من هم روزگاری فکر میکردم
عشق همه چیز را حل میکند.
بعدها فهمیدم؛
عشق به احترام بند است !
احترام به شعور،
به شخصیت،
به محبت،
به زمان
و به علاقهمندیهای کسی که
دوستش داری؛
عشق بدون احترام شاید ایجاد شود،
اما دوام نمیآورد ...👌
https://eitaa.com/montazarr1401
3) پس آنچه از زشتیها بر ما پوشاندی و آنچه از علل فساد و تباهی از ما پنهان کردی، برای ما پند دهنده و بازدارندۀ از بدخویی و نگاهدارندۀ ارتکاب معصیت و سبب کوشش به سوی توبۀ نابودکنندۀ گناه و راه پسندیده، قرار ده.
4) و زمان قرار گرفتن در تمام این امور مثبت را نزدیک گردان و داغ غفلت از خود را به پیشانی ما نزن که ما به سوی تو مشتاقیم و از گناهان تائبیم.
5) خدایا! و بر انتخابشده از آفریدههایت محمّد و عترتش درود فرست؛ عترتی که از میان تمام مخلوقاتت برگزیدی و عترتی که پاک و پاکیزهاند و ما را گوش دهندۀ کلام آنان و فرمانبردار دستوراتشان قرار ده؛ همانگونه که ما را به شنیدن کلامشان و اطاعت از دستوراتشان، فرمان دادی.
📘صحیفه سجادیه_دعای سی و چهارم _فراز ۳تا۵
#صحیفه_سجادیه
#دعا_به_هنگام_گرفتاری_ورسوایی_در_گناه
https://eitaa.com/montazarr1401
از حرف مردم درس بگیر
ولی با حرف مردم
زندگی نکن..❤️
https://eitaa.com/montazarr1401
🤍 وجود هیچکس
غمهارا از بین نمیبرد
🤍 اماکمک میکندبا
وجودغمها،محکم بایستیم
☂مثل چتر که باران را
متوقف نمیکند اماکمک میکند
آسوده زیرباران بایستیم
🤍 انسانهابه مهربانی
یکدیگرتکیه میکنند
https://eitaa.com/montazarr1401
انتظار کشیدن در خانواده برای یکدیگر نهایت نشون دادن عشق و ارزش قائل شدن برای همدیگست❤️
https://eitaa.com/montazarr1401
بعضی ها
وقتی برایت می نویسند:
خوبی؟
آدم، لبخند مهربان شان را بین حروف می بیند!
آنها مهربانی را اعتباری دوباره میدهند.
https://eitaa.com/montazarr1401
.
تاریخ نوشته، زینب کبری استاد دانشگاه کوفه بوده.
البته در آن روزگار، دانشگاه با شکل و شمایلِ الان نبوده، لیکن کلاس و دانشجو و استاد و درس بوده...
زنهای کوفه میآمدند مینشستند دور تا دور و زینب کبری برایشان تفسیر قرآن میگفت و درس احکام میداد.
دارم خیال میکنم زینب با آن هیبتی که در تمام وجناتش معلوم بوده وارد کلاس که میشده، لابد تمام در و دیوارِ کلاس به احترام، مقابلش کرنش میکرده...
بسمالله که میگفته تا درس را شروع کند، یکمرتبه تمام ذرات عالم گوش میشده تا از لحظهی شروع درس تا نقطهی پایان را به جان بشنود.
حتی تصورِ صدای زینب کبری، قلبم را در سینه جا به جا میکند وقتی حساب میکنم از آن حنجرهای که از حیدر به او میراث رسیده بود چگونه کلمههای علی میچکیدند!
وقتی زینب مشغول درس میشده و با تیزبینی و دقت، رازهای پشتِ آیهها را برملا میکرده، حتما خدا در هفت آسمان به او تبارک میگفته.
من خیال میکنم کلاس درسی که زینب برپامیکرده، حیرتانگیزترین کلاس جهان بوده!
آخر چطور جهان متحیر نشود وقتی زنی سراسر شکوه، میان زنهایی که با او فرسنگها فاصله دارند بایستد و با آنها از اسراری بگوید که از سینهی ابوتراب تراویده؟!
واقعا چطور در و دیوار کلاس و تمام آنهایی که در کلاس نشسته بودند پای درس زینب ذوب نمیشدند؟ یا چطور وقتی طنین آن صدای سحرانگیز با سِحرِ آیهها که در هم میتنیده از شدت هیجان جان به جان آفرین تسلیم نمیکردند؟
زنهای کوفه چطور مقابل صولت استاد تاب میآوردند و در شکوهِ کلمههایش حل نمیشدند؟
تاریخ جز پای منبر ابوتراب، در کلاس دیگری این حد از شکوه و جلال را در خاطرش ثبت نکرده....
آه از آن صدا و آن کلمهها...
حتی تصورِ کلاسِ درسِ زینب کبری، حیرتآور است چه رسد به نشستن در آن کلاس...
البته زنهای کوفه حتما شاگردهای حسودی بودند وگرنه چند سال بعد؛ استاد درسشان را با بهتانِ خارجی به باد اهانت نمیگرفتند...
https://eitaa.com/montazarr1401