بعدِ تو شیرین زبانیِ کسی خامم نکرد
بچه آهو بودم اما هیچکس رامم نکرد...
نالهی فهرستی از صد آرزوی مردهام
دفترِ تقدیر نامردانه اعلامم نکرد...
با خیالت در حرای شعرها جا ماندهام
وحیِ عشقم که خدا بر قلبت الهامم نکرد...
"لن تنالوا البرَّ حَتّی تنفقوا ممّا تحب..."
چشمهای مُنعِمت یک لحظه اطعامم نکرد...
متهم،به قتلِ احساسات پاک و سادهام
شاکیم از دستِ تقدیری که اعدامم نکرد...
#مارال_افشون
پشتِ در باز دو پای چمدان میلنگد
عقربه از نفس افتاده، زمان میلنگد...
کفشهایم دو قدم مانده بهدر میگرید
میدود با هیجان، با هیجان میلنگد...
آب در کاسهی بی صبریِ من میرقصد
نه زلالاست نهروشن نهروان، میلنگد...
خواستم گریه کنم باز ولی صبر آمد
خواستم شکوه کنم باز زبان میلنگد...
نه فقط کارِ منِ دل نگران و دلتنگ
تو نباشی بخدا کارِ جهان میلنگد..!
#مارال_افشون
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم
فکری برای آخرِ این ماجرا کنم...
کوهِ غمیست روی دلِ بینوای من
باید برای شانه ی قلبم دعا کنم...
این خانه کوچکاست،غزلخانهای جدید
باید برای خاطره هایم بنا کنم...
احساس را به یادِ نگاه و تبسمت
نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم...
شاید دوباره در بزنی، زود میروم
روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم...
فرصت نبود خوب به جا آورم تو را
باید تمامِ زندگی ام را قضا کنم...
#مارال_افشون
عاشق شدن یعنی شروعِ فصلِ ویرانی
اصلا تو چیزی از نگاهِ سرد میدانی..؟
گاهی به جرمِ چیدنِ لبخندِ ممنوعه
در شعرهایت میشوی یکعمر زندانی...
زیباترین بیتِ غزلهایت کهشد هر شب
از ترسِ تنهاییِ خود مرثیه میخـوانی...
با قصدِ قربت دورِ چشمِ یار میگردی
در هر طوافی میکنی احساسِ، قربانی...
کمکم تمامِ فکر و ذکرت میشود دلبر
حس میکنی حتّی درونِ خویش مهمانی...
عاشق شدن لرزیدن و دلواپسی دارد
مثلِ کبوتر در هوای سرد و بارانی...
#مارال_افشون