هدایت شده از کانال حسین دارابی
#قسمت_سوم
به نظر شما درایت خلفا بیشتر از پیامبر نبوده؟!» رشید گفت: «سبحان الله . ما جرئت نمی کنیم همچین ادعایی بکنیم. ما معاویه رو قبول نداریم. این متاسفانه اشتباهی بوده که اتفاق افتاده. اما خود خلفا افراد بسیار قابل اعتمادی برای پیامبر بودهان. پیامبر درباره عمر گفتهان که اگه خدا میخواست بعد از من پیامبری انتخاب کنه اون تو میبودی (!) .... حتما درباره عدل عمر ابن خطاب شنیدهاید» ریاض، انگار یهو مطلب مهمی برای گفتن یادش اومده باشه، با خوشحالی گفت: «میگن عمر ابن خطاب داشته توی یه کوچه راه می رفته که الاغی از اون کوچه رد میشه و پاش میره توی به چاله و میلنگه. عمر زار زار گریه میکنه و میگه خدا توی اون دنیا از من سؤال میکنه که چرا در زمان تو حیوونی پاش توی یه چاله رفته و چرا اون راه چاله داشته و ...»
گفتم: «خدا از عمر ابن خطاب میپرسه که چرا در زمان تو پای یه حیوون توی چاله رفته، اما نمیپرسه چرا به دستور تو خونه دختر پیامبر رو آتیش زدن و چرا دختر پیامبر رو کتک زدی؟ این چه جور عدالتیه؟» رشید، که به وضوح عصبانی شده بود، گفت: «سبحان الله! شما چیزایی به بزرگان نسبت می دید که معلوم نیست از کجا می آرید.»
گفتم:
چرا معلوم نیست؟ تا حالا که هر چی گفتم از منابع شما بود. این ماجرای بیعت گرفتن به زور از امام علی و آتیش زدن خونه دختر پیامبر رو هم که هم شیعه نقل کرده هم سنی. خیلی از علمای اهل سنت بعدها سعی کردن این ماجرا رو از کتاباشون حذف کنن، اما هنوز هم میتونید اون رو توی بعضی از کتابا پیدا کنید.».ادامه دارد...
📚خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفر شادمهری از دوران تحصیلش در فرانسه
@HoseinDarabi
#قسمت_سوم
نکته دیگهای که تجربه ما با گفته وزارت بهداشت متفادت بود اینه که، وزارت بهداشت گفته، در موکبهای ایرانی اسکان پیدا کنید، نه عراقی. موکبهای عراقی بهداشت رو رعایت نمیکنن. من بهشخصه تو این پنج سفری که اربعین رفتم کربلا که دوبارش با خانواده بود. اغلب تو موکبهای عراقی غذامیخوردیم، میخوابیدیم. مشکلی هم پیش نیومد، نه شپش گرفتیم نه هیچی. خیلی هم عالی بود. اصلا یه نکتهای بگم. تو اربعین ایرانیهای عزیز خیلی زحمت میکشن. خدا خیرشون هم بده، نیازهم هست. چون این جمعیت رو موکبهای عراقی شاید بتنهایی نتونن پوشش بدن. ولی صفایی که تو موکبهای عراقی، تو غذاهای عراقی تو مراوده با خود عراقیها هست تو موکبهای ایرانی نیست. پیشنهاد میکنم از عراقیها خیلی فاصله نگیرید. مرد عراقی رو میبینی با یه هیکل بزرگ، با یه ابهت بالا، میاد التماست میکنه بیاید منزل ما. بیاد تو موکب ما ناهار بخورید. انقدر مهرومحبت به آدم میکنن که تو موکبهای ایرانی که هموطنمون هستن این محبتو نمیبینید
خیلی باور نکنید حرفایی که مکانهای سفر اربعین رو کثیف و غیربهداشتی جلوه میدن. به جرأت میگم من صحنهای توی این پنج سفر اربعینم ندیدم که آشغالها روی هم انباشته شده باشه. صحنه ای که توی تهران، حتی لواسان لاکچری، طبیعت های ایران و یا شمال کشور خیلی به چشم میخوره. مدیریت جمعآوری زبالهها تو عراق در ایام اربعین فوق العادهس. البته همش مدیریت خود عراقیا نیست. تو این سفر خیلی چیزا دیده میشه که بیشتر به معجزه نزدیکه. مثلا شما ببینید، بالای 20میلیون نفر تو این گردهمایی عظیم شرکت میکنن، ولی شما خیلی مریض نمیبینید. که چه بسا طرف تو شهر خودش بود و تو خونهش مریض میشد. یا مثلا یکی نوشته بود شما تو این سفر خیلی مگس و پشه نمیبینید، من یکم فکر کردم دیدم یادم نمیاد پشه یا مگس اذیتم کرده باشه.
خلاصه، اگه وسواسی هم هستی به راحتی میتونی بری سفر اربعین، هم آب بستهبندی است، هم لیوان یهبارمصرف، غذاها همه تو ظروف یکبارمصرف، موکبهای خیلی ترتمیز عراقی و ایرانی و.... بدون نگرانی برید
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴 #ادامه » #قسمت_سوم
🎁 برایتان هدیه آوردم
قبل از اینکه ما بخواهیم گفتند برایتان انگشتر همه هدیه آوردم. به آقایی که همراهش بود اشاره کرد که جعبه انگشتر را بیاور.
به همه یک انگشتر هدیه داد. نوبت من که شد یک انگشتر داد بعد گفت: نه، نه، این خوب نشد می خواهم یکی دیگر بدهم. گفتم: ممنون همین برای من کافی است گفت نه؛ میخواهم یکی دیگر بدهم. انگشتر دیگری که واقعا زیباتر هم بود و اتفاقاً اندازه دستم بهم داد. انگشتر قبلی برایم بزرگ بود. انگشتر اول را پس دادم گفتند نه قسمت شما دوانگشتر بوده.
🔹 یک و ساعت و نیم حال و خوب
تقریبا یک ساعت و نیم سردار سلیمانی منزل ما بود. یک ساعت و نیمی که حالمان خوب بود. در حالی که منزل هر شهید حدود یک ربع بیست دقیقه میمانند فکر میکنم علت طولانیتر شدن ملاقات ما حضور پدر و مادر شهید و کنار ما بود و اینکه من ازدواج مجدد کردم انگار صحبت بیشتر و تمایل بیشتری داشت خانه ما بماند.
🔹 حادثه تروریستی در بغداد به من چه ارتباطی دارد؟
من شب ها موقع خواب گوشیام را خاموش میکنم. روز شهادت حاج قاسم صبح که از خواب بیدار شدم اول رفتم گوشی را روشن کردم دیدم چند تماس بیپاسخ داشتم. برایم خیلی عجیب بود که خدایا چه شده؟ سابقه نداشته صبح جمعه این همه کسی به من زنگ بزند.
اینترنت را روشن نکردم اخبار را ببینم. رفتم سراغ بچه ها و ده دقیقه بعد آمدم دیدم دوباره گوشیم خاموش است. متوجه شدم همسرم دوباره خاموش کرده. میخواست متوجه نشوم. پرسیدم چرا گوشی من خاموش است؟ گفت ولش کن بگذار خاموش باشد اینجوری بهتر است. گفتم نه می خواهم بدانم چرا اینقدر با گوشی من تماس گرفتند. گفت نمی دانم آخه خبرهایی شده انگار. در فرودگاه بغداد حادثه تروریستی رخ داده. شاید کسی می خواسته این را خبر بدهد.
گفتم فرودگاه بغداد به من چه ربطی دارد. البته یک استرسی گرفتم اما هر چه فکر کردم دیدم خب به من چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟ هی می پرسیدم از همسرم اما او نمی خواست مستقیم بگوید. گفتم بغداد چه ربطی به من دارد؟ گفت وقتی کسی به شما می گوید دخترم حتما این حادثه به شما هم ربط پیدا می کند. این را که گفت متوجه شدم اتفاقی برای سردار افتاده. پاهایم سست شد و نشستم سرم را گذاشتم روی میز. بدنم می لرزید.
دلمان برای #مهربانی هایت تنگ است #سردار_دلها
😔💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057