✨﷽✨ـ
#سیاحتغرب ۳۵
به رئیس ملائکه گفتم: از لوازم دوستی، یاری کردن عاشق است معشوق خود را، به هرچه ممکن باشد ولو به زبان دعا، پس چه ایرادی به ما دارید؟
می گویید: چرا آنها[اهل بیت علیهم السلام] را دوست دارید؟ و یا اینکه چرا به لوازم دوستی عمل می نمایید؟
در این هنگام که لا جواب ماندند، گفتم: موجب این بلند پروازی های شما، همان تجرّد شماست، چنان که ما هم اگر به آن تجرّد اوّل باقی بودیم و به موادّ ترابی(خاکی) تعلّق نمی گرفتیم، چنین بودیم؛ بلکه مدّعی الوهیت هم می شدیم، چنان که صادق آل محمّدعلیهم السلام می فرمایند. ولی به طور یقین تصدیق بفرمایید که نه هر مجرّدی دانا و بالاتر از مادّی باشد.
نه هرکه طَرْفِ کُلَه کج نهاد وتند نشست کلاه داری و آیین قیصری داند
هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد، قلندری داند
و همین طور با ابهّت و جلال و بزرگواری - حتّی بر این فوج از ملائکه - لبّیک گویان می رفتیم، تا رسیدیم به پای کوه مرتفعی که اسم آن، «جبل رحمت» و «کوه عرفات» بود. گویا رقیقه آن سوری بود که فرموده است:
🌱 «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُوَرٍ لَهُ بابٌ، باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/۱۳)
🌱 آن گاه دیواری میان آنها (مؤمنان و منافقان) زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب.
افواج سابق بر ما در پای آن کوه خیمه و خر گاه زده و به انتظار نشسته اند. پس از ملاقات و نعره های «لبّیک» از همه، آن کوه را به تزلزل درآورده و خیمه ما را نیز برپا نمودند و رؤسای افواج سابقه، با ملائکه ها که دوازده نفر بودند، با من و رئیس ملائکه که رئیس فوج آخری بودیم، این چهارده نفر، در آن خیمه گاه وارد شدیم.
پرسیدیم: چرا در پای این کوه ایستادید و صعود نکردید؟! گفتند: اشخاصی ظاهر شدند و ما را مانع شدند، که بر این کوه صعود نکنید، مگر معدودی.
🌱 «وَعَلَی الأعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیماهُمْ» (اعراف/۴۶)
🌱 و بر اعراف و بلندی ها مردانی هستند که هریک از آنان (بهشتیان و جهنّمیان) را از سیمایشان می شناسند.
در این هنگام، رئیس ملائکه چاقویش دسته یافت، فرمودند: و لو شما به ادلّه مُقنِعه (قانع کننده) ما را ساکت نمودید، چون اهل استدلال نیستیم، ولی رضای حق را به این رفتار شما کشف نکرده ایم و دور نیست که توقیف شما در اینجا متعقّب به شکنجه و عذاب گردد، و ما هم در میان شما گرفتار گردیم.
وی این کلمات را با رنگ پریده و بدن لرزان ادا نمود که باقی اهل مجلس را نیز به وحشت و اضطراب انداخت و من ترسیدم که اگر این راز از پرده بیرون افتد، شاید شیرازه لشکر از هم بپاشد؛ رو به رؤسای افواج نمودم و گفتم: این کمیسیون سرّی است. گفت و گوها بیرون نرود. پس از آن رو به رئیس ملائکه تبسّمی نموده و گفتم: شما چقدر ساده لوح و سبک وزن هستید که این اوهام بر شما چیره شده، برخیزید تا در اطراف و کنار و گوشه اردوگاه بگردیم، که هم تفرّجی کرده باشیم و از حالات افراد فوج اطّلاع یابیم و جغرافیای این کوه را نیز بدانیم، و هم اینکه علّت توقیف ما دراینجا معلوم گردد، تا شاید آقای رئیس از وحشت درآید وبه گمان های خود که اسم آنها را کشف گذارده، اتّکال نفرماید و باعث اضطراب دیگران نگردد.
قدم زنان به خیمه ای نزدیک شدیم که مشغول اصلاح اسلحه خود بود و با زمزمه می خواند:
😭😭😭منتظران را به لب آمد نفس
ای به تو فریاد، به فریاد رس
و از خیمه دیگر زمزمه شنیدم:
ما همه موریم، سلیمان تو باش
ما همه جسمیم، بیا جان تو باش
تا رسیدیم به پشت دو خیمه که از رفقای نجف من بودند و زمزمه شان به اشعار من بود. یکی می گفت:
آیا شب در انتظار طلوع ماه نیست؟ و آیا شبِ من با طلوع فجر به پایان می رسد؟
و گویا دیگری جواب می داد:
آری! صبح سپیده (فرج) دمیده می شود و امید است که با درخشش نور خود صاحب عصر را آشکار کند!
و من از کلمه های گرم آنان مشعوف و بشّاش (بسیار خوشحال و گشاده رو) می شدم و نگاه های افتخار آمیزی بر رئیس ملائکه می نمودم، تا آنکه در گردش خود رسیدیم به روی تلّی (تپّه ای) که صد قدمی دور از اردوگاه بود، و از روی آن تلّ نظر کردیم، دیدیم سراسر افق شرق را ابر سیاه متراکمی فرا گرفته است و از آن ابر، برق و تیر شهابها، به اشکال مختلفه و حرکات متشتّته (پراکنده) چنان ریزش دارد که گویا افق یک پارچه آتش شده، و غرّش های سختی از آن ابر به گوش ما می رسید.
رئیس ملائکه که نظرش به آن مأموریت واویلا افتاد، گفت: «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه؛ هیچ تحرّکی و نیرویی نیست مگر به خدا».
گفتم: در آنجا چه خبر است؟ گفت: ...
...ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
#سیاحتغرب ۳۶
رئیس ملائکه که نظرش به آن مأموریت وا ویلا افتاد، گفت: «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه؛ هیچ تحرّکی و نیرویی نیست مگر به خدا».
گفتم: در آنجا چه خبر است؟ گفت: آن هوای برهوت است، و آن ریزش تیر شهابها است که به صورت نیزه و شمشیر و خنجر و عمود بر دشمنان آل محمّدعلیهم السلام ریزش دارد، و آنها صورت لعن هایی است که مؤمنین بر آنها می کنند، و إلّا اصل عذاب و انتقام الهی در زمین است که مانند کوره حدّادان (آهنگران) سرخ و در تابش است، علاوه بر گزندگان و درندگان آتشینی که در آنجا موجود، و نهرهایی که از مس گداخته در آنجا در جریان است.
وما می دیدیم که آن تیر شهابها به هریک از آنها که اصابت می کرد، از ابدان آنها می گذشت و به دیگران اصابت می نمود وهکذا هلمّ جرّاً (به همین صورت تا آخر) و اگر احیاناً به زمین می خورد دوباره بلند شده، به چند نفر دیگر اصابت می کرد.
و اگر کسی از مقابل آنها فرار می کرد، آن شهاب او را تعاقب می نمود، کأنّه هدف خود را می شناخت و شعور داشت. کما قیل:
🔸«وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ» (عنکبوت/۶۴)
🔸 به راستی که سرای آخرت، سرای زندگانی است.
و دیده می شود که آن آدم ها بی اختیار بلند می شوند و به زمین می خورند، مانند دانه های سپند در تاوه داغ که به یک جا قرار و آرام نداشتند و ناله و فریاد آنها مانند صدای سگ به گوش ما میرسید و این منظره بسی موجب مسرّت و چشم روشنی من شده بود.
اعلان دادیم که خیمه مرا بر روی همین تلّ و تمام اردو نیز خیمه های خود را در اطراف این تلّ بزنند و تماشای این منظره خوشایند را بنمایند که خوب مسرّت آور است.
همگی می آمدند و خوشحال می شدند و اظهار شادمانی می نمودند و کف می زدند و هلهله می کردند.
🌱 «فَرِحِینَ بِما آتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (آلعمران/۱۷٠)
🌱 آنها به خاطر تفضّل هایی که خداوند به ایشان عطا فرموده، خوشحالند.
و چون رئیس ملائکه فرمودند:«این تیر شهاب هایی که بر دشمنان ریزش دارد، اثر لعن های مؤمنین است». به لشکر امر نمودیم که دشمنان اهل بیت علیهم السّلام را لعن نمایید و خود مخلِص نیز برای تذکار و تعلیم (یادآوری و آموزش) جلو افتادم و گفتم: «خداوندا! اوّلین ظالم را مخصوصاً مشمول لعنت من بگردان! و نخست اوّلی و آن گاه دومی و سومی و چهارمی را لعنت کن! و یزید را نیز - که پنجمین آنهاست - لعنت کن! بر عبید اللَّه بن زیاد و پسر مرجانه و عمر بن سعد و شمر و خاندان ابی سفیان و خاندان زیاد و خاندان مروان تا روز قیامت لعنت فرست!».
و تمام لشکر در صف ایستاده، به این دو طور لعن مشغول شدند و صداها را به لعن بلند می نمودند و دیده می شد در ساحت برهوت که به آن تیر شهابها، میلیون میلیون افزوده شد و دود و غبار؛ و عرصه آنجا را تیره و تار نمود.
و چنان شدّت نمود که اگر شهاب به یکی اصابت می نمود، وی را از زمین بلند می کرد و در این میان شهاب های دیگر نیز به او اصابت می نمود.
از اصابت یکی به طرف مشرق و دیگری به طرف مغرب و از سوم به شمال، و از چهارم به جنوب، و گاهی به فوق و گاه به تحت، همچون گویی در بین چوگان های مختلف، حیران و سرگردان و در میان فضا می بود؛ تا پس از مدّتی به زمین می رسید.
و از شدّت شوق، لشکر بر اوراد (اذکار لفظی) و لعن می افزودند تا به حدّی که دهانها خشک و زبان ها کند می گردید و بدن های آنان کباب می شد و همچون پنجره سوراخ سوراخ می شد.
با این همه، لوعه (سوزش) دلشان ساکن نمی شد و قریر العین نمی شد (چشمشان روشن نمی شد، خوشحال نمی شدند) چه آخر درجه حصول انتقام و آرامی و خنک شدن دل مظلوم، به مردن ظالم و بیرون شدن او از دار هستی است، چنان که در دنیا خنک شدن دل مظلوم، بیرون کردن ظالم از صفحه دنیا بود و اینکه از نظر نیست گردد، ولی مردن و نیست شدن از عالم آخرت شاید ممکن نباشد، چه حیات آنجا ذاتی است، ولو بدن آنها کباب و سوراخ گردد، چنان که فرموده است:
🔸«وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ» (عنکبوت/۶۴)
🔸به راستی که تنها سرای آخرت سرای زندگانی است.
🔴 «کُلّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها» (نساء/۵۵)
🔴 هرگاه پوست های تنشان بریان گردد و بسوزد) پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم.
ما رؤسای افواج که هفت نفر بودیم، با هفت نفر رؤسای ملائکه، در خیمه من جمع شده و بنای مشورت نهادیم ...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
#سیاحتغرب ۳۷
ما رؤسای افواج که هفت نفر بودیم، با هفت نفر رؤسای ملائکه، در خیمه من جمع شده و بنای مشورت نهادیم که چه کنیم که انتقام کلّی حاصل شود و دل ها از جوش و خروش ساکن و آرام گیرد و با این محاربه معنویّه که پیش گرفته ایم دل ها خنک شود.
علاوه بر این، دل امام زمان علیه السلام که قلب عالم امکان است در جوش و خروش است و پر از اندوه و حزن می باشد، و شیعیان که پروانه آن شمع و شاخ و برگ آن درختند نیز از غصّه و حزن بیرون نروند، که:
✅ «شیعیان ما از باقی مانده سرشت و خمیرمایه ما آفریده شده و با آب ولایت ما عجین گردیده اند، (لذا) به هنگام خوشی ما خوشحال، و هنگام اندوه ما غمناک و اندوهناک می شوند.»
بعضی گفتند: خوب است وارد برهوت شده و با اسلحه سرد آنها را قطعه قطعه کنیم و لو نمیرند، چون به دست خود زده ایم، شاید دلمان خنک شود.
رئیس ملائکه گفت: به یقین معلوم است که آن عذابی که دارند، اشدّ (سخت تر) از کشتار شماست. علاوه بر این، اجازه دخول در برهوت برای شما نیامده است.
دیگری گفت: علاوه بر این، با دخول ما در برهوت عذاب از آنها برداشته می شود، زیرا چنان که مؤمن از آتش جهنم ترسان است، آتش بیش از او از مؤمن ترسان است، پس دخول ما در برهوت برای تعذیب آنان، باعث رفع عذاب از آنهاست و این نقض غرض است.
من گفتم: سبب و باعث جوش و جگر خونی ما، جوش و خروش و اندوه گینی امام زمان علیه السلام است. تا دل او خنک و خالی نگردد، محال است دل ما خنک شود، چون دل شیعه پابند دل اوست. باید فکری نمود که او را از انتظار بیرون نمود، و این به غیر از دعا و التماس از خدا که اذن خروج به او بدهد، چاره ای ندارد. ما باید با جدّیت تمام از چاره ساز بیچارگان بخواهیم که درد ما را چاره کند.
همه این رأی را پسندیدند، به جز ملائکه که سکوت نمودند. در این هنگام جمعی از لشکر آمدند که: بدون استعمال سیف و سنان (شمشیر و تیر) دل های ما خنک نمی شود.
گفتم: بروید همه را اعلام کنید که در صف شوند، رو به طرف بیت المعمور که تعجیل ظهور را باید از خدا بخواهیم، تا دردهای ما به ظهور دوا شود.
رأی اهل حلّ و عقد (صاحب نظران) بر این قرار گرفته است، و دعای فرج در آخر الزمان از افضل دعاها است.
خودمان هم برخاستیم، رفتیم به جلوی صفوف ایستاده و دست های گدایی را بلند نموده و خواندیم: «اللَّهمّ عظم البلآء... خدایا! گرفتاری بزرگ و امور پنهانی، آشکار شده و پرده بر کنار رفته و زمین بر ما تنگ آمد و آسمان رحمتش را از ما دریغ می دارد».
و از «اراضی» دل های مؤمنین را اراده کردیم و از «سمآء» درگاه حضرت إله را قصد نمودیم، نسبت به مقصودی که داشتیم، چون در آن عالمی که ما بودیم، غیر از این نمی شد.
«ای پروردگار ما! تنها به تو شکوه می کنیم و در هر سختی و آسانی بر تو اعتماد داریم. خدایا! پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، همان صاحبان فرمان (خداوند) که اطاعت از آنان را بر ما واجب کرده و بدین وسیله مقام آنان را به ما شناسانده ای، پس برای ما و آنان فرج و گشایش فوری، همانند چشم برهم زدن و یا نزدیک تر از آن عنایت فرما! ای محمّد و ای علی! ای علی و ای محمّد! مرا یاری نمایید که شما یاری دهنده من هستید و مرا کفایت نمایید که شما کفایت کننده من هستید. ای مولای ما، ای صاحب الزمان! به فریاد ما برس! به فریاد ما برس! به فریاد ما برس! خیلی سریع، خیلی سریع، خیلی سریع! به عهد خود وفا نما، وفا، وفا!».
و ضمیمه نمودیم: «خداوندا! مرا از قبر بیرون آور در حالی که کفن به کمر بسته ام و با شمشیر کشیده و نیزه برافراشته دعوت کسی (امام زمان) را که (مردم را به سوی تو) فرا می خواند، لبّیک گویم».
صفوف را به حال دعا ترک نمودیم!...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
#سیاحتغرب ۳۸ (قسمت آخر)
صفوف را به حال دعا ترک نمودیم!
و چند نفری به تلفن خانه که در لوح آنجا بود رفتیم، تا صُوَر گفت و گوی ملأ اعلی را ببینیم و بشنویم و بدانیم که پیغمبر و علی و اولادش علیهم السلام در چه حالند؟
دیدیم که پیغمبر و علی و اهل بیت شان علیهم السلام نیز در صف شده اند و دست ها به دعای فرج بلند است و در عقب سر آنها صفوف انبیا و مرسلین و کرّوبین و ملائکه مقرّبین، همه به دعا ایستاده اند که حدّ و حصر ندارد.
فهمیدیم کمیسیون شور ما و بالاخره اتّحاد آرای ما بر دعای فرج نیز به اشاره باطنی ملاء اعلا بوده که جنبش این سایه، از آن شاخ گل است.
گفتم: البتّه در صفحه دنیا نیز تأثیر نموده، چون نظر نمودیم دیدیم که حضرت حجّت علیه السلام نیز با خواصّ اصحابشان در سر کوهی دست به دعا بلند نموده اند و در شهرها و بلاد اسلامی، در مساجد و غیر آن، مجامع مؤمنین - کم و یا زیاد - منعقد شده، مشغول دعا و ختم
🌱 «أَمَّنْ یُجِیبُ المُضْطَرَّ» (نمل/۶۲)
🌱 یا چه کسی دعای شخص بیچاره و درمانده را اجابت می کند؟ هستند.
در صحراها نیز حیوانات درّنده و چرنده و پرنده، جوخه جوخه، اجتماعاتی دارند و هر یک به زبان خود از طول انتظار فرج ناله می کنند.
پس از دیدن این مناظر، امیدواری کلّی حاصل شد، به نیل مقصود و حصول فرج.
به تلفنچی سفارش شد، چنانچه بشارتی رسید اطّلاع دهد.
برگشتیم به نزد صفوف دعا، دیدیم حال انقلابی رخ داده، بعضی به حال گریه با لب های خشکیده دست به دعا برداشته و حیرت زده ایستاده اند و بعضی جامه بر تن چاک زده و بی خود افتاده اند.
گفتم: برخیزید و هوشیار شوید! که امیدواری حاصل شد.
سپس ما را به تلفن خانه خواستند.
رفتیم، گوشی را گرفتم و شنیدم که از طرف دنیا و خانه کعبه صدای جان فزا و پراز مظلومیّت امام زمان علیه السلام بلند است:
😭😭😭 «ألا یا أهل العالم! أنا الإمام المنتظر. ألا وإنّ جدّی الحسین قُتل عطشاناً
😭😭😭 هان ای اهل جهانیان! من همان امام مُنْتَظَر هستم. آگاه باشید که جدّم حسین علیه السلام با لب تشنه کشته شد.
برگشتیم به اردوگاه و شنیدم که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: هر کس دوست دارد که در رکاب فرزندم از دشمنان انتقام بگیرد، با همان شمشیرهای برهنه که در دست دارند رجعت کنند و سر از قبور خود برآرند که:
🌱 «فقد جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسراء۸۱)
🌱 هرآینه حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل نابود شدنی است.
به گوش هوش ز هاتف نگر چه مژده رسید
شب فراق گذشت و نسیم وصل دمید
به بو تراب خبر آمد، ای غبار آلود!
ظهور جان جهان شد، جهان همی آسود
«قطعاً دوره جولان باطل سپری شد و دوران ظهور دولت حقّ فرا رسید».
✋پـــــایـــــان
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۱
… و من مُردم.
پس دیدم ایستاده ام و بیماریِ جسمی که داشتم، ندارم و تندرستم، و خویشان من در اطراف جنازه برای من گریه می کنند، و من از گریه آنها اندوهگینم و به آنها می گویم: «من نمرده ام، بلکه بیماری ام رفع شده است».
هیچ کس به حرف من گوش نمی کند. گویا مرا نمی بینند و صدای مرا هم نمی شنوند. دانستم که آنها از من دورند و من با دید آشنایی و دوستی به آن جنازه می نگرم، بخصوص بشره (پوست بدن) چپ آن را که برهنه بود و چشم های خود را به آنجا دوخته بودم.
بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیّعین (تشییع کنندگان) رفتم. در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل می دیدم و از آنها وحشت داشتم، ولی دیگران از آنها وحشت نداشتند و آنها نیز نسبت به آنان اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و با آنها مأنوس بودند.
جنازه را به قبر سرازیر نمودند، من در قبر ایستاده بودم و تماشا می کردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در قبر جانورانی پیدا شدند و به جنازه حمله ور گردیدند، ولی مردی که جنازه را در قبر خوابانید متعرّض جانوران نشد، گویا آنها را نمی دید و از گور بیرون شد. من از جهت علاقه مندی به جنازه، برای بیرون کردن جانوران داخل گور شدم، ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند.
دیگر آنکه مرا چنان ترس فرا گرفته بود که تمام اعضای بدنم می لرزید. از مردم دادرسی خواستم، ولی کسی به دادم نرسید و همه مشغول کار خود بودند، گویا هنگامه (سر و صدای جانوران) میان گور را نمی دیدند.
ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که با کمک آنها جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم که چه کسانی هستند؟
🌱 گفتند: «إِنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئآتِ» (هود/۱۱۴)؛ همانا کارهای نیک، کارهای زشت را از بین می برند. سپس ناپدید شدند.
پس از فراغت از این هنگامه، ملتفت شدم که مردم سر گور را پوشانیده و مرا در میان گور تنگ و تاریک ترک کرده اند و می بینم آنها را که رو به خانه هایشان می روند و حتّی خویشان و دوستان و زن و بچّه خودم که شب و روز درصدد آسایش آنها بودم. از بی وفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و وحشت گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد.
با حال غربت و وحشتِ فوق العاده و یأس از غیر خدا بالا سر جنازه نشستم...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۲
با حال غربت و وحشتِ فوق العاده و یأس از غیر خدا بالا سر جنازه نشستم.
کم کم دیدم قبر می لرزد و از دیوارها و سقف لَحَد خاک می ریزد، بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم داشت، کأنّه جانوری می خواهد آنجا را بشکافد و داخل قبر شود.
بالاخره آنجا شکافته شد، دیدم دونفر با صورت های مُوحِش (وحشتناک) و هیکل مَهیب (ترسناک) مثل دیو های قوی هیکل داخل قبر شدند که از دهان و دو سوراخ بینی شان دود و شعله آتش بیرون می آمد و گرز های آهنین که با آتش سرخ شده بود و برق های آتش از آنها می جست در دست داشتند.
با صدای رعدآسا که گویی زمین و آسمان را به لرزه درآورده از جنازه پرسیدند:
«من ربّک؟؛ پروردگارت کیست؟».
من از ترس و وحشت نه دل داشتم و نه زبان. در این فکر بودم که جنازه بی روح چگونه جواب اینها را خواهد داد، و یقیناً با آن گرز ها به آن خواهند زد و قبر را پر از آتش خواهند نمود و با آن وحشتِ ما لا کلام (سخت و بی گفت و گو) این آتش سوزان هم سربار خواهد شد، پس بهتر است که جواب بگویم.
توجّه نمودم به سوی حقّ و چاره سازِ بیچارگان و کار سازِ درماندگان، و در دل متوسّل شدم به علیّ بن ابی طالب علیهما السلام؛ چون او را به خوبی می شناختم و دادرس درماندگان می دانستم و دوستش می داشتم، و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ می دانستم و این یکی از نعمت ها و چاره سازی های خداوند بود که در چنین زمان وحشتناک و خطرناکی که آدمی هوش خود را از دست می دهد
🌱 «وَتَرَی النّاسَ سُکاری وَما هُمْ بِسُکاری (حج/۲)؛ و مردم را [در روز قیامت] گیج و مست می بینی، در حالی که مست نیستند.
آن وسیله بزرگ (امیر المؤمنین علیه السلام) را به یاد آدمی می آورد.
به مجرّد خطور و الهام این فکر، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد. چون سکوت و بی جوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سؤال کننده با غیظ و شدّت که زبان انسان بند می آید دوباره سؤال نمودند: «خداوند و معبود تو کیست؟» به صورت و هیبتی که صد درجه از اوّلی سخت تر و شدیدتر بود و از شدّت غیظ صورتشان سیاه و از چشمانشان برق آتش شعله می زد، گرز ها را بالا بردند و مهیّای زدن شدند.
مثل اول نترسیدم، با صدای ضعیف گفتم: معبود من خدای یگانه بی همتا است.
🌱 «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَهِ، هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیُم، هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ، سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ» (حشر/۲۲-۲۳)
🌱 اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، داننده غیب و آشکار، اوست رحمت گر مهربان، خدایی که جز او معبودی نیست، همان فرمانروای پاک، سلامت [بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقّه خود که]نگهبان، عزیز، جبّار متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او]شریک می گردانند.
این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح به خواندن آن مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها خواندم، که خیال نکنند بنی آدم فضلی و کمالی ندارند، چنان که روز اوّل بر خلقت بنی آدم اعتراض نمودند که «غیر از فساد و خونریزی چیزی در آنها نیست.»(بقره/۳٠)
بالجمله (خلاصه): پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آنها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرونشست. حتّی یکی به دیگری گفت: معلوم است که این شخص از علمای اسلام است، لذا سزاوار است که بعد از این به طور نزاکت (با رعایت ادب) از او سؤال شود. ولی دیگری گفت: چون مناط (ملاک) رفتار ما با این شخص، جواب سؤال آخری است و آن هنوز معلوم نیست، ما باید به مأموریت خود عمل نموده و وظایف خود را انجام دهیم، و این شخص هرکه باشد عناوین و اعتبارات در نظر ما اعتباری ندارد.
سؤال نمودند: «مَنْ نَبیُّک؟؛ پیغمبر تو کیست؟»
...ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59