صبح كه قصاب محل یك تكه استخوان برایش انداخت آن را نخورد و به دندان گرفت و از روستا خارج شد تا وقتی خیلی گرسنه و خسته شد، آن تكه استخوان را بخورد. وقتی از روستا خارج شد از تپّه بالا رفت تا به پشت آن رسید، كم كم نزدیك رودخانه می‌شد، سگ تشنه بود. به كنار رودخانه رفت تا آب بخورد كه ناگهان نگاهی به رودخانه انداخت و دید یك سگ با استخوانی در دهانش در آب است. با خود فكر كرد كه اگر آن استخوان را به دست آورم مدت بیشتری می‌توانم سیر بمانم و روستاهای بیشتری را می‌توانم دنبال كار بگردم. با این فكر سگ خود را به داخل رودخانه پرتاب كرد تا استخوان سگ داخل رودخانه را بگیرد. هرچه در آب تلاش كرد و گشت سگی پیدا نكرد. فقط در حین پریدن در آب استخوان خودش از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد. در آب درواقع سگی نبود، سگ تنبل كه فكر می‌كرد زرنگی كرده عكس خود را در آب دیده بود و با این زرنگی فقط تكه استخوان خودش را از دست داده بود. سگ با این افكار در آب تقلا می‌كرد تا بتواند از آب خارج شود كه ناگهان به لبه آبشاری رسید و به پایین آبشار سقوط كرد. سگ بیچاره در حال غرق شدن بود و كسی هم نبود او را نجات دهد. در نهایت سگ با كلی زحمت و تلاش توانست خود را به تكه سنگی كه پایین رودخانه بود برساند و خودش را نجات دهد 👳 @mollanasreddin 👳
🕊پیرمرد تو جاده یه جمله جالبی گفت که حیفم اومد به شما هم نگم؛ زندگی مثل آب توی ليوانه ترک خورده ميمونه... بخوری تموم ميشه نخوری حروم ميشه از زندگيت لذّت ببر چون در هر صورت تموم ميشه... از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر ! به قول فامیل دور که میگفت: آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه میکنم اگه زندگیت ته کشید بشین با ته دیگش حال کن ! هی نگو به آخرش رسیدم... لذّتِ دنیارو کسی بُرد که هم بخشید هم پوشید هم خورد هر کس که کیسه‌اش محکم گره خورد خودش مُرد و ثروتش را دیگری برد ...! 👳 @mollanasreddin 👳
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید... من که نمی خواهم موشک هوا کنم می خواهم در روستایمان معلم شوم دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی ، قبول ولــی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند.... 👳 @mollanasreddin 👳