#دعای_فرج
♥بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ♥
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ
الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،
وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْكَ
الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ
والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ
مُحَمَّد،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا
طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ
عَنابِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا
مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني
فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني
اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ
الْعَجَلَ الْعَجَل؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ
مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرج
همه با هم زمزمه میکنیم دعای الهی عظم البلا را به نیت تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام ان شاءالله
#پیامبر_اکرم
#من_محمد_را_دوست_دارم
#محرم
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
هر چند اهانت به #نبی جانسوز است
این ظلم و ستم بنایش از دیروز است
#پیغمبر و كاغذ و قلم، یادت هست؟
سرمنشا این اهانت از آن روز است!!!
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
یک_داستان_یک_پند
✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد. آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
#من-محمد-را-دوست-دارم
#مقتل #ورود_اهلبیت_علیهم السلام به_کوفه
➖ أَخْبَرَنَا أَبُوعُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اَلْمَلِكِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَامِرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحَكَمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلثَّقَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّهُ حَضَرَ عُبَيْدَاَللَّهِ بْنَ زِيَادٍ حِينَ أُتِيَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ)، فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِقَضِيبِ ثَنَايَاهُ وَ يَقُولُ: إِنَّهُ كَانَ لَحَسَنَ اَلثَّغْر...
حکم بن محمد بن قاسم ثقفی از جدش روایت میکند: هنگامی سر مطهر #امام_حسین علیه السّلام را به نزد #ابن_زیاد لعنه الله آورده بودند من حاضر بودم، سپس ابن زیاد لعنه الله با چوب خیزران به دندانهای حسین علیه السّلام میکوبید و میگفت: چه دندانهای نیکویی دارد ... ‼️
📚أمالی، طوسی رحمه الله، ص ٢٥٢
ابتدا به دخترانتان هدیه دهید بعد پسران
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه(نیکی) می برد [ . و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید، قبل از پسران، به دختران بدهد.
زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است.
و هر کس [با دادن هدیه ای ] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند.»
📔وسائل الشیعة،ج۱۵،ص۲۲۷
#من_محمد_را_دوست_دارم
#کرونا
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#غسال_عجیب_ایت_الله_مرعشی_
✨✨حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی فرزند آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل کردند :
✨مرحوم ابوی قبل از فوت شان در یکی از وصایای که به اخوی اینجانب کرده بودند فرموده بودند:من دیگر عمرم به سر آمده و همین چند روز بیشتر مهمان شما نیستم و من با غسال صحبت کردم او میآید مرا می شوید و نمی خواهد مرا در خانه غسل بدهید همان جایی که همه را غسل میدهند مرا آنجا غسل بدهید.
✨مرحوم ابوی در شب چهارشنبه حالشان بد می شود و با من تماس می گیرند و من نزد ایشان رفتم. سپس یک سری وصایایی کردند در حالی که از گوشه چشمان مبارکشان به سقف نگاه میکردند و کلماتی را زمزمه میکردند از دنیا رحلت نمودند.
✨بدن ایشان را به غسالخانه بردیم مشاهده کردیم غسال انجا ایستاده ما به تصور اینکه او از طرف مدیریت بهشت معصومه آمده است چیزی نگفتیم و مدیریت آنجا هم به فکر اینکه این غسال از طرف ما آمده چیزی نگفت.
✨آن شخص فردی خوش سیما، با قد کشیده در حالی که دستکش های سفید نیز پوشیده بود مشغول غسل مرحوم اخوی شد و فقط یک قطره اشکی ایشان ریختند.،ما هم متوجه نبودیم ایشان چه کسی هستند وبرخوردمان با او خیلی عادی بود. هنگامی که آمدیم منزل یادمان افتاد که ما پولی به عنوان هدیه به غسال نداده ایم، شخصی را جهت پرداخت پول فرستادیم، مدیریت بهشت حضرت معصومه گفته بود آن غسال از جانب ما نبود ه ما فکر میکردیم شما او را فرستادید! به ولی الله الأعظم قسم، تا الان ما اورا ندیده ایم.
ودر فیلمی که هنگام کفن کردن ایشان برداشتیم چهره همه ما درآن هست به غیراز چهره آن غسال ✨✨
ارواح مهربان ص273، 272 خلاصه شده