eitaa logo
245 دنبال‌کننده
477 عکس
189 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق؛ مانوکر امام زمانیم... حواسمون به کارامون باشه‌ها... @monji31_3
حضرت حجت(عج)منتظر ماهستن که ماخوب بشیم...💔 وگرنه مهدی‌فاطمه(س)خیلی وقته‌کنار ماهست...😔 🦋 @monji31_3
‹🕌✨› از لحاظ روحی به تار شدن چشامون موقع دیدن حرم امام رضا(ع) نیاز داریم :)🥺 @monji31_3
🍃 حضرت‌علی(ع) دربحث ضرورت یاد قیامت فرموده‌اند؛ كوچ كردن نزديك است. حکمت۱۸۷🌼 @monji31_3
من خیر ندیدم از این خانه تکانی ، ای کاش کسی بود که دل را بتکاند .!💔 @monji31_3
✨ شهید‌مجید‌قربانخانی🌱=) شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» متولد ۳۰ مردادماه سال ۶۹ در تهران و ساكن محله یافت‌آباد بود كه بعد از یك تحول درونی، داوطلبانه به سوریه اعزام شد تا از حریم عقیله بنی‌هاشم و مردم مظلوم سوریه دفاع كند. در نهایت بعد از دلاوری‌های فراوان در تاریخ ۲۱دی ماه سال ۹۴ به‌دست تروریست‌های تكفیری در منطقه خان‌طومان به فیض شهادت نائل شد و پیكر مطهرش در منطقه ماند. سرانجام پیكر شهید توسط گروه‌های تفحص شهدا كشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاق های خاص، لوتی مسلك بودن، خالكوبی روی دست و تحول درونی یكباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نام‌های «داداش مجید»، «مجید سوزوكی» و «حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد می‌كنند. شهید مجید قربانخانی بیشتر از سنش مسائل پیرامونش را متوجه میشد و درك بالایی داشت. بسیار نترس و شجاع بود . خانواده دوست بود. آدم آرامی نبود. باعث نشاط جمع خانواده و دوستانش بود. طاقت ناراحتی و غم دیگران را نداشت و تا جایی كه میتوانست مشكلات را رفع میكرد یا انقدر سر به سرت میگذاشت و شوخی میكرد كه به كل ناراحتیت را فراموش میكردی. اگر حرفی در دلش بود تا جایی كه میشد حرفش را میزد حتی با شوخی و خنده اما كسی را از خودش ناراحت نمی كرد. شب قبل از رفتن لباس رزمش را پوشید و گفت الكی مثلا من دارم میرم و قرآن آورد تا مادرو پدرش از زیر قرآن ردش كردند و عكس گرفتند و بعد از عكس انداختن گفت الكی نگفتم همین فردا عازمم. رفتنش بی دلیل نبود چون نمیتوانست ظلم را در هیچ شكلی تحمل كند. ۱۲دی ماه بود كه ساكش را برداشت و از خانه رفت .باغیرت بود و ارادت خاصی نسبت به خانوم زینب(سلام الله علیها) داشت و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) عمل را انتخاب كرد تا حرف! و آخر هم زیر پرچم بی بی زینب ماند و شد یكی از علمداران ظهور .. مهربان و دلسوز ،خاكی، شوخ طبع و پرانرژی بود. اهل رعایت حلال و حرام در كسب و كار، بسیار خوش قول و صادق، شجاع و باغیرت نسبت به خانواده و خاندان عصمت و طهارت بود . در حد توان كمك میكرد.خوش رو و دست و دلباز بود. همه اهل خانه مجید را داداش صدا می‌كنند. پدر، مادر، خواهرها وقتی می‌خواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید می‌چسبانند و خاطراتش را مرور می‌كنند. خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی. مجید می‌خندید و می‌گفت: خب مرخصی رد كردم!» نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید كاری با ما كرده كه تا از دوری و نبودنش بغض می‌كنیم و گریه می‌كنیم یاد شیطنت‌ها و شوخی‌هایش می‌افتیم و دوباره یكدل سیر می‌خندیم. مجید كارهای جدی‌اش هم خنده‌دار بود. از مجید فیلمی داریم كه هم‌زمان كه با موبایلش بازی می‌كند برای هم‌رزم‌هایش كه هنوز زنده‌اند روضه‌های بعد از شهادتشان را می‌خواند. همه یكدل سیر می‌خندند و مجید برای همه روضه می‌خواند و شوخی می‌كند؛ اما آخرش اعصابش به هم می‌ریزد.. هرروز كه از كنار مغازه‌ها رد می‌شد با همه شوخی می‌كرد حالا كه نیست. همه به ما می‌گویند هنوز چشمشان به كوچه است كه بیاید و یك تیكه‌ای بیندازد تا خستگی‌شان در برود.» پدرمجید هم بعد از خال‌كوبی دست مجید به او واكنش نشان می‌دهد و مجید شب را خانه نمی‌آید اما قهر كردن او هم مثل خودش عجیب است: خال كوبی برای ۶ ماه قبل ازشهادت مجید است. می‌گفت پشیمان شدم؛می‌گفت چرا تكرار می‌كنید یك‌بار گفتید خجالت كشیدم. دیگر نگویید. مادر شهید : ۴ ماه اول خبر نداشتیم مجید می خواهد به سوریه برود، بعدها كه متوجه شدیم می دیدیم مجید می خواست ما را راضی كند كه به این نبرد برود خب هر پدر مادری آروزی ازدواج فرزندش را دارد؛ برای پسرمان به خواستگاری رفته بودیم و مراحل آخر را طی می كردیم كه برادر بنده فوت كرد و آخرش هم بدون خداحافظی به سوریه رفت. مجید خیلی به خانواده احترام می گذاشت اما وقتی حضرت زهرا را در خواب می بیند كه به مجید می گوید كه یك هفته بعد از اینكه به سوریه بروی می آیی پیش خودم؛ لذا هر كس باشد می تواند دل بكند واقعاً مجید دل كند و هر شب كارش گریه وزاری شده بود و در پیام هایی به دوستش نوشته بود كه خودم هم نمی دانم چه شده و حضرت زینب با من چه كرده كه آرام و قرار ندارم و كارم شده قرآن خواندن و گریه و زاری؛ مجید چه چیزی در وجودش بود كه حضرت زینب چنان مجید را می خرد كه مجید از همه چیز در دنیا و امكانات مدرن دل بكند ان شاءلله كه همه قدر این جوانان را بدانند. مجید حرّ مدافعان حرم شد و خداوند مجید را انتخاب كرد تا به كل دنیا ثابت كند كه مجید را به عرش اعلی ببرد.
دم غروب بود تلفنم زنگ خورد جواب دادم شماره غریبی بود؛ مجید بود؛ گفت سوریه هستم و حرم حضرت زینب به جای شما هم نائب الزیاره هستم و هم نماز خواندم؛ در حالی كه مجید بدون خداحافظی رفت و قبل از رفتنش هم گفت می روم سوریه؛ من هم گفتم رفتنت با خودت برگشتنت با خداست؛ من به مجید گفتم حلالت كردم، مجید با حضرت زینب عهد كرده بود كه من شهید می شوم اما پیكرم را نمی خواهم كسی ببیند چون مجید بدنش خالكوبی بود و پس ۳ سال و ۳ ماه با چند تكه استخوان سوخته و سیاه برگشت. پدر شهید : در عملیات سوریه به این رزمندگان دستور عقب نشینی كه می دهند مجید به چند نفر از رزمندگان می گوید كه هیچكس حق برگشتن ندارد آمدیم از حرم حضرت زینب(س) دفاع كنیم اگر عقب نشینی كنیم دشمن جلو می آید و این منطقه را می گیرد؛ عقب نرفتند و مجید خود را به خط مقدم عملیات می رساند تا ساعت ۱۶ مقاومت می كنند و بعد از اینكه اینها به عقب بر می گردند نه فشنگ و نه آبی داشتند؛ ساعت ۱۷ و ۳۰ بود كه ۱۳ نفر شهید شده بودند كه ۱۱ پیكر جامانده بود و ۲ پیكر را برگشت دادند به عقب؛ مجید شماره تلفن من را به یكی از دوستانش داده بود و گفته بود كه هر اتفاقی برای من افتاد به این شماره اطلاع بدهد. همان غروب چند نفر با دوربین نگاه می كنند كه چطور برگردند و پیكر بچه ها را بیاورند عقب؛ یكی از آنها می گوید دوربین كه نگاه می كردم دیدم یك ماشین آمد و ۳ نفر پیاده شدند بچه ها را به رگبار بستند كه اولین آنها مجید بود و مجید را پشت ماشین انداختند و پیكر او را بردند؛ سال ۹۷ كه من به سوریه رفتم و نوكری حضرت را می كردم حدود ۱۰ روز ماندم و دم غروب بود منتظر هواپیما بودیم به همراه ۲۴ پدر شهید كه دو نفر آمدند و یكی از آنها گفت من فیلم شهید قربان‌خانی را دارم. از او خواستم فیلم را ببینم و دیدم. گفت من پیكر آقا مجید را دیدم كه داعش به درخت آویزان كرده بودند، من نمی دانم چه خصومتی با مجید داشتند از آن ۱۱ پیكر فقط مجید را بردند كه نمی دانم چه كرده بود؛ فرمانده آنها را زده بود كه این بدن مجید را مثل آبكش تیرباران كرده بودند. تولد علی اكبر علیه السلام بود كه مجید را آورند و ما گفتیم در قطعه شهدای گمنام دفن شود ما به حضرت زهرا (س) مجید را هدیه دادیم. تولد حضرت رقیه بود كه مجید خاكسپاری شد @monji31_3
گره‌ی‌کور‌ظهورتومنم‌میدانم...😔 خداراچه‌دیدی‌شایدقراراست‌حُر‌توباشم...💔 🍃 🤲 @monji31_3
🌱 باشد که ما شبانگاهان برسرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز‌‌‌... برایشان معنا ندارد! @monji31_3