فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #غاشیه
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
زندگی #امام_حسین_علیه_السلام
#روز_زیارتی
#دوشنبه
این داستان: دوست
نسیم🌬 برگ درختان🍃 را تکان داد، گنجشکی🐧 روی شاخه ایی نشست، و به هر طرف نگاه کرد .
پیامبر همراه دوستانش داشت از کوچه ایی رد میشد، گنجشک جیک جیک کنان 🐧 پر کشید و بالای سرشان به پرواز در امد، انگار پیامبر را شناخته بود، با خوشحالی همراه انها رفت. 😍
هوا بهاری بود بچه ها در کوچه مشغول بازی بودند، پیامبر (ص) به بچه هایی که توی زمین خالی بازی میکردنند خیره شد ، دوستانش اول فکر کردند حتما پیامبر (ص) نوه هایش حسن و حسین علیه السلام🌟 را بین بچه ها دیده که این طور نگاه میکند ، اما دیدند نوه هایش انجا نیستند، با تعجب به هم نگاه کردند،.
یکی اهسته گفت: نوه هایش که بین بچه ها نیستند پس رسول خدا به چه چیز خیره شده؟⁉️
یکی در جوابش گفت: نمیدانم... شاید هم یکی را اشتباهی به جای نوه هایش دیده!.
پیامبر (ص) به سمت بچه ها حرکت کرد.دوستانش منتظر ایستادند.
پیامبر میان بچه ها رفت ، سلام 🖐کرد، با همه دست داد و حالشان را پرسید . اما با یک بچه بیشتر حرف زد حتی خم شد و صورتش را بوسید😘، بعد به سوی دوستانش برگشت .
همه از این کار پیامبر تعجب کرده بودند.
یکی از یارانش پرسید: ای رسول خدا! ما فکر کردیم به دیدار حسن و حسین میروید ، اما دیدیم انها بین بچه ها نیستند، ان کودک که بود که انقدر به او محبت کردید و او را بوسیدید، ؟
پیامبر لبخند زنان جواب داد:
این کودک را که دیدید دوست حسینم 💚است. بار ها دیدم که با حسینم بازی میکند ، بخاطر اینکه او دوست حسین است ، من به او علاقه دارم،☺️ این کودک در اینده یکی از یاران خوبِ حسینم خواهد شد💐
پیامبر و دوستانش دوباره حرکت کردند، گنجشک🐧 با جیک جیک های شاد هنوز بالای سرشان پرواز میکردند☺️
#پایان
@montazer_koocholo
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: هرچیزی اندازه ایی داره
پیام اخلاقی: ارتباط با فامیل..
@montazer_koocholo
#دوشنبه_های_حجاب
داستان این هفته:چادر
امروز با مامان رفتیم حرم امام رضا (ع)💚
وقتی از حرم بر می گشتیم، از کنار مغازه های دور حرم رد شدیم. من این مغازه ها را خیلی دوست دارم.😊 چیزهای جالبی دارند؛ انگشترهای کوچک، تسبیح های رنگی📿، نخود و کشمش، آب نبات🍭....
مامان رو به روی یک مغازه ی پارچه فروشی ایستاد و چند متر پارچه ی گل دار🌸 خرید. روی پارچه ی آبی، گل های ریز سفید🌸 بود. از مامان پرسیدم: "مامان می خواهی چی بدوزی؟"
مامان خندید و گفت: "یک چیز قشنگ!😌
وقتی به خانه🏠 رسیدیم مامان متر را آورد و اندازه ی من را گرفت. حدس می زدم که می خواهد برای من چیزی بدوزد. آن وقت با آن پارچه ی گل دار نشست پای چرخ خیاطی.
ت..ت..تق دوخت و دوخت و دوخت. من همانطور روبه رویش نشستم و نگاهش کردم. وقتی کارش تمام شد پارچه را برداشت و گفت: "حالا بیا جلو و سرت کن."😇
با خوش حالی پرسیدم: "مال من است؟"😍
مامان گفت: "بله!برای دختر قشنگم یک چادر گل دار دوختم."😇
با خوش حالی چادر را از دست مامان گرفتم و روبه روی آینه ی بزرگ ایستادم. چه قدر قشنگ شده بودم؛☺️ مثل درخت آلبالوی خانه ی مان که فصل بهار شکوفه🌸 می دهد. از مامان پرسیدم:
"خدا گفته خانم ها باید #حجاب داشته باشند؟"
مامان جواب داد:
"🌟بله دخترم! خدا به پیامبر (ص) گفت که به زن ها بگوید پیش نامحرم ها باید حجاب داشته باشند. حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س)🌺 هم که از بهترین زن های دنیا هستند، پیش مردان نامحرم حجاب کامل داشتند."🌟
دوباره خودم را توی آینه نگاه کردم. حالا چادر گل دارم را بیش تر دوست داشتم؛ چون حس می کردم من مثل حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) دارم حجابم را رعایت می کنم.
#پایان
@montazer_koocholo
Audio_158247.mp3
5.09M
#قصه های حنا جون
📚عنوان: حاضر جوابی بلبل
⚜قسمت اول
🎤گوینده: خانم اوسطی
🌿🍂 با حنا جون اومدیم تا قصه امشب رو
که برگرفته از کتاب 📖کلیله و دمنه است، باهم بشنویم، ما رو دنبال کنید
@montazer_koocholo