5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ واکنش داوود کیم، خواننده تازه مسلمان شده مشهور کرهای به آهنگ «سلام یا مهدی»
🌎 کاش همهٔ دنیا این رو میفهمید که تنها «آرامبخش» قلبهای بیقرار «اماممهدی»ست.
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «باحالی یا بیحالی؟»
🔸 بس که حرف زد، بس که امرونهی کرد، بس که نصیحت کرد...
▫️ یه مؤمن و یک منتظر باید اینجوری باشه...
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
شب قدر شب مناجات نیست. شب نوشتن برنامه است! یاد بگیر :
۱• چطور برنامه بنویسی!
۲• چه چیزهایی نمیذارن برنامهات امضا بشه!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
@Ostad_Shojaeکش آمدن نیت.mp3
زمان:
حجم:
9.3M
#استاد_شجاعی | #استاد_پناهیان
تعمیر کردن و کِش آمدن نیّت تو:
اولین قدم برای «استفادهی حداکثری در شبهای قدره» !
(از الآن تا دیر نشده شروع کن)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
borna.montazer.irاین را چرا کشیدی.mp3
زمان:
حجم:
8.79M
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ این را چرا کشیدی ؟!
• اگه قرار باشه ماه رمضون رو نقاشی کنی، چی میکشی؟
یه سفره افطار؟ / مسجد؟ / قرآن؟
• ولی محمدجواد هیچ کدوم اینا رو نکشیده!
قصه امشب رو که گوش کنی، از ماجرا سر در میاری.
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چای شیرین
روایت تجربهگر از حس خوبی که بواسطه خادمی امام حسین (عليهالسلام) در برزخ همراهش بود
✅ هرروز ساعت 17
بازپخش 1 بامداد و 12:30 روز بعد
از شبکه چهار سیما
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی
⭕️ خدا در دلهای بزرگ و انسانهای کریم است!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
4.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کودک فلسطینی: خوب نیستیم، هر روز باید علوفات حیوانات رو بخوریم!
⭕️ اما با همین کمبود غذا، اهالی غزه روزه میگیرند!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادری که رفتار بچهاش رو قبل و بعد از داشتن تبلت ثبت کرده!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️
🕊 #با_بابا ۲۰
🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
احمد
✨ یکی از کسانی که در محضر پیامبر (صلیﷲعلیهوآله) ایشان را مشاهده کردم احمد خدامي بود. او در کنار شهدا و هم مقام با آنها نشسته و سخنان پیامبر (صلیﷲعلیهوآله) را گوش میکرد. اما احمد شهید نشده بود!
او از دوستان دوران نوجواني و جواني من بود. او مانند من کوچک بود که جنگ تمام شد، ولی تا توانست در راه شهدا قدم برداشت. یادم هست به مرحوم آیت الله واله و شهید عاصمي (سردار بزرگ تخریب) و دیگر سرداران و شهداي کاشمر خيلي ارادت داشت.
احمد یک مربی فرهنگي بود و در راستاي آشنایی نسل جدید با افکار امام و شهدا قدم بر میداشت. او در مسجد و دانشگاه و هرجا میتوانست فعالیت فرهنگي مي کرد.
او مهندسی متالوژی میخواند اما خودش را وقف هدایت نسل جوان کرد. احمد اخلاص عجيبي داشت. در تمامي کارهایش رضایت خدا را در نظر مي گرفت.
مثلاً یک بار صبح زود باهم به کوه رفتیم. در مسیر بودیم که متوجه شدیم به خاطر زلزله، قسمتي از کوه ریزش کرده و سنگهاي بزرگ در طرف دیگر جاده آسفالته ریخته.
با اینکه مسیر ما باز بود، اما احمد نگه داشت و پیاده شدیم. او گفت: ماشینهایی که از این مسیر عبور میکنند متوجه ریزش کوه نیستند و خدای نکرده با این سنگها برخورد مي کنند.
ما هم با سختی این سنگها را جابجا نمودیم. بعد هم خدا را شکر و حرکت کردیم.
احمد در سنین جواني مبتلا به سرطان شد و سختيهاي بسياري کشيد. او خواب شهید عاصمي را دید که به او گفت: قبل از سی سالگی از دنیا رفته و مهمان ما خواهی شد. سرانجام هم از دنیا رفت. اما برایم عجیب بود که او را هم رتبه شهدا و در حضور پیامبر (صلیﷲعلیهوآله) مي ديدم!
ما از محضر پیامبر (صلیﷲعلیهوآله) خارج شدیم. بهشت رضوان، مقامی میخواست که در خور من نبود. اما من از خود بیخود شده و مست آن دیدار بودم.
* * *
بار دیگر پدر ميخواست به سراغ اهل دنیا برود. پدر گفت: «برخي از مردم، حاجاتي از خدا دارند که ما شهدا را واسطه قرار میدهند. ما وظیفه خود میدانیم که به اذن الهی از مشکلات برخي از آنها گره گشایی کنیم.»
پدر خداحافظی کرد و رفت. من ایستاده بودم و از آنچه میدیدم لذت میبردم. واقعاً نمیتوانم آنچه میدیدم را توصیف کنم. کلمات و جملات، توانایی وصف آن همه زیبایی و شکوه را ندارد. بي دليل نیست که ميگويند: بهشت ديدني و چشيدني است، گفتني و شنيدني نيست. وقتي پدر رفت، دیدم در کنار من یک درخت زیبا در کنار نهر آبي زلال قرار دارد. به آن درخت نزدیک شدم. سیب قرمز و زرد و سبز و همچنین انواع گلابی داشت. لابلای این میوه ها، گلهاي ياس سفيد این درخت را پوشانده بود! من از عطر سیب و گلابي و گلهاي ياس و صداي آب، بوي ذكر خدا را حس ميکردم و سرمست میشدم. اولین بار بود که من سیب سبز ميديد! چند سال بعد، در یک میوه فروشی سیب سبز ديدم و سؤال کردم اینها چه فرقی با سیبهای دیگر دارد؟ گفت: سیب ترش است و مشتري خودش را دارد.
♨️ ادامه دارد ...
#برزخ #معاد #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59