#قسمت_دوازدهم
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا
.... براتون گفتم حضرت زینب مهربان و بقیه اُسرا☀️ وارد مجلس حاکم سنگدل👺شدند. عمه ی صبور☀️ ناشناس در گوشه ای از مجلس نشستند. بقیه خانم ها اطراف ایشان نشستند. من هم پرواز کردم🕊 و کنار رقیه سه ساله نشستم.
ابن زیاد ستمگر ملعون👺 به عمه زینب مهربان اشاره کرد و گفت: این زن کیست که در گوشه ای نشسته است⁉️ کسی جوابش را نداد. دوباره پرسید این زن کیست❓ باز هم کسی جوابش را نداد. دوباره پرسید.
یک نفر گفت: او زینب☀️ دختر امام علی(علیه السلام) است.
ابن زیاد ستمگر👺 به عمه گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد.
ابن زیاد👺می خواست، یاد و نام امامان مهربان را از یادها ببرد.
اما عمه زینب صبور فرمودند: خدا را شکر می کنم که پدر بزرگم، پیامبر مهربان☀️ است. خانواده ام اصل همه ی خوبی ها هستند. همانا تو دروغ می گویی. تو و خانواده ات اصل همه بدی ها هستید.
دیدم🕊 ابن زیاد ستمگر👺 عصبانی شد. گفت: دیدی خدا با خانواده ات چه کرد. عمه ی مهربان☀️ فرمودند: من در کربلا فقط ✨زیبایی✨ دیدم.
ابن زیاد ستمگر👺 خیلی عصبانی شد. از عصبانیت خواست عمه مهربان را به شهادت برساند😔 ترس تمام وجودم🕊 را فرا گرفته بود. اما عمه زینب مهربان اصلا نترسیدند. ترس برای ایشان معنا نداشت. عمه زینب فرمودند: تو امام خود را کشتی. خداوند خودش از تو انتقام می گیرد.
ناگهان چشم ابن زیاد سنگدل👺 به امام سجاد مهربان☀️ افتاد. با عصبانیت گفت: این پسر، کیست❓
گفتند: علی پسر حسین(علیه السلام)
دیدم🕊 که ابن زیاد سنگدل تعجب کرد و ️ترسید. گفت: مگر علی پسر حسین(علیه السلام)☀️ در کربلا به شهادت نرسید❗️
امام سجاد مهربان فرمودند: من برادری به نام ✨علی✨ داشتم. مردم او را در کربلا به شهادت رساندند.
امام سجاد مهربان را می دیدم که مانند عمه مهربانش، هیچ ترسی نداشتند. تماما آرامش بودند.
ابن زیاد👺 حرصش گرفت. به سربازانش دستور داد که امام سجاد مهربان☀️ را ببرند و ایشان را به شهادت برسانند. تا این را گفت، پرواز کردم. جلوی امام سجاد مهربان نشستم. خیلی ترسیده بودم...
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
21.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن #خورشید_نینوا
قسمت هفتم
@montazer_koocholo
شیرین ترین صحبت.m4a
8.96M
#قصه های مادر جون
📚عنوان:شیرین ترین صحبت
🎤گوینده:خانم وفایی
🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀
💜بازم قصه های مادرجون👵 که خییییلی مهربونن😊
موافقین امروزم🌤 حرفای خیلی مهم و زیبای مادر جون👵 رو با گوش👂 جانمون بشنویم❓
🌞مهربوناصلوات و دعا🤲 برای فرج و سلامتی امام زمانمون❤️ فراموش نشه 😉
🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀
🌺برای شنیدن قصه های زیبا و آموزنده مادرجون، ما رو دنبال کنید 🌺
📚مارا به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇
@montazer_koocholo
#قسمت_سیزدهم
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا
... براتون گفتم ابن زیاد ستمگر👺 دستور داد، سربازانش امام سجاد مهربان☀️ را به شهادت برسانند. من دوست نداشتم به امامم آسیبی برسد. عمه زینب صبور☀️ تا این سخن حاکم سنگدل👺 را شنیدند، با شجاعت فرمودند: ای پسر زیادِ ستمگر و ظالم👺 تو همه مردان ما را کشتی. اگر می خواهی برادرزاده ام را بکشی، من را هم، با ایشان بکش... خیلی ترسیده بودم🕊 بال هایم از ترس می لرزید. اما سخن عمه زینب صبور☀️️ بهم آرامش می داد. گویا امام علی(علیه السلام) دوباره زنده شده بودند.
وقتی عمه زینب مهربان و شجاع، این حرف را زدند، ابن زیاد ستمگر👺 ترسید. برای همین امام سجاد مهربان☀️ را رها کرد.
نفس راحتی کشیدم.
ابن زیاد👺 در اون جلسه شکست سختی خورد. حسابی حرصش در اومد. به سربازانش دستور داد، خانواده پیامبر مهربون☀️ رو به زندان کوفه ببرند. با بی رحمی طناب و زنجیر به دستان و گردن آنها بسته بودند. حتی به دختر سه ساله هم رحم نکردند. من هم از بالای سرشان پرواز کردم🕊 و خودم را به زندان رساندم.
بعد از مدتی یزید سنگدل👺 به ابن زیاد👹 نامه نوشت که خانواده ی پیامبر☀️ را به سوی او بفرستند.
ابن زیاد سنگدل👺 هم خانواده پیامبر مهربان☀️ را به سمت شهری به نام شام فرستاد. من هم🕊 همراهشان رفتم... کم کم خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)☀️ به شهرهای مختلف پیچید. مردم بر سر و صورت خود می زدند و عزاداری🏴 می کردند...
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: من فقط نظر انتقادیمو دادم
پیام اخلاقی:نقش خانواده در اموزش
🍃🍎🍃🍎🍃
@montazer_koocholo