هم روسریات بـهپشتِ سر افتاده
هم موی تو تا قوسِ کمر افتاده...
لاحول و لا قّوه الاّ باللّه
اسلام دوباره در خطر افتاده..!
#لاادری
تمامِ برگبرگِ دفترم را زیر و رو کردم
تو را چک کردم و پیراهنم را باز بو کردم...
از آنروزیکه از چشمانِ زیبایت غزل گفتم
نگاهت را میان واژههایم آرزو کردم...
برایت دوختم از باغِ گل تن پوشی از شادی
چروکِ لحظهی پژمرده از غم را اتو کردم...
تو را پوشیدم و تا صبح رقصیدم در آیینه
میان گریههایم با خیالت گفتگو کردم...
رسید آن لحظهی زیبا کهعشقمرا پذیرفتی
تمامِ آرزوها را برایت بازگو کردم...
بیا یکقهوه مهمانم کناز جادوی چشمانت
که در فنجانم امشب فالِ عشقترا نکو کردم...
برای با تو بودنهای بیپروا و بیپایان
همهشب با خدای مهربانم گفتگو کردم...
#لاادری
کارگری ساده و پیمانی ام
صاحب ملیّتِ ایرانی ام...
دیدنِ من خاطره انگیز نیست
مستندِ فقر و پریشانی ام...
مثل کسانی که شبیهِ من اَند
در غمِ فقدانِ فراوانی ام...
فرق ندارد که چه عیدیست،چون
چند صباحیست که قربانی ام...
سقف مرا روی گسل ساختند
چند قدم مانده به ویرانی ام...
فقر که میراثِ پدر بود هم
داغِ بزرگیست به پیشانی ام...
بیشتر از جبر سخن گفته اند
خیرِ سرم رشته ی انسانی ام...
کاش که در باورِ مسئول ها
فرض بر این بود که لبنانی ام...
#لاادری
از حسرتِ یک آدم تنها چه بگویم؟
دلتنگِ صدای توام امّا چه بگویم..؟
بیهوده به دنبالِ تو در کوچه دویدم
گیرم کهرسیدم به تو حالا چه بگویم..؟
ترسم که در این شهر مرا با تو ببینند
در غیبتِ سنگینِ تو فردا چه بگویم..؟
درتُنگِ من افتادی و شوقی به دِلَت نیست
با ماه که دلبسته به دریا چه بگویم..؟
هرچند که اصرار به دیدارِ تو دارم
در لحظه دیدارِ تو جانا چه بگویم..؟
گیرم که زبان باز کنم لحظهی تشییع
روزی که میآیی به تماشا چه بگویم..؟
#لاادری
در غمِ من، دلبرم هرچند بیتقصیر نیست
منخودم عاشقشدم، خودکردهرا تدبیر نیست...
کاش دستِکم پساز مرگم بهمن دل میسپرد
هیچوقت -آری- برای دل سپردن دیر نیست...
از چه رو قلبِ مرا اینگونه ویران میکند
لشکر چشمانِ او، وقتی پیِ تسخیر نیست..؟
بعدِ عمری جنگ با دنیا، دگر آموختم
طالع و تقدیرِ آدم قابلِ تغییر نیست...
خواب دیدم دارماز دستانِ او "مِی" میخورم
شکر! خوابِ عاشقانِ مست بیتعبیر نیست...
ظاهرِ آشفتهای دارم، دلیلش روشناست
شیر وقتی دل بهآهو بست، دیگر شیر نیست...
#لاادری
بر سنگِ قبرِ من بنويسيد خسته بود
أهلِ زمين نبود نمازش شكسته بود...
بر سنگِ قبرِ من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود...
بر سنگِ قبرِ من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود...
بر سنگِ قبرِ من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود...
بر سنگِ قبرِ من بنويسيد كلِّ عمر
پشتِ دري كهباز نمیشد نشسته بود...
#لاادری
یارانه گرفت و رفت سیگار خرید
همسایهی ما برنج و شلوار خرید...
شاعر که تمامِ دردها را میدید
با آنکه گرسنه بود، خودکار خرید...
#لاادری
از وحشتِ خلق اژدها خواهم شد
ناچار مقیمِ ناکجا خواهم شد...
یارب مپسند من رقیبت باشم
تنهاتر ازین شوم خدا خواهم شد...
#لاادری
تفنگی که در خود ندارد فشنگ
به کارت نیاید در ایام جنگ...
به دور دوکس در جهان خط بکش
یکی قوم ننگ و رفیق دورنگ...
#لاادری