فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فصل قطع درختان که میرسد؛
تنومندترین درختها
برای بریدن انتخاب میشوند
و کسی با درختان کوچک کاری ندارد.
محال است موفق باشی و دشمنی
نداشته باشی !
محال است در اندیشهی آسمان باشی
و در اندیشهی زمین زدنت نباشند !
که ارّه به دستها همیشه نگاهشان
به تنومندترین درختهاست.
باید آنقدر رشد کرده و قد کشیده
باشی که زیر سایهی اقتدارت بایستند
و با ولع، سودای به زیر کشیدنت را داشتهباشند.
اگر از کنارت عبور میکنند
و کاری به کارت ندارند،
یعنی هنوز به اندازهی کافی رشد نکردهای…
👳 @mollanasreddin 👳
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام عرض می کنم .لیلا کباری قطبی هستم .در رلبطه با نشر شعرهام در کانالتون بدون اسمه .می دونین که صیانت از شعر شاعر و نشر اون با نام یکی از ملاک های نشر شعره که در قانون نامه ی صیانت از نام شاعر اومده و خودش یه نوع سرقت ادبی به حساب میلد .پیشنهاد می کنم اشعار منو که از کانال آوای ققنوس برداشتین و بدون نام تو کانالتون گذاشتین ،ویرایش کنین و نام من رو که شاعرش هستم ، پایین اون شعرها بنویسین .اینطوری کانالتون از وجه ی بهتری برخوردار می شه و خودش باعث می شه ، طرفداران کانالتون بیشتر بشن .کانالتون پر از مطالب ادبی زیباست .حیفه که اون ها رو بدون نام به اشتراک می زارین .#صیانت _از _شعر_شاعر و #نشر_شعر_همراه _با_نام _شاعر ، وظیفه ی هر انسان دوستدار ادب و شعره .برقرلر و پایدار باشید .🙏
✍️سلام مخاطب گرامی!
ما نام هیچ شاعری را پاک نمی کنیم. اگر اسمتان نبوده از منبع اصلی نبوده، الان هم ما نمیدانیم کدام اشعار مال شماست که بخواهیم اسمتان را بزنیم یک پیام بدهید و خودتان را معرفی کنید همراه با آیدی ارتباطی ادمین با شما تماس می گیرند.
🌹🌹🌹
خاطرات تو دیشب چنان مرا خنداندند
که گویی من بودم و تو بودی و هیچ غمی!
•| #دلی |•🌿
👳 @mollanasreddin 👳
به پهلوان زورآزمايى در يك ماجرايى ناسزا گفت . پهلوان عصبانى و خشمگين شد، به طورى كه بر اثر خشم ، كف از دهانش بيرون آمده بود و با هيجان شديد بر سر ناسزاگو فرياد مى كشيد، صاحبدلى از آنجا عبور مى كرد، پرسيد: ((اين پهلوان چرا اين گونه عصبانى و خشم آلود شده و نعره مى كشد؟))
گفتند: شخصى به او دشنام داده است .
صاحبدل گفت : ((اين فرومايه ، هزار من وزنه بلند مى كند، ولى طاقت ناسزايى را ندارد؟ )) (در بدن ، پهلوان است ولى در روح و روان بسيار ضعيف و ناتوان .)
لاف سر پنجگى و دعوى مردى بگذار
عاجز نفس ، فرومايه چه مردى زنى
گرت از دست برآيد دهنى شيرين كن
مردى آن نيست كه مشتى بزنى بر دهنى
اگر خود بر دَرَد پيشانى پيل
نه مرد است آنكه در او مردمى نيست
بنى آدم سرشت از خاك دارد
اگر خالى نباشد، آدمى نيست
📚گلستان سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام وقت بخیر خداقوت بخاطر تمام مطالب عالی که میگذارید.
یک سوال داشتم آیا من میتونم شعر بفرستم برای شما و داخل گروه بگذارید؟
✍️سلام مخاطب گرامی! حتما در همین لینک همراه با نام خودتون بفرستید، منتشر می کنیم
🌹🌹🌹🌹🌹
🌸
همه دانند که سودا زدهی دلشده را
چاره صبر است
ولیکن چه کند؟
قادر نیست...
👤 #سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
🔻بت هُبل !
به شرحی که در تاریخ آمده ، منشاء آوردن بت هبل در مکه و پرستش آن ، چیزی جز کشش و جاذبه حس و محسوس نبود.
مردی به نام ((عمر)) برای انجام کارهایی که داشت از مکه به شام رفت . در یکی از نقاط اطراف شام وارد شد، مشاهده کرد که مردم در آنجا بت می پرستند.
آنان گفتند: این اصنام چیست که می بینم شما می پرستید؟
پاسخ دادند: ((ما این بتها را می پرستیم ، از آنها باران می خواهیم ، به ما باران می دهند. از آنها یاری می خواهیم ما را یاری می کنند.))
عمر از مشاهده بتها و آثاری را که بت پرستان گفتند تحت تاثیر قرار گرفت ، گفت : ((آیا از این اصنام ، بتی را به من عطا می کنید که به سرزمین خود ببرم تا آن را پرستش نمایند؟))
بتی را که ((هبل)) نام داشت به وی دادند، آن را به مکه آورد و نصب نمود. به مردم گفت : ((هبل را بپرستید و تعظیمش نمایید.))
واضح است پیامبران الهی که مردم را به خداوند و معاد نامحسوس دعوت می کردند و همچنین مردان با ایمان که به غیب اعتقاد داشتند همواره از گفتار و رفتار کسانی که خودشان اسیر زندان حس و محسوس بودند، زجر می کشیدند و رنج می بردند و خداوند وضع رقت بار رسولان خود را ضمن یک آیه چنین بیان فرموده است :
یا حسره علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون .1- سوره مبارکه یس ، آیه 30.
((ای افسوس و حسرت بر بندگان نادان که هیچ پیامبری بین آنان نیامد، جز آن که مورد استهزاء و تمسخرش قرار دادند.))- شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق ، ج 2، ص 506.
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
در تمنای تو شد بسته زبانم ز سخن
گر کنم گریه و گر ناله تو را می طلبم...
👤 #ولی_دشت_بیاضی
👳 @mollanasreddin 👳
از حكيمى پرسيدند: سخاوت بهتر از شجاعت است يا شجاعت بهتر از سخاوت ؟ حكيم در پاسخ گفت : ((سخاوت به شجاعت نيز ندارد.))
نماند حاتم طائى وليك تا به ابد
بماند نام بلندش به نيكويى مشهور
زكات مال به در كن كه فضله رز را
چو باغبان بزند بيشتر دهد انگور
نبشته است بر گور بهرام گور
كه دست كرم به ز بازوى زور
👳 @mollanasreddin 👳
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
#مولوی
👳 @mollanasreddin 👳
تصميم خطرناك ؟!
بنده در شبى كه بنا بود فرداى آن در مسجد سيد عزيز الله براى تنبه دولت ها دعا كنند، اطلاع دادند بنا دارد مقاومت كند.
ما ديديم علما در اينجا تكليف ديگرى دارند، من تصميم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم و لكن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت . اگر خداى نكرده جسارتى به علماى تهران شده بود من يك تصميم خطرناكى گرفته بودم . اما دولت بعد از نيمه شب متوجه شد نمى شود با قواى مردم مقاومت كرد. در همان نيمه شب از علماى بزرگ تهران كاغذ گرفت كه اين غائله خاموش شود تا اينكه صبح براى علماى قم هم تلگراف زد
#حکایت
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خدا هست ...
این دکلمه زیبا تقدیم به نگاه شما عزیزان 💐
#شببخیر
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پنجره صبح
💗گشوده شده
🌸نسیم می وزد...
💗آمده تا سلام گو باشـد
🌸ســـــــــلام
💗صبحتون پر امیـد
🌸روزتون پر از موفقیت...
🌷به امروز خـدا خوش آمدیـد
🌷 جمعه تیرماهتون پر از لبخند
👳 @mollanasreddin 👳
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید
گوشه چشمش.
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید.
زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود.
قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد.
بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.
بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد.
طبیب گفت: تو چه کردی؟
شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت.
طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
#بهارستان_جامی
👳 @mollanasreddin 👳
یه "کش"
اونقدری کش میاد که بضاعتشه؛
بعدش از یه جایی به بعد
دیگه نمی تونه،
نه که نخواد، نمی تونه!
زیادی بکشی در میره،
میخوره تو چشم و چالت!
این حکایت خیلی از آدماست!
آدمها رو بیشتر از تحملشون
تحت فشار قرار ندید...
👤#دکتر_انوشه
👳 @mollanasreddin 👳
خانه قلبم خراب از یکّه تازی های توست
عشقبازی کن که وقت عشقبازی های توست
چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست
تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست
قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست
میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر
امشب ای آتش شب مهمان نوازی های توست
•| #فاضل_نظری |•🌿🌙
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
گر لا مکان و خانه به دوشم تو را چه غم
کاَندر جوارِ جانی و وَندر مکانِ دل
👤 #عارف_قزوینی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
🌺بگذر شبی به خلوت این همنشینِ درد
تا شرحِ آن دهم که غمت با دلم چه کرد
🌺خون می رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
🌺این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل ها نگشت سرد
🌺من بر نخیزم از سرِ راهِ وفایِ تو
از هستی ام اگر چه بر انگیختند گرد
🌺روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مَرد
#هوشنگ_ابتهاج
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هیچوقت دیر نمیکنه...
مطمئن باش...
👳 @mollanasreddin 👳
🌺به جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی آمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمی آمد
🌺از آن لبخند در لبخند، از آن لطفِ بی پایان
از آن احساس بی اندازه نفرین بر نمی آمد
🌺غرض نفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمی آمد
🌺برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یقینا حجتی بالاتر از قنبر نمی آمد
🌺نبی پیش از خودش از شوق آمد تا بفرماید
بدون مرتضی یک گام این سوتر نمی آمد
🌺نبی پیش ازخودش؟آری، نبی پیش از خودش آمد
پیمبر را نمی دیدند اگر حیدر نمی آمد
🌺مرا دارد شراب مدح حیدر می برد با خود
وگرنه عقل هرگز تا لب ساغر نمی آمد
🌺مگر انگور طبعش می رسید امروز آقا جان
اگر این بچه شاعر تا نجف یک سر نمی آمد
🌺به حاصل خیزی خاک درت تاریخ شک می کرد
اگر دُرّ گران از خاک اینجا در نمی آمد
🌺بدون هیچ حرفی می روم جایی که زهرا جز
به استقبال از تنهایی شوهر نمی آمد
🌺بدون هیچ حرفی می روم پشت همان در که
میان شعله اش جز دود و خاکستر نمی آمد
🌺یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا غاصبی با شعله پشت در نمی آمد
🌺میان خانه زینب چشم بر در منتظر مانده
ولی از کوچه های بی کسی مادر نمی آمد
🌺بدون هیچ حرفی می روم در بین گودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمی آمد
🌺همان جایی که می دید از بلندی شمر می آید
ولی افسوس دیگر کاری از خواهر نمی آمد
🌺یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
والا ساربان دنبال انگشتر نمی آمد
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کافر به چشمهای تو باور میآورد
آن چشمها که آه مرا برمیآورد
من در پی تو هستم و مردم پی بهشت
ایمان شهر، کفر مرا درمیآورد
عطر تو خوشتر است از آن عطرها که باد
از سوی باغهای معطر میآورد
آتش بزن به خاطرههایی که در قفس
پرواز را به یاد کبوتر میآورد
عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت
بی یاد عشق، حوصله را سرمیآورد...
#سجاد_سامانی
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پشت گوش بنداز غصه هارو رفیق
👳 @mollanasreddin 👳
ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟!
گفت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم :
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ میکنم
👳 @mollanasreddin 👳
افتاده درختی که به خود می بالید
از داغِ تَبَر به خاک غم می نالید
گفتم چه کسی به ریشه ات زد گفتا
آنکس که به زیرِ سایه ام میخوابید...
👳 @mollanasreddin 👳
🚘دریای زیبای بابلسر
🌺یک جوانه کوچک در ذهنت
🌸کافی است تا درختی تنومند
🌼با ریشههایِ جاودانه در
🌺زندگیات خلق کند؛
🌸به ندایِ درونت گوش کن
🌼و امروز قاصدکِ
🌺رویاهایت را به پرواز در بیاور...
🌸سلام صبح بخیر
🌼روزتون غرق در شادی و نشاط
#صبح_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
بایدش نوعی دگر آورد و تمثالی دگر
زندگی شوری دگر دارد و احوالی دگر
روزهایم بس که تکراری است دارم می کشم
عمر خود را بی هدف از سال تا سالی دگر
زندگی تنها همین پرواز های ساده بود
مرغ شاید می پرد از بال تا بالی دگر
حال احوالم چنان آشفته است ،اینجا فقط
معجزی باید بیاید تا شود حالی دگر...
خسته ام از این همه آمال سردرگم مگر
طرح نو باید بیندازم و امیالی دگر
قطره ای هستم که از رودخانه دریا می روم
سرنوشتم شد جنجالی به جنجالی دگر ...
نعمت و اقبال این دنیا اگر این بود پس ؛
ای خوشا جایی به غیر از این و اقبالی دگر...
#حسین_وصال_پور
❤❤❤
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
👤 #وحشی_بافقی
👳 @mollanasreddin 👳
زندگي تكرار بازي هاي ما در كودكي ست
يك نفر مادر يكي هم باز بابا مي شود
چشم مي بندي كه يعني توي بازي شب شده
پلك بر هم مي زني و زود فردا مي شود
گاه خود را پشت نقشي تازه پنهان مي كني
گاه شيرين است بازي گاه دعوا مي شود
مي شماري تا ده و ديگر كسي دور تو نيست
چشم را وا مي كني و گرگ پيدا مي شود
اين تويي طفلي كه گم كرده ست راه خانه را
مي گريزد هي زمين مي افتد و پا مي شود
گاه بايد چشم بست و مثل يك كودك گريست
چيست چاره؟ لا اقل آدم دلش وا مي شود
تو همان طفلي كه نقاشيش كفتر بود و صحن
ودلت اين روزها تنگ است... آيا مي شود؟...
👳 @mollanasreddin 👳
از حکیمے پرسیدند:
چرا از کسے که اذیتت مےکند انتقام نمےگیری؟
با خنده جواب داد:
آیا حکیمانه است سگے را که گازت گرفته را گاز بگیری؟!!
👳 @mollanasreddin 👳
باز دریای دلـــــــم طوفانی است
آسمان کسلـــم بارانـــــی است
باغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجب
تحفه ی باد خزان، ویرانــی است
شـــرح تنهایی مــــن می پرسی
شـــرح تنهایی من طولانی است
دور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــن
همه سرگشتگی و حیرانی است
بعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــی
باز هم حــیرت و سرگردانی است
بوی پیـــراهن یوســــف نرســــید
می وزد باد، ولــی هجرانی است
دار و تیشـــه همـــه آسودگی اند
عشقبازی، نه بدان آسانی است
معنــــــی عشق، بپرس از مجــــنون
که همه بی سر و بی سامانی است
گردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحری
کار من، گل، نه! غبار افشانی است
نــــای بی همـــدمم و تا به ابــــد
نـــاله در حنــجره ام زندانی است
شــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقم
من، همیشه افقم، ظلمانی است
#حسین_منزوی
👳 @mollanasreddin 👳