✔✔✔داستان فوق العاده 1
#شیخ_رجبعلی_خیاط
✍️ یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط می گوید: روزی کفشهای جناب شیخ رجبعلی را می دزدند و شیخ می خواهد بداند که سبب آن چیست؟ در عالم معنا به وی می گویند:
☘️ «تو بریده های پارچه ای که برای مردم می دوزی در کفشت قرار داده بودی!»
⚠️ (با این که آن بریده ها ارزشی نداشته، و هیچ گاه مشاهده نشده
که صاحب پارچه ضایعات کوچک پارچه هایش را بگیرد اما شخصی مانند شیخ رجبعلی بر آن محاسبه می شود، تا به شاگردانش بگوید که این موضوع کوچک مورد توجه خداوندقرار دارد، چه رسد به مسئله #حق_الناس
☘️ از آن پس جناب شیخ حتی کوچک ترین تکه های پارچه ها را هم جمع میکردند و به صاحب پارچه میدادند
@monajatnamaz
🖊 #شیخ_رجبعلی_خیاط:
شبی دو فرشته با دو جمله راه فنا را به من آموختند :
🔸 از پیش خود هیچ مگو
🔹 غیر از خدا هیچ مخواه
📗 کتاب افلاکیان خاک نشین، ص ۱۰۸
@monajatnamaz
‼️وقتی شیخ رجبعلی خدا را امتحان کرد
داستان معامله با خدا
#شیخ_رجبعلی_خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،
با خود گفتم: «رجبعلی! #خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!
و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
❌⭕️❌
سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم،
💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛
به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی #اسرار برای او کشف می شود.
📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم،
@monajatnamaz