پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۵۷ گفت: او هم در همين گردان مســئوليت دارد. الان داريم حركت مي كنيم .به سمت
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۸
.اواخر سال60 13 بود. ابراهيم در مرخصي به سر مي برد
آخر شــب بود كه آمد خانه، كمي صحبت كرديم. بعد ديدم توي جيبش
!يك دسته بزرگ اسكناس قرار دارد
گفتم: راستي داداش، اينهمه پول از كجا مي ياري!؟ من چند بار تا حالا ديدم
كه به مردم كمك مي كني، براي هيئت خرج مي كني، الان هم كه اين همه
!پول تو جيب شماست
بعد به شوخي گفتم: راستش رو بگو، گنج پيدا كردي!؟
ابراهيــم خنديد وگفت: نه بابا، رفقا اين ها را به من مي دهند، خودشــان هم
.مي گويند در چه راهي خرج كنم
فرداي آنــروز با ابراهيم رفتيم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شــديم. به
.مغازه مورد نظر رسيديم
مغازه تقريباً بزرگي بود. پيرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش يك يك با
.ابراهيم دست و روبوسي كردند، معلوم بود كاماً ابراهيم را مي شناسند
بعد از كمي صحبت هاي معمول، ابراهيم گفت: حاجي، من انشــاءالله فردا
.عازم گيان غرب هستم
پيرمرد هم گفت: ابرام جون، براي بچه ها چيزی احتياج داريد؟
ابراهيم كاغذي را از جيبــش بيرون آورد. به پيرمرد داد وگفت: به جز اين
چند مورد، احتياج به يك دوربين فيلمبرداري داريم. چون اين رشــادت ها و
حماسه ها بايد حفظ بشه. آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چه طور
.حفظ شده
بعد هــم ادامه داد: براي خود بچه هاي رزمنده هــم احتياج به تعداد زيادي
.چفيه داريم
صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرف هاي ابراهيم را گوش مي كرد
جلــو آمد وگفت: حالا دوربين يه چيزي، اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه
شما مثل آدماي لات و بيكار مي خواهيد دستمال گردن بندازيد!؟
ابراهيم مكثي كرد وگفت: اخوي، چفيه دســتمال گردن نيســت. بچه هاي
رزمنــده هر وقت وضو مي گيرند چفيه برايشــان حوله اســت، هر وقت نماز
مي خوانند ســجاده اســت. هر وقت زخمي شــوند، با چفيه زخم خودشان را
...مي بندند و
پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش وگفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم
.تهيه مي كنيم
فردا قبل از ظهر جلوي درب خانه بودم. همان پيرمرد با يك وانت پر از بار
.آمد. سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم
پيرمرد يك دســتگاه دوربين و مقداري وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد
.وگفت: ابرام جان، اين هم يك وانت پر از چفيه
بعدهــا ابراهيم تعريف مي كرد كــه از آن چفيه ها براي عمليات فتح المبين
.استفاده كرديم
.كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد
💕join ➣ @montazar
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣
Sibsorkhi-ShahadatImamBagher1397[02].mp3
4.57M
⚫️آه یادم نمی رود هرگز⚫️
⚫️ با نوای: حاج حسین سیب سرخی
⚫️ مراسم: شهادت امام باقر(ع)
⚫️ #شهادت_امام_باقر_ع_تسلیت ⚫️
✅ @montazar
@montazar
◾️بالِ ڪبوترهاے صحنٺ خاڪ دارد
مادر برایٺ روضہ در افلاڪ دارد🍂
◾️اے روضہ خوانِ ڪربلا قلبِ تو مثل
جسمِ شهیدِ تشنہ صدها چاڪ دارد🍂
#شهادٺ_امام_باقر_ع💔
#تسلیٺ_باد🏴
✅ @montazar
📌 به چشمانمان باید شک کنیم...
▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
🔺 و اما...
چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟
چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟
فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم
جز این انتظاری نمیرود...
◾️ شهادت #امام_باقر علیه السلام را به محضر امام زمان عجل الله فرجه و شما عزیزان تسلیت میگوییم.
☑️ @montazar
1_90141287.mp3
13.49M
🌹بگو که برام گریه کنن توی منا...
◾️مداحی حاج میثم مطیعی به مناسبت شهادت #امام_باقر #صلوات الله علیه
☑️ @montazar
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
4_5778410341037769717.mp3
7.8M
#فایل صوتی
🔊 غربال بزرگ الهی هنگام به ولایت رسیدن امیرالمومنین امام علی علیه السلام #عید_غدیر
🔺شیعه یعنی جا پای مولایت بگذار
👤استاد #رائفی_پور
✅ @montazar