eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
727 عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💢 ما اینجا هستیم که با روشهای متنوع مفاهیم #مهدوی و #دینی را به فرزندان و دانش آموزان دلبند شما آموزش دهیم و پاسخ گو سوالات اعتقادی عزیزان شما باشیم💢 ارتباط با خادم کانال : @afsaneiranpour1372 @Layeghi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 بچه ها جوون سلام🖐 🌹 اماده این که امروز رو یاد بگیرین ✨ خدای مهربون در ایه ۱۵۹، سوره ال عمران می فرماید: و شاورهم فی الامر یعنی (ای پیامبر) در کارها با افراد (دانا) مشورت کن. @montazer_koocholo
✨مهمان نوازی امام رضا(علیه السلام)✨ جعفر🧔از کسانی بود که تازه مسلمان شده بود او می خواست بیشتر در مورد دین اسلام بداند تا مسلمان بهتری باشد.👌 شبی به خانه ی✨امام رضا (علیه السلام ) رفت تا سئوالات زیادی❓ را که داشت از امام بپرسد . سوال ها شروع شد و امام با صبر و شکیبایی به سوالاتش جواب می دادند.☺️ جعفر گفت: آقا جان آمده ام تا از دین اسلام برایم صحبت کنید. امام فرمود: دین ما دین کاملی است. هر سوالی داری بپرس. آن ها مشغول صحبت شدند و امام با حوصله جواب می داد.😍 در بین این سوال و جواب ها بودند که ناگهان چراغی🕯 که در مقابل آن ها بود خاموش شد . جعفر آن را برداشت و کنار پنجره رفت در نور کمی که از بیرون می تابید نگاهش کرد : -چراغ خراب شده است. من الان آن را درست می کنم... امام چراغ را از او گرفت و گفت: ای جعفر من آن را خودم درست می کنم. آقایم! من دیگر مسلمان شده ام و از یاران شما هستم. چرا اجازه نمی دهید به شما کمک کنم؟😔 امام دستی بر شانه جعفر گذاشت و گفت: -ای جعفر! ما خانواده ای مهمان نواز هستیم و به مهمان خود احترام می گذاریم و کارهایمان را به آن ها واگذار نمی کنیم.🤗 🍎🍃🍎🍃🍎🍃 @montazer_koocholo
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون 🍃 این قسمت : حیف و میل در خوردنی ها ✨ پیام اخلاقی: اسراف 🍎🍃🍎🍃🍎🍃 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا کمده!.mp3
زمان: حجم: 27.18M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : آیات ۱ الی ۵ 🎶تدوین : __ 📚منبع : قصه های کوچک برای بچه های کوچک @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: با ورود بچه ها به مدرسه و فضای درس و کتاب، باید نظم و برنامه ریزی و... در شخصیت اونها تثبیت بشه. الان بهترین فرصت هست برای این کار. رفتار شایسته فرزندتان را برایش توصیف و در آخر با کلمه ای خلاصه کنید. " تو مداد رنگی ها و خودکاراتو از هم جدا کردی و هر کدوم رو توی جعبه خودش گذاشتی. آفرین به این میگن سازمان دادن." " می دونم که تو تمایل داشتی به اون اردوی مدرسه بری و وقتی برنامه اردو کنسل شد برنامه دیگه ای چیدی. این اون چیزیه که من بهش میگم انعطاف، ابتکار و سازگار بودن و این خیلی عالیه." " تو پشت سر رفیقت ایستادی. هر چند که بچه های دیگه اون رو مسخره کردند این یه شجاعته پسرم" " دخترم تو الان یک ساعته که داری تلاش می‌کنی این لغات رو حفظ کنی، من به این میگم استقامت" " تو متوجه شدی که گل آب میخواد و اونا رو آب دادی به این میگن ابتکار به خرج دادن " " پسرم تو گفته بودی که سر ساعت ۵ تمام تکالیفتو انجام میدی و الان درست ساعت ۵ هست و این چیزیه که من بهش میگم وقت‌شناسی" 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂 پسر ایستاده بود کنار کوچه و گریه می‌کرد.😭 🍁🍃مردی از بزرگان سامراء او را دید. 🍃🍁جلو امد و گفت: "پسرجان! چرا گریه می‌کنی؟ نکند اسباب‌بازی🚲 می‌خواهی. گریه ندارد خودم برایت می‌خرم."❗️ 🍂🍃پسر بچه نگاهش کرد، گفت: " خدا ما را آفریده که بازی کنیم!؟"⁉️ مرد هاج ‌و واج نگاه می‌کرد.😳 گفت: " پس چرا گریه می‌کنی!؟❗️" 💐گفت:" مادرم داشت نان🍞 می‌پخت. دیدم هر کاری می‌کند چوب‌های بزرگ آتش نمی‌گیرد💥. چند تکه هیزم کوچک برداشت. آتش‌شان زد.🔥 گذاشت کنار چوب‌های بزرگ، آن‌ها هم شروع کردند به سوختن با خودم فکر کردم نکند ما از هیزم‌های ریز جهنم باشیم!"😔 📌 ان پسر بود🌹 📚برگرفته از کتاب: افتاب نیمه شب @montazer_koocholo
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون 🍂 این قسمت: دورویی 🍁 پیام اخلاقی: پرهیز از چند شخصیتی 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
داستان ☘ قاصدک از مراسم عروسی خیلی خوشش می‌آمد و از این‌که کاخ پادشاه را برای مراسم عروسی آماده می‌کردند، خیلی خوشحال بود.😍 🍂 قاصدک، تمام قاصدک‌هایی که اطراف کاخ بودند را برای مراسم عروسی دعوت کرده بود و کاخ پادشاه پر بود از مهمان‌هایی که هرکدام با لباس‌های رنگارنگ👕 در مراسم عروسی شرکت کرده بودند و با انواع خوراکی‌ها 🍖و نوشیدنی‌ها🥤 و میوه‌های خوشمزه🍇 از آن‌ها پذیرایی می‌شد. 🌸 قاصدک وقتی عروس خانم -که نوه امپراتور بزرگ بود- را در لباس عروسی دید، خیلی خوشحال شد، مثل این‌که تمام آرزوهایش برآورده شده بود.☺️ ✨قاصدک تازه بر روی یکی از پارچه‌های طلایی‌رنگ آرام گرفته بود که ناگهان با زلزله‌ای عجیب، همه‌چیز در کاخ به هم‌ریخت😖 و همه مهمان‌ها رفتند و مراسم عروسی انجام نشد😞. 🍁برای عروس خانم بار دیگر مراسم عروسی گرفتند، اما برای بار دوم نیز، زلزله‌ای آمد و مراسم عروسی انجام نگرفت.😞 🍃بعد، عروس خانم در فکر فرورفت و قاصدک هم از این‌که او را این‌گونه می‌دید، خیلی ناراحت بود.😔 🔸اما بعد از مدتی، دیگر او را ناراحت ندید و در وصورت او آثار خوشحالی را می‌دید☺️، اما علتش را نمی‌دانست… ... 📚 منبع: کتاب با قاصدک ، نوشته محمد یوسفیان تصویر گر: کلثوم نظری 🍎🍃🍎🍃🍎🍃 @montazer_koocholo