فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_صوتی
#محرم_مهدوی
🏴روز پنجم محرم: عبدالله بن الحسن علیه السلام
🥀بچه ها جون یکی از شهدای کربلا عبدالله بن الحسن هستن، ایشون فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام بود که در روز عاشورا...
👌اگه دوست دارید در مورد این بزرگ مردِ کوچک بیشتر بدونید حتما داستان امروز رو گوش بدید
@montazer_koocholo
حضرت قاسم ع.mp3
25.03M
#یا_حسن_بن_علی
#السلام_علیک_قاسم_بن_حسن 🏴
#مرگ_شیرین_تر_از_عسل
🌹#حضرت_قاسم_ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_ضحی
🎶 تدوین : _
📚منبع : تبیان
@montazer_koocholo
#داستان
#محرم_مهدوی
#ششم_محرم
سلام بچه هاااا
عزاداری هاتون قبول🏴 اینم از داستان ششمین روز محرم 👇
✨کلاه خود و پسران امام حسن مجتبی علیه السلام✨
من یک کلاه گنبدی شکل از آهن، فولاد یا فلزهستم. اسمم کلاهخوده، اما با بقیه کلاهخودها فرق دارم.
فرقم اینه که قسمتم شد توی کربلا🕌 باشم.
روی سر نوجوان سیزده ساله ای که چهره اش مانند خورشید☀️ می درخشید.
پسر امام مجتبی امام دوم شیعه ها کریم آل طاها حضرت قاسم بن الحسن المجتبی (علیه السلام)❤️
دو تا از پسرهای امام حسن(علیه السلام)☀️ توی کربلا🕌 حضور داشتند.
✨حضرت عبدالله و حضرت قاسم (عليهماالسلام)✨
🌌 شب عاشورا عمو حسین از برادرزاده ی شجاعش پرسید، مرگ برای تو چگونه هست❓
این نوجوان شجاع و با شهامت فرمودن: عمو جان؛ از عسل 🍯 هم برای من شیرین تره.
وقتی حضرت قاسم(علیه السلام) دید که حضرت علی اکبر(علیه السلام) و خیلی از افراد دیگه شهید شدند، با خودش فکر کرد که الان نوبت منه تا از امامم و عمو حسينم☀️ اجازه بگیرم که به میدان برم.
برای همین با خوشحالی بلند شد و من را روی سرش گذاشت و به سوی عموش☀️ شتافت. نزد عمو حسین که رسید، من را از سرش برداشت و در دستش گرفت. فرمود: عموجان؛ دلم گرفته، سینه ام تنگ شده .
عمو عباسم☀️ پسر عموم علی اکبر☀️ همه عزيزانم برای یاری حق رفتن و شهید شدن. اجازه بدید من هم به میدان برم.
امام حسین علیه السلام☀️ حضرت قاسم را در آغوش گرفتن و او را بوسیدن. من شاهد این بودم که اشک از چشمان امامم جاری شد😢 و به یادگار برادر اجازه نداد به میدان بره
#ادامه_داستان_در_پست_بعد...👇
#ادامه_داستان_کلاه_خود_و_پسران_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
امام حسین(علیه السلام) برادرزاده اش را خیلی دوست داشت❤️ حضرت قاسم(علیه السلام)☀️ بسیار شجاع بود. دوست داشت در راه حق با دشمنان بجنگد.
برای همین خیلی به عمو حسينش اصرار کرد. اما عمو حسین اجازه نداد. قاسم سیزده ساله غمگین شد😔رفت و گوشه ای نشست. با خودش گفت: خدایا چه کنم که عمو حسينم☀️ راضی بشه
یاد پدرش افتاد. زمانی که امام حسن مجتبی(علیه السلام)☀️ داشتن از دنیا می رفتن، بازوبندي را به پسرشون دادن.
فرمودن: قاسم جان، زمانی می رسه که عمو حسينت در کربلا به کمک تو نیاز داره. تو نماینده ی من☀️ در کربلا باش.
حضرت قاسم(علیه السلام) بازوبند را از بازوش باز کرد. سریع پیش عمو حسينش☀️ دوید. بازوبند را به عمو حسین☀️ داد.
عمو حسین☀️ اون را باز کرد. دید دست خط برادر عزیزش هست. نوشته شده:
✨داداش حسین من در کربلا نیستم تا تو را یاری کنم اما قاسمم هست به او اجازه بده به میدان برود🙏 عمو حسین تا نامه رو دید برادرزاده نورانی اش را در آغوش گرفت . هر دو خیلی گریه کردند. حضرت قاسم علیه السلام با شهامت زره به تن کرد . من را روی سرش گذاشت به سمت میدان رفت چهراه اش مانند ماه تابان🌙 می درخشید. دشمنان از او می ترسیدند. حتی می ترسیدند نزدیکش شوند.
وسط میدان می خواند:
✨من نوه ی رسول خدایم
✨پسر امام حسن مجتبایم
دست هایش را به حالت دعا 🤲 بالا گرفت و فرمودن: خدایا؛ این آدم های بد و ظالم که خودت دوستشان نداری رو سیراب نکن.
حضرت قاسم علیه السلام بسیار شجاعانه جنگید و در راه خدا بسیاری از آدم های بد و ظالم را از بین برد⚔ و در آخر همه آدم های بد به او حمله کردند و یادگار امام حسن مجتبی را به شهادت رسوندند.😢
✋سلام ما به حضرت قاسم علیه السلام یادگار امام حسن مجتبی علیه السلام❤️
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
#فیلم_سینمایی_ناسورقسمت سوم
✅یاری امام حسین علیه السلام
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_صوتی
#محرم_مهدوی
🏴روز ششم محرم: حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
👌بچه ها امام حسین علیه السلام از قاسم ۱۳ ساله پرسیدن که مرگ رو چجوری میبینه و قاسم در پاسخ گفت شیرین تر از عسل...
@montazer_koocholo
علی اصغر ع.mp3
19.92M
#امان_از_دل_رباب
#یا_علی_اصغر 🏴
#شیرخوارگان_حسینی
🌹#علی_اصغر_ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_شمس
🎶تدوین : _
📚منبع : تبیان
@montazer_koocholo
علی اکبر ع.mp3
31.44M
#یا_ابا_عبد_الله
#علی_اکبر
#جوانان_بنی_هاشم
🌹#علی_اکبر_ع🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_ناس
🎶تدوین : _
📚منبع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#محرم_مهدوی
#انیمیشن_ناسور
📺انیمیشن ناسور_قسمت پنجم
☀️🐎☀️🐎☀️🐎
#داستان
#محرم_مهدوی
#هشتم_محرم
سلام گلدونه ها
عزاداری هاتون قبول🏴 رسیدیم به هشتم محرم، شب حضرت علی اکبر(علیه السلام) داستان رو با هم دنبال می کنیم👇
عُقاب 🐎و شهزاده علی اکبر علیه السلام☀️
اسم من عُقاب 🐴 است. زمانی که رسول رحمت☀️ ۵ سالشون بود، من را به ایشون هدیه دادند. چه دوران خوبی بود. ایشان روی من می نشستند. من هم از شدت خوشحالی تند تند می دویدم🐎 همه نگران بودند که نکند من ایشان☀️ را زمین بزنم. اما من که سوارم را زمین نمی زدم. آنقدر در کنار پیامبر رحمت☀️ به من خوش می گذشت که دوست نداشتم عمرم تمام شود. بعد از پیامبر اسب امام علی(علیه السلام)☀️ شدم و بعد از ایشان اسب امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) شدم.
البته امام حسين(علیه السلام)☀️ ذوالجناح 🦄 را داشتند. برای همین من را به علی اکبرشان✨ هدیه دادند. اولین بار که حضرت علی اکبرم✨ را دیدم، بالا و پایین پریدم. گفتم: خدایا، پيامبرم☀️ زنده شده. باورنکردنی بود. حضرت علی اکبر(علیه السلام) در صورت و اخلاق و رفتار شبیه پيامبر مهربان☀️ بود. هر گاه بر من سوار می شد، از خوشحالی دست هام رو بالا و پایین می بردم. خودش هم می دانست. روزگار خیلی خوبی داشتم.
خیلی از اسب های دیگر به من غبطه می خوردند. من اسب خیلی خوشبختی بودم🐴
گذشت تا وارد زمین کربلا شدیم. حتما داستان کربلا را شنیده اید.
#ادامه_داستان_در_پست_بعد...👇
#ادامه_داستان_عُقاب_و_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
آدم های بد و ظالم👹 لشکریان عمر بن سعد و شمر👺 مقابل امام حسينم ایستادند. برای اینکه جلوی خوبی ها و کارهای خوب را بگیرند. دانه دانه یاران✨ امامم جلو رفتند و خیلی از آن آدم های پلید👹 را به درک فرستادند. خودشان هم شهید شدند😔 نوبت به خانواده امام رسیده بود.
اولین نفر که از امام☀️ اجازه گرفت به میدان برود، صاحب من، يعني حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود. من با چشم خودم دیدم که امام بدون معطلی به حضرت علی اکبر(علیه السلام) اجازه میدان داد.
با خودم گفتم، اگر سوار من، حضرت علی اکبرم☀️ به میدان برود، آدم های بد، از جنگ، دست می کشند. آخه او خیلی شبیه پيامبر☀️ است.
امام حسينم☀️ به حضرت علی اکبر جوان✨ فرمودند: پسرم اذان بگو تا نماز بخوانیم. حضرت علی اکبر(علیه السلام)✨ اذان گفتند.
اذان گوی کربلا او بود. همه نماز خواندند.
بعد امام حسين(علیه السلام)☀️ فرمودند:
به سوی خیمه ها برو و با خانم ها خداحافظی کن. چه خداحافظی غمناکی بود😔😭 خودم دیدم حضرت سکینه دست در کمر برادر انداخته، رقیه 3 ساله روی پای برادر افتاده بود😭😭😭...
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_صوتی
#محرم_مهدوی
🏴روز هشتم محرم: حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️بعد از به شهادت رسیدن یاران امام الان نوبتِ علی اکبر پسر بزرگ امام حسین علیه السلام بود که به میدان بره...
@montazer_koocholo
🐎☀️🐎☀️🐎☀️
#داستان
#محرم_مهدوی
#هشتم_محرم
عُقاب🐎 و شهزاده حضرت علی اکبر علیه السلام (قسمت دوم)
👆...امام حسينم☀️ علی اکبرش را صدا زد. زره و کلاه خود پیامبر رحمت☀️ را تنش کرد. شمشیر پیامبر رحمت را به کمر نوردیده اش حضرت علی اکبر(علیه السلام)✨ بست.
خدای من! با این شباهت خود پیامبر بود☀️
من منتظر بودم، آدم های بد با دیدن حضرت علی اکبر(علیه السلام)✨دست از کارهای زشتشان بردارند.
سوار من شد. من 🐴 و علی✨ جلو رفتیم.
امام حسينم☀️ نگاهش به آسمان بود.
فرمود: خدایا تو شاهد باش که جوانی به میدان می رود که خیلی شبیه پیامبر رحمت است.
عمر بن سعد ملعون👹 تا حضرت علی اکبر(علیه السلام)✨ را دید، دست از جنگ کشید.
داد زد ....پیامبر☀️ پیامبر زنده شده...😮
دست از جنگ بردارید. یکی از میان لشکر تاریکی گفت: شبیه پیامبر است. اما اسمش ✨علی✨ است. با او بجنگیم.
راستش یادم میاد، اون موقع که اسب امام علی مهربان☀️ بودم، ایشان مقابل همه بدیها ایستادند. آدم های بد از اون موقع از امام علی(علیه السلام)☀️ کینه داشتند.
امام حسينم☀️ چون پدرشان حضرت علی(علیه السلام)☀️ را خیلی دوست داشتند❤️ اسم همه پسرانش را علی گذاشتند.
من🐴 و علی☀️ وارد میدان شدیم. حضرت علی اکبر(علیه السلام)☀️ می خواند: ✨منم علی، پسر حسین بن علی
✨منم علی، پسر فاطمه و علی
✨منم علی، پسر عشق و برادر نبي
راستش منم تو دلم می گفتم: منم عُقاب، افتخار می کنم که صاحبم ✨علی✨است.
تعداد لشکریان دشمن👹👺 خیلی زیاد بودند. راستش من ترسیدم. اما می دانستم که ترس برای سوار من معنی ندارد☀️
#ادامه_داستان_در_پست_بعد..👇