eitaa logo
"ممهدین"
263 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
82 فایل
🕸باطل همیشه در لباس حق می آید،اما اگر استقامت ببیند باطن اصلی خود را نمایان خواهد کرد،قالوا ربنا الله ثم استقاموا مبارزه با استکبار : تقویت جبهه حق .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید چمران می گفت: ▫️ توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد ...رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی ...
🔰 | 🔵 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت می‌ گفت‌ طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشد بی دلیل از کسی چیزی نخواه و عزت نفس داشته باش . می‌ گفت این دعواها و مشکلات خانوادگی را بیبنن بیشتر بخاطر اینه که کسی گذشت نداره بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن را نداره آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داࢪه.... 📕 سلام بر ابراهیم
🔰 | 🔻 هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت، حجب و حیا در چهره اش موج می زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می رفت، اگر خانمی وارد مغازه می شد کتابی در دست میگرفت و سرش را بالا نمی آورد. می‌گفت: پدر جان لطفاً شما جواب دهید... ✍🏻 شهید سید مجتبی علمدار: ➖ برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید تا قسمت خودتان شود. 📖 کتاب علمدار؛ انتشارات شهید ابراهیم هادی ➕ به راهیان نور بپیوندید👇🏻 🆔️@Rahianenoor_News
🔰 | ⚘خودش را وقف شهدا کرده بود. محال بود کسی او را بیکار دیده باشد، استراحت برایش معنا نداشت و معتقد بود آدم باید آنقدر برای خدا بدود که وقتی از این دنیا رفت حسرت چیزی را نخورد.آن دنیا دستش پر باشد و بگوید دیگر بیش از رمق و توانی نداشتم. 📙 شیدایی/ص ۱۱۵
🔰 | ✍️ مهریه یک جلد قرآن (شهید محمد علی جهان آرا) 🔻مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴
🔰 | 🔻با حامد زیاد ماموریت رفتم، شاید نزدیک به یکسال باهاش زندگی کردم؛ هروقت که با هم همسفر می‌شدیم، می‌دیدم حامد هرشب بعد از اینکه از عملیات میومدیم، قبل از خواب یهو غیبش می‌زد، می‌رفتم و می‌دیدم یه گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود، مشغولِ خوندنِ قرآنه، بهش گفتم: حامدجون، خیلی بهت دقت کردم، تو این همه ماموریت، هرشب میری یه گوشه و قرآن میخونی؟! 💠گفت: ببین داداش، قرآن رو بخون حتی شده شبی یه‌صفحه، اون‌وقته که تأثیرش رو تو زندگیت می‌بینی، این پیوسته‌ قرآن‌ خوندن مسیر آدم رو مشخص و عاقبت بخیرت میکنه، نیازی نیست آنقدر بخونی که خسته بشی، تو بخون، شبی یه‌صفحه ولی بخون حتما، بعدها که حامد شهید شد، وسایل توی جیبش رو‌ که درآوردم، وقتی دیدم ترکش‌ها تمام وسایلش رو سوراخ کرده بود، بگذریم، از لحظه شهادتش به بعد تصمیم گرفتم قرآن رو بخونم، حتی یه صفحه! شهید حامد سلطانی 📎 به روایت همرزم شهید
🔰 | 💠 روزی که قرار بود محمد تقی را در امامزاده عقیل اسلامشهر دفن کنند، خانمی همراه همسر خود وارد امامزاده شد و پرسید این قبر را برای چه کسی آماده می کنید؟ به او گفتند: در این قبر قرار است شهیدی را دفن کنند. 🔅 با شنیدن این سخن، آنها شروع به بی قراری و گریه کردند علت را که جویا شدند یکی از آنها جواب داد دیشب خواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم که می فرمود : فردا شهیدی را که برای دفاع از دخترم به شهادت رسید به امامزاده عقیل خواهند آورد، حتما به پیشوازش برو! 📚برگرفته از کتاب فاطمیون
🔰 | 🔻در طول زندگی مشترک خود با همسرش، بیش‌تر اوقات را در جبهه گذارند. قبل از عملیات کربلای ۵ به مرخصی آمد و به همسرش گفت: «خانم! خدا خواست که حداقل بار دیگر بیایم شما را ببینم. چون امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت: برو خانه که آخرین دیدار تو خواهد بود. خانم من از تو راضی هستم امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد.» 🔹به عمویش می گفت : « مسجد و حسینیه  می سازی اما بدانکه ثوابش به اندازه یک روز حضور درجبهه نیست چون اسلام درخطر است  همه ما باید در جبهه حضور داشته باشیم.» 💠اهل مسجد و نماز شب بود. بعضی وقت ها شب به بیرون سنگر می رفت بعدها فهمیدم  که در دل شب به نماز و راز و نیاز میایستد. به همه سلام میکرد اگر چه از  او کوچکتربودند حتی وقتی برادر کوچکش وارد اطاقش میشد به احترام او از جای  خود بر میخاست. 📎فرماندهٔ گردان علی‌ابن‌ابیطالب یگان دریایی 🌷 📆ولادت : ۱۳۴۳/۷/۴ آمل ، مازندران 🕊شهادت :۱۳۶۵/۱۱/۱۰ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
🔰 | 🔻 سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد. هر حرفی که میخواهید بزنید، فکر کنید که آیا ضرورت دارد یا نه؟؟ بی دلیل حرف نزنید که خیلی از صحبت های ما به گناه و دروغ و...ختم می شود. 🌷
🔰 | 🔻 مراسم ازدواج سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد سوداگر 🌷 متولد سال ۱۳۳۹ در شهر مذهبی دزفول، پایتخت مقاومت ایران . 🔅 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کنار همرزمانش نقش مؤثری در تشکیل سپاه ایفا کرد. به طوری که در سن ۱۸ سالگی از نیروهای کلیدی سپاه دزفول، به شمار می‌آمد، هنگامی که گروه‌های ضد انقلاب به مبارزه مسلحانه علیه انقلاب اسلامی روی آوردند و سپاه پاسداران ناگزیر به برخورد با این گروه‌ها شد، احمد در این دوره تلاش‌های زیادی برای ایجاد آرامش و امنیت و مقابله با این گروه‌ها در منطقه انجام داد. ➖ در روزهای آغازین تهاجم سراسری دشمن، وی و همرزمانش در کنار نیروهای لشکر ۹۲ زرهی ارتش، در منطقه دشت آزادگان به مقابله با دشمن پرداختند و رشادت‌های زیادی از خود نشان دادند. پس از آن، به کمک مدافعان پل کرخه شتافت و بهمراه سایر مسئولان، به سازماندهی نیروها به‌منظور دفاع مؤثر از منطقه همت گمارد. هوش سرشار، توان فکری بالا و خطرپذیری، او را به سوی فعالیت‌های اطلاعاتی سوق داد، کاری که در آن زمان از ضروری‌ترین اولویت‌های جنگ بود و استعداد و نبوغ او را در این زمینه به منصه ظهور رساند.
🔰 | ➖ علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🌷 می گفت: وقت اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام می کنم، بعد می روم سر وقت نماز. ♦️ همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد.می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. 🌷
🌷 📜وصیت من به تمام برادران و خواهران این است که اول هدف خود را کامل کنند و براى رضاى خدا کارى انجام دهند که واجب تر از همه‌ٔ آنها، گوش به فرمان امام امت خمینى بت‏ شکن باشد، مبارزه با هواى نفس را فراموش نکنند و امر به معروف کنند. همان‏طورى که علیه السلام می فرمایند: امــر بہ معــروف و نهــی از منڪــر را ترک نڪنید، که اگر ترک ڪردید، اشرار شما بر شما چیره مۍشوند، پس از آن شما براى دفع آنها دعا مۍکنید، ولى به اجابت نمۍرسد.
🌷 🌱بازهم انگشترش را بخشیده بود، ازش پرسیدیم باز این یکی رو به کی دادی؟ گفت: فلان دوستم انگشتر طلا دستش بود، نمیدونست حرامه، از دستش درآوردم، انگشتر خودمو دستش کردم. ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @momahedin
📝خاطرات شهدا | اومد گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون، بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد، نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه، بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟ برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من 16 سالمه، چشام مریضه، چون توی این 16 سال امام زمان (عج) رو ندیده، دلم مریضه بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم، گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم. 🔻خاطرات ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ —————————— @momahedin