eitaa logo
🟢توشه راه✅️
308 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
30 فایل
مطالب نابببب بروززززوعکس زیبامفهومی وودلنوشته هاووو فروشگاه !! پاسخ گویی @montazarmohbby110 ⭕جهت ثبت سفارش ☝️☝️☝️ بزن روپیوستن کانال وگم نکنی😍 https://eitaa.com/montazarr1401 https://eitaa.com/ganbrynanwamahsolatorganek لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
: عدم حرف‌شنوی نوجوان و جوان از والدین و ناسازگاری و گوشه‌‎گیری آنها در خانواده. ✍️ چند وقتی بود حس می‌کردم پسرم در برابر حرفهای مادرش گارد ویژه‌ای دارد! با اینکه اطاعت می‌کند و چیزی نمی‌گوید، اما این اطاعت عاشقانه نیست، فقط از سر احترام است. • اما جایی که حس کردم دیگر در آغوش مادرش توقف نمی‌کند و زود تمایل دارد این آغوش را رها کند، احساس خطرم بیشتر شد، زیرا وقتی عشق و امنیت کمرنگ شود، احترام رفته رفته کمرنگ خواهد شد تا جایی که نوجوان جلوی والدینش خواهد ایستاد. • کمی دقیق‌تر شدم، بله ... حدسم درست بود. √ سلام مامان جان، کیفت و بده به من برو دستات و سریع بشور! √ علیرضا نمازت و خوندی ؟ اذان شده‌ها، همین الآن بلند شو... همین الآن! √ تنهایی نری هیئت‌ها ... صبر کن حتما بابات باهات بیاد! √ عه اومدی... جوراباتو درآر برو تو حمام پاهاتو بشور! √ امروز از مدرسه زنگ زدن، تو خونه کم از دستت گرفتارم ... مدرسه هم شورشُ درآوردی! √ این چیه رفتی خریدی؟ همه‌ی گوجه‌ها شل و ول و گندیده است که! √ عین عموت می‌مونی، بی‌خیال و بی‌مسئولیت ! و .......... ✘ دیرروز زودتر به خانه برگشتم، به همسرم گفتم؛ آقای وزیر کجا هستند؟ پرسید : وزیر؟ کدام وزیر؟ من چمیدانم! حتماً در دفتر کار خودش! گفتم : چقدر بین این رئیس و وزیرش فاصله هست که نمی‌داند الآن وزیر این خانه کجاست؟ تازه متوجه حرفم شد! گفت کلافه‌ام از دستش... گفتم حق داری، ولی فکر میکنم او هم کلافه است... • خواست با اعتراض جوابم را بدهد که دستش را گرفتم و بوسیدم و کنار خودم نشاندم. اگر به وزیرت مدام دستور بدهی، مدام اعتراض کنی، مدام نق بزنی و ایراد بگیری، دیگر این ارتباط شبیه ارتباط مدیر با وزیرش نیست. او الآن در مقام مشورت و وزارتِ خانه‌ی ماست، و تا زمانی کنارمان امن خواهد بود که ما به نقش خود درست عمل کرده باشیم. از نظر ما او همچنان بچه‌ی ماست، ولی از نظر خدا این بچه امروز وزیر ماست! و نحوه ارتباط با یک وزیر با یک کودک متفاوت است. https://eitaa.com/montazarr1401 ※ او تا زمانی مثل کودکی‌هایش در آغوش ما خود را رها خواهد کرد، و برای بودن در کنار ما مشتاق خواهد بود و بودن در جمع ما را به گروههای همسالانش ترجیح می‌دهد که نسبت به «من» درونی‌اش از سوی ما احساس امنیت و شخصیت و عشق کند. ناامنی او، در اثر گیرهای مادرانه و پدرانه، سخت‌گیری‌های زیاد، بکن و نکن های متوالی، و عدم مهارت در ندید گرفتن خطاهایش، از میزان عشق و نزدیکی‌اش به ما خواهد کاست تا جایی که کم کم بقدری از جمع خانواده فاصله می‌گیرد که نه قادر به فهم جهان درونش خواهیم بود و نه قادر به کنترل او. بگذار پسرت وزیرت باشد، مطمئن باش آغوشت را با هیچ آغوشی عوض نخواهد کرد
: چرا برای ارتباط با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هنوز موفق نشدم و احساس نزدیکیِ زیادی ندارم ؟ ✍ اتاق جلسات خالی بود! از بالای پله‌ها که پایین می‌آمدم دیدم نشسته گوشه‌ای و عمیق در فکر است! متوجه عمق این سکوت و تفکرش شدم، می‌خواستم داخل اتاق نشوم که حضور مرا حس کرد و نگاهش را به سمت من برگرداند و گفت : شما وقت دارید چند دقیقه باهم صحبت کنیم؟ با نشستن روبرویش و نشان دادن انتظارم برای شنیدن جملاتش، خیالش را راحت کردم که وقت به اندازه کافی دارم! گفت: یادتان هست نگران مسئله تعامل با مخاطبان و ارتقاء سیستم پشتیبانی آنان و ساماندهی باشگاه مخاطبان بودید بصورتیکه در رساندن محتوای مورد نیازشان بصورت نقطه زن و فردی عمل کنیم، تا این تعامل بیش از پیش اثربخش، عمیق و رساننده باشد؟ گفتم : بله یادم هست! گفت : از لحظه‌ای که شما این نگرانی را مطرح کردید، من بی‌تاب شدم انگار! خواب از چشمانم پرید، صبح و شب در فکر طراحی مدلی بودم که بتواند بر اساس چشم‌انداز و همینطور بسته محتوای آماده ما، این مسیر را بصورت اتوماتیک هموار کند. • با چند تا از دوستانم و متخصصان این حوزه ساعتها مشورت کردم و به کمک بچه‌های تیم، مدلی را طراحی و تست کردیم که الآن اگر اجازه بدهید پنل آن را برایتان شرح می‌دهم. • با هر کلمه‌ای که می‌گفت من از اتاق جلسات بیشتر جدا می‌شدم و انگار طعم شیرینی از جنس تاریخ را تجربه می‌کردم! ✘ قرنها پیش وقتی قرار شد آخرین نبی خدا زمین را به سمت مقصدِ باقی ترک کند و دیگر زمین نبیّ جدیدی به خود نبیند، مادری شروع کرد دلواپسی‌ها و نگرانی‌هایش را باریدن ! جنس نگرانی و دردش را آنان که نمی‌فهمیدند اعتراض می‌کردند که «یا شب گریه کن یا روز یا زهرا سلام‌الله‌علیها » و این درحالی بود که در دایره این نگرانی و دلواپسی خودشان هم جا می‌شدند! • کسی این درد را نفهمید و این درد ادامه داشت! تا فرشته‌ی وحی بر ایشان نازل شد و «اخبار مصحف فاطمه» را بر ایشان وحی کرد و امیرالمومنین علیه‌السلام آنرا انشاء نمود! در این اخبار آمده بود که روزی فرزندانی قد خواهند کشید که جنس دردت را می‌فهمند و برایش می‌دوند، و برایش سخت‌کوشند، و برایش شبها نقشه می‌ریزند و روزها اجرا می‌کنند تا روزی که تمام جهان را به بستری برای حاکمیت توحید تبدیل می‌کنند. • برگشتم به اتاق جلسات انگار! او هنوز داشت برای من این پنل را توضیح می‌داد... گفتم: کمی صبر می‌کنید؟ گفت: بله گفتم: اینکه این مدل ما را به هدف برساند یا نرساند، (که حتما می‌رساند) مهم نیست! اینکه دلواپسی‌هایمان همرنگ و هم‌جنس باشد، از جنس همان دلواپسی که روزی نفهمیده شد و مورد طعن قرار گرفت، در دستگاه اهل بیت علیهم‌السلام صاحب ارزش است! و اینکه من آنقدر جنس دلواپسی‌هایمان را به هم نزدیک می‌بینم که امنیت مطرح کردن آنرا با شما دارم و هر لحظه منتظر یک «طفره رفتن» و «ان قلت» و ... نیستم و بعد از چند وقتی می‌بینم تمام خودتان را پای این دلواپسی آورده‌اید یعنی خداوند نعمت را بر من تمام کرده است! • فرشته وحی به مادر ما این نوید را داده بود؛ که روزی فرزندانت «باهم» در جهت رفع دلواپسی‌های تو تلاش خواهند کرد و زمینه‌ی سلطنت آخرین باقیمانده‌ خدا را فراهم خواهند کرد! ✘ هم‌دغدغه شدن، هم‌نگاه شدن، هم‌جنس شدن، هم‌حرف شدن در راستای «تنها دغدغه‌ی اهل بیت علیهم‌السلام» تنها مسیری است که ما را با آنان مَحرَم می‌کند! تنها مسیری که از هر کسی «سَلمانُ مِنّا أهلَ البَیْت» می‌سازد. @ostad_shojae | montazer.ir
: ورود ما به ارتباطات خصوصی با خدا، اول از وجود پدر و مادر ما می‌گذرد! علّت بسیاری از قفل‌ها و بی‌توفیقی‌ها در زندگی ما، عدم موفقیت ما در رعایت حقوق والدین ماست!