پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۵۰ .رفته بودم ديدن دوستم. او در عملياتي در منطقه غرب مجروح شد پاي او شــديدا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۱
ســال اول جنگ بود. به مرخصي آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب
.به سمت ميدان خراسان در حرکت بوديم. ابراهيم عقب موتور نشسته بود
از خياباني رد شــديم. ابراهيم يکدفعه گفت: امير وايسا! من هم سريع آمدم
!کنار خيابان. با تعجب گفتم: چي شده؟
!گفت: هيچي، اگر وقت داري بريم ديدن يه بنده خدا
.من هم گفتم: باشه،کار خاصي ندارم
بــا ابراهيم داخل يك خانه شــديم. چند بار ياالله گفــت و وارد يك اتاق
.شديم
.چند نفر نشسته بودند. پيرمردي با عباي مشکي بالاي مجلس بود
به همراه ابراهيم ســام كرديم و درگوشه اتاق نشستيم. صحبت حاج آقا با
.يکي از جوان ها تمام شد
،ايشــان رو کرد به ما و با چهره اي خندان گفت: آقا ابراهيم راه گم کردي
!چه عجب اينطرف ها
ابراهيم سر به زير نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمي کنيم
.خدمت برسيم
همينطــور کــه صحبت مي کردنــد فهميدم كه ايشــان، ابراهيــم را خوب
.مي شناسد
حاج آقا کمي با ديگران صحبت کرد
وقتــي اتاق خالي شــد رو کرد به ابراهيم و با لحنــي متواضعانه گفت: «آقا
«!ابراهيم ما رو يه كم نصيحت کن
ابراهيم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند كرد و گفت: حاج آقا تو رو
.خدا ما رو شرمنده نکنيد. خواهش مي کنم اينطوري حرف نزنيد
بعد گفت: ما آمده بوديم شــما را زيارت کنيم. انشــاءالله در جلسه هفتگي
.خدمت مي رسيم
.بعد بلند شديم، خداحافظي کرديم و بيرون رفتيم
،در بيــن راه گفتم: ابرام جون، تو هم بــه اين بابا يه كم نصحيت مي کردي
!ديگه سرخ و زرد شدن نداره
باعصبانيت پريد توي حرفم و گفــت: چي مي گي امير جون، تو اصاً اين
آقا رو شناختي!؟
گفتم: نه، راستي کي بود !؟
جواب داد: اين آقا يکي از اولياي خداســت. اما خيلي ها نمي دانند. ايشــون
.حاج ميرزا اسماعيل دولابي بودند
سال ها گذشت تا مردم حاج آقاي دولابي را شناختند. تازه با خواندن كتاب
.طوبي محبت فهميدم که جمله ايشان به ابراهيم چه حرف بزرگي بوده
٭٭٭
،يكي از عمليات هاي مهم غرب كشــور به پايان رســيد. پس از هماهنگي
.بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام رفتند
با وجودي كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولي به تهران نيامد! رفتم
و از او پرسيدم: چرا شما نرفتيد!؟
.گفت: نمي شه همه بچه ها جبهه را خالي كنند، بايد چند نفري بمانند
گفتم: واقعاً به اين دليل نرفتي!؟
مكثي كرد وگفت: ما رهبر را براي ديدن و مشاهده كردن نمي خواهيم، ما
.رهبر را مي خواهيم براي اطاعت كردن
بعد ادامه داد: من اگه نتوانستم رهبرم را ببينم مهم نيست! بلكه مهم اين است
.كه مطيع فرمانش باشم و رهبرم از من راضي باشد
ابراهيم در مورد ولايت فقيه خيلي حساس بود . نظرات عجيبي هم در مورد
.امام داشت
مي گفــت: در بين بزرگان و علمــاي قديم و جديد هيچ کس دل و جرأت
.امام را نداشته
:هر وقت پيامي از امام راحل پخش مي شد، با دقت گوش مي کرد و مي گفت
.اگر دنيا و آخرت مي خواهيم بايد حرف هاي امام را عمل کنيم
.ابراهيم از همان جواني با بيشتر روحانيان محل نيز در ارتباط بود
زمانــي که عامه جعفري در محله ما زندگي مي کردند، از وجود ايشــان
.بهره هاي فراواني برد
شــهيدان آيت الله بهشــتي ومطهري را هم الگويي كامل براي نسل جوان
.مي دانست
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
#حدیث_روز
💠امام جواد علیه السلام فرمود💠
⚜تو را به پنج چیز سفارش می کنم :
1⃣ اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن
2⃣ اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن
3⃣ اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو
4⃣ اگر مدحت کنند شاد مشو
5⃣و اگر نکوهشت کنند، بیتابی مکن.
📚 بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75
❣ الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪَ الفــَرَج❣
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
🌸🍃 @montazar
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الا یا اهل عالم من گدای جوادم... با نوای محمود کریمی
🏴 #شهادت امام محمدجواد(ع) تسلیت باد.
☑️ @montazar
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #نماهنگ | سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای درباره سیره مجاهدانه امام جواد عليهالسلام
☑️ @montazar
⚫️اَلسَّلامُ عَلَیکَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَواد⚫️
🍁خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
🍁مادر نداشتم که مرا یاری ام کند
🍁این بي كسي خلاصه به بی مادری نشد
🍁بابا نبود رفع گرفتاری ام کند
_ شهادت آقا امام جواد الائمه تسلیت باد _
برای روای حاجات و رفع مشکلات و سلامتی و تعجیل در #ظهور #امام_زمان💚 صلوات بفرستید.
🏴 @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🔶مسجدتومادرته
#دقایق_دلنشین
#استاد_دانشمند
@montazar
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب جمعه و
دلی در آرزوی شنیدن:
ألا یا أهل العالم
أنا الإمام القائم
ألا یا أهل العالم
أنا الصمصام المنتقم
ألا یا أهل العالم إن جدّی
الحسین قتلوه عطشان
#العجل_یاصاحب_الزمان_عج
✅ @montazar
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۵۱ ســال اول جنگ بود. به مرخصي آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب .به سمت م
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۲
سال اول جنگ بود. به همراه بچه هاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات
در شــمال منطقه گيان غرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپه هاي
مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقي ها بود. خودروهاي
.عراقي به راحتي در جاده هاي اطراف آن تردد مي كردند
ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. بعد
:از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه مي كردم گفتم
ابــرام جون اين جاده مرزي رو ببيــن. عراقي ها راحت تردد مي كنند. بعد با
حسرت گفتم: يعني مي شه يه روز مردم ما راحت از اين جاده ها عبور كنند و
!به شهرهاي خودشون برن
ابراهيم انگار حواســش به حرف هاي من نبود. با نگاهش دوردســت ها را
،مي ديــد! لبخندي زد و گفت: چي مي گــي! روزي مي ياد كه از همين جاده
!مردم ما دسته دسته به كربا سفر مي كنند
در مســير برگشت از بچه ها پرسيدم: اســم اين پاسگاه مرزي رو مي دونيد؟
»يكي از بچه ها گفت: »مرز خسروي
بيست سال بعد به كربا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم
!بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود
گوئي ابراهيم را مي ديدم كه ما را بدرقه مي كرد. آن ارتفاع درست روبروي
منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوس ها به سمت مرز در حركت
!بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربا مي رفتند
هر زمان که تهران بوديم برنامه شب هاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت
عبدالعظيم بود. مي گفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا
اباعبدالله7 است. همه اولياء و مائك مي روند كربا، ما هم جايي مي رويم
.كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربا را دارد
بعــد هم دعاي كميــل را در آنجا مي خواند. ســاعت يك نيمه شــب هم
ًبرمي گشت. زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيما
.مي آمد مســجد پيش بچه هاي بسيج. يك شــب با هم از حرم بيرون آمديم
من چون عجله داشــتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه
ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟
.گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شــيخ صدوق را هم زيارت كنم
چون قديمي هاي تهران مي گويند امام زمان)عج( شــب هاي جمعه به زيارت
مزار شيخ صدوق مي آيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟
جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده
!آمدي، حتماً دليلي داشته؟
بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي
محتاج پيش من آمد، من دســته اســكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع
!سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم
٭٭٭
ايــن اواخر هــر هفته با هــم مي رفتيم زيارت، نيمه هاي شــب هم بهشــت
.زهرا3، سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه مي خواند
بعضي شــب ها داخل قبر مي رفت. در همان حال دعاي كميل را با ســوز و
.حال عجيبي مي خواند وگريه مي كرد
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹