مداحی آنلاین - ز داغ تو دل حزین است - میثم مطیعی.mp3
3.96M
ز داغ تو دل حزین است
بیادت چله نشین است
🎤میثم #مطیعی
🔳 #واحد احساسی #اربعین
✅ @montazar
✨🍃✨
🔻قابل توجه زائرین اربعین 🔻
✅ کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست.
💢مرحوم حاج حسن خیِّر
همیشه در سفرها به زواری که می آوردند و یا مخارج سفر عتبات آنها را حساب میکردند تاکید داشتند که حتما برای فرج زیر قبه مبارکه دعا کنید و من راضی نیستم از کسی که با من به کربلا بیاید و برای فرج دعا نکند
ایشان داستانی تعریف میکردند و میگفتند:
💢حدود ۲۰ سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدم به کربلای معلی و با خیلی سختی و پیاده روی چند روزه و خستگی فراوان به حرم رسیدم
چند روزی را در کربلا بودیم و بعد از زیارت عتبات قصد برگشت داشتیم
در راه برگشت خسته شده و چند ساعتی استراحت کردیم و خوابم برد
💢در عالم رویا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم
رفتم خدمت حضرت دستبوس
❓حضرت سوال کردند: کجا بودید و به کجا میروید؟
عرض کردم :
آقاجان کربلا بودیم
و در راه برگشت به شهرمان هستیم
🍃حضرت فرمودند این چه کربلایی بود که مقبول نشد!!
رنگ از رخسارم پرید. عرض کردم چرا آقاجان؟
🍃حضرت فرمودند: کربلا رفتید ولی برای فرج من دعا نکردید
مگر نه اینکه من منتقم خون جدم حسین علیه السلام هستم...
⚜ از خواب پریدم و بلافاصله برگشتیم برای زیارت کربلا به نیت فرج آن حضرت
🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹
✨🍃✨
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور
🔮 « اربعین و به چالش کشیده شدن تمدن غرب »
🔺چگونه زیارت اربعین، شیعه را وارد یک نبرد تمدنی با نظام سلطه میکند؟!
⚫️⚜🔹✨🔴✨🔹⚜⚫️
@montazar
پسرفاطمه(عج)
⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت...(قسمت 4) 🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد
⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت...(قسمت 5)
✳️چون اهل بیت علیه السلام وارد شهر شدند،
ام کلثوم علیها السلام به شمر گفت: حاجتی دارم ممکن است آنرا انجام دهی؟
🔘 ما را از دروازه ای وارد کنید که تماشاچی کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند که در معرض دید اینهمه تماشاچی نباشیم!
🔥شمر پست فطرت دقیقا برعکس دستور داد سرها را بالای نیزه ها نصب کنند و در کنار محمل زنها حرکت دهند و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند...
✳️ سهل ابن سعد میگوید: برای زیارت بیت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد .
❗️دیدم تمام شهر آذین بسته شده و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند! با خودم گفتم ایا برای مردم شام عیدی هست که من بیخبرم؟!
💠 ناگهان دیدم در گوشه ای چند نفر به آرامی مشغول صحبت هستند. گفتم: آیا برای شما شامی ها عیدی است که ما بی خبریم؟
🔰گفتند : پیرمرد غریبی؟ گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم.
🔅گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را برای یزید هدیه آورده اند!
❗️گفتم: الله اکبر! سرحسین را می اورند و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!!
🔴 جلوی دروازه آمدم، سواری را دیدم که نیزه ای در دست دارد که سری روی آن است که شبیه ترین انسانها به رسول خدا است.
🍃نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم: ایا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
🌷حضرت سکینه فرمود: ای سهل به کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی جلوتر برود تا مردان کمتر مارا نگاه کنند..
🍀جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم: اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو میدهم. مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد.
🌺 از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامیکه مارا بر یزید وارد کردند دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم و گفتیم:
🔥 یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
♨️یزید دستور داد بند از ما برداشتند.
🌹 فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود: ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری..؟
💥ناگهان زنی از بنی هاشم و دوستداران اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید و گفت: ای حبیبم حسین، ای سید اهل بیت رسول خدا...ای پسر رسول خدا..ای کشته ی اولاد زنا..
⚡️ ندبه و گریه های این زن همه زنان اهل مجلس را گریانید.
♨️مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام حسین را دید و از یزید خواست دختر را به او ببخشد.
🌸زینب دختر علی علیه السلام غضبناک شد و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و پست تر از انی هستی که چنین خواهشی کنی که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
🔥 یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد و گفت: ادعای دروغ میکنی!اگر بخواهم میتوانم!
⭐️زینب سلام الله فرمود: چنین نیست! خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج بشی و به دین دیگری در آیی!
🌑مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد و گفت این دختر را به من ببخش.
🔥یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت: خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد...
✍ادامه دارد...
📔بحار ج 45،ص129.
📗حیات الحسین ج 3/ص371
📕 نفس المهموم ص 433
📚 طبری ج 7 ص381.
📘ارشاد ص246.
📙کامل ج4 ص86
📓روضه الواعظین ص 164
◾️ @montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️حجت السلام دانشمند: امام حسین (ع) را حرامخواران کشتند، مملکت ما را حرام و ربا دارد نابود میکند.
🔻ربا عامل زنا و همجنسبازی در جامعه است.
#ربا_جنگ_با_خدا
#ایران_بدون_ربا
🆔 @montazar
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۹۷ من هم گفتم: اين ها رفتند با دشــمن ها جنگيدند و نگذاشــتند دشمن به ما .حم
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۹۸
وقتــي تصميم گرفتيم کاري در مورد آقا ابراهيــم انجام دهيم، تمام تاش
.خودمان را انجام داديم تا با كمك خدا بهترين کار انجام گيرد
هرچند مي دانيم اين مجموعه قطره اي از درياي كمالات و بزرگواري هاي
.آقا ابراهيم را نيز ترسيم نكرده
اما در ابتدا از خدا تشــكر كردم. چون مرا با اين بنده پاك وخالص خودش
.آشنا نمود
همچنين خدا را شكر كردم كه براي اين كار انتخابم نمود. من در اين مدت
!تغييرات عجيبي را در زندگي خودم حس كردم
نزديك به دو ســال تاش، شــصت مصاحبه، چندين سفر كاري وچندين
بار تنظيم متن و... انجام شــد. دوست داشتم نام مناسبي كه با روحيات ابراهيم
.هماهنگ باشد براي کتاب پيدا کنم
حاج حسين را ديدم. پرســيدم: چه نامي براي اين كتاب پيشنهاد مي كنيد؟
ايشان گفتند : اذان. چون بســياري از بچه هاي جنگ، ابراهيم را به اذان هايش
!مي شناختند، به آن اذان هاي عجيبش
يكي ديگر از بچه ها جمله شهيد ابراهيم حسامي را گفت: شهيد حسامي به
.ابراهيم مي گفت: عارف پهلوان
.اما در ذهن خودم نام مجموعه را »معجزه اذان« انتخاب كردم
شب بود كه به اين موضوعات فكر مي كردم
.قرآني كنار ميز بود. توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم
در دلم گفتم: خدايا، اين كار براي بنده صالح و گمنام تو بوده، مي خواهم
!در مورد نام اين مجموعه نظر قرآن را جويا شوم
بعــد به خدای خود گفتــم: تا اينجاي كار همه اش لطف شــما بوده، من نه
ابراهيم را ديده بودم، نه ســن وسالم مي خورد كه به جبهه بروم. اما همه گونه
.محبت خود را شامل ما كردي تا اين مجموعه تهيه شد
خدايا من نه استخاره بلد هستم نه مي توانم مفهوم آيات را درست برداشت
.كنم
بعد بســم الله گفتم. ســوره حمد را خواندم و قرآن را باز كردم. آن را روي
.ميز گذاشتم
صفحه اي كه باز شده بود را با دقت نگاه كردم. با ديدن آيات بالاي صفحه
!رنگ از چهره ام پريد
سرم داغ شــده بود، بي اختيار اشك در چشمانم حلقه زد. در بالاي صفحه
:آيات 109 به بعد سوره صافات جلوه گري مي كرد كه مي فرمايد
سلام بر ابراهيم
اينگونه نيكوكاران را جزا مي دهيم
به درستي كه او از بندگان مؤمن ما بود
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆