هدایت شده از یک فنجان تامل
👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥
《زنگ تامل》
ممکن است خیلی چیزهای مقدس در دنیا وجود داشته باشد دوست من !
اما من یک چیز مقدس تر می شناسم؛
یک فاصله !
چیزی در مورد فاصله ی مقدس شنیده ای ؟
انسان ها اگر بخواهند زندگی اجتماعی خوبی در کنار یکدیگر داشته باشند،
بیشتر از معابد و مساجد مقدس، نیاز به فاصله ی مقدس دارند !
فاصله ی مقدس، حریمی ست که حقّ مسلّم هر انسان است
و هیچ کس بدان وارد نمی شود...
فاصله ی مقدس باید هم بر حسب متر ،
و هم بر حسب فکر، رعایت شود ...
یعنی من و تو حقّ نداریم هرچقدر که دلمان خواست در امور دیگران سرک بکشیم
چه در ذهن مان و چه در ورای آن...!
زندگی آزاد و بدون دخالت دیگرانم آرزوست....
#یک_فنجان_تامل
@Yekfenjantaamol
👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥👥
هدایت شده از یک فنجان تامل
🔷یک فنجان تامل داغ داغ🔷
درصد کمی از انسان ها نود سال عمر میکنند
مابقی، یکسال را نود بار تکرار میکنند...!
"چارلی چاپلین"
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
هدایت شده از یک فنجان تامل
ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت:
این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است؛ آموزش او را خود بر عهده بگیرید!
سالها گذشت، مادرش درگذشت.
روزی ادیسون -که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود- در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد! آن را درآورده و خواند، نوشته بود:
کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه راه نمیدهیم!
ادیسون ساعت ها گریست و در خاطراتش نوشت:
توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد.
قدر والدینمان را بدانیم...🙏🌸
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
@Yekfenjantaamol
هدایت شده از یک فنجان تامل
💠یک فنجان تامل💠
مرحوم آیت الله بهجت :
🔸شاید حکمت تکرار نماز علاوه بر تثبیت ، سیر باشد ، به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر ، و نماز قبلی زمینه ساز نماز بعدی باشد.
#نکته_های_ناب ، ص ۸۱
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
هدایت شده از یک فنجان تامل
نانوا هم جوش شیرین میزند ...
بیچاره فرهاد !
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
دیروز پریروز دادگاه یک پسرک هفده ساله بود. این بندهخدا چند ماه پیش، از خواب بیدار میشود و حس میکند دیگر تحمل این زندگی کوفتی را ندارد. حالا یا شکست عشقی خوردهبود یا هر درد بیدرمان دیگری که داشت، انقدر احساس بیچارگی و بدبختی کرد که تفنگ پدرش را برداشت و یک گلوله هم چپاند تویش و راهی مدرسه شد. شاهدها میگفتند که اول میخواست بقیه را بکشد، ولی بعد که یادش آمد یک فشنگ بیشتر ندارد احساس کرد کار عاقلانه این است که خودش را بکشد. آخر سر ولی بدون اینکه خون از دماغ کسی راه بیفتد قضیه ختم به خیر شد.
دیروز پریروز آدمهای توی دادگاه میخواستند سر در بیاورند که چطوری این آدمِ بیاعصاب، بی خیال شلیک کردن همان یک دانه گلولهاش شد. فیلمهای مداربستهی مدرسه را که دیدند، قاضی و متهم و شاهد و وکیل و نگهبان دادگاه از دیدن اتفاقی که افتاده بود شاخ در آوردند. بعد ماجرا را برای خبرنگارها تعریف کردند و آنها هم شاخ در آورند. خبرنگارها هم قضیه را برای مردم تعریف کردند و بخش قابل توجهی از مردم (از جمله خود من) همه با هم به صورت گروهی شاخ در آوردیم.
دوربین مداربسته یک لحظهی نفسگیر را نشان میداد که پسرکِ بیاعصاب و آقای "مربی" چشم توی چشم میشوند. مربی انگار نه انگار که این چیزی که دست پسرک است اسمش تفنگ باشد، پسرک را در آغوش میگیرد. مثل آدمی که بعد از صد سال توی یک عصر بارانی پاییزی معشوقش را کنار برج ایفل ببیند، با همان میزان عشق. بعد توی فیلم یک نفر با ترس و لرز میآید و تفنگ را میقاپد و فورا هم در میرود. مربی ولی انگار هنوز پسرک را سیر بغل نکرده. با اینکه دیگر تفنگی هم در کار نیست ولی مربی آغوشش را تنگتر می کند. صحنه که اولش شبیه فیلمهای جنایی بود یکهو میشود مثل سکانسهای فیلم تایتانیک قبل از برخورد کشتی با کوه یخ. بالاخره پسرک هم چشمش را میبندد و مربی را بغل میکند. جَک و رُز همینطوری که توی آغوش هم هستند، مظلوم و غریبانه قدم برمیدارند و یواشیواش از توی کادر خارج میشوند.
دیروز مربی آمده بود جلوی دوربین و از معجزهی "بغل کردن" میگفت. حرفش حرف حساب بود. آغوشی که به روی آدمها باز میشود واقعا هم پیغام امنیت است، پیام صلح. پرچم سفیدی که توی باد تکان میخورد و آدم میتواند با خیال راحت تفنگ را رها کند و یک دل سیر گریه. جان مطلب را حامد ابراهیمپور گفت، آنجایی که گفت:
بغلم کن... که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن... که خدا دورتر از این نشود..
👤مهدی معارف
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol