eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
این داستان: بچه های نهم بیست 🍃دوستم مسعود صفری توی تلگرام یک گروه درست کرد و و اسمش را گذاشت "بچه های نهم بیست" بعد خودش یکی یکی همکلاسی ها را عضو ان‌ گروه تلگرامی کرد، ۱۹ نفر شدیم. ما در پایه نهم درس میخواندیم، و در مدرسه معروف بودیم به همکلاسی های بیست. چون هم درسمان خوب بود، هم فوتبال⚽️ خوبی داشتیم، و هم در کار های علمی و اموزشی مدرسه از همه جلوتر بودیم.👏 اول کار مسعود یک نوشته همراه با عکس از اقای دولابی فرستاد که زیرش نوشته بود: "هیچوقت وارد گذشته ادم ها نشوید، زیباترین باغچه ها را هم بیل بزنید ، حداقل یک کرم در ان پیدا میشود". دو سه تا از بچه ان را " لایک" کردند. کم کم کار بچه ها زیاد شد، انها یا توی گروه فیلم میگذاشتند یا عکس . و ما هم کارمان شده بود سر زدن به گروه بچه های نهم بیست.😊 یک شب پژمان یک فیلم چند ثانیه ایی گذاشت ، فیلمی که به گمانم همه بچه ها از دیدنش جا خوردند ، یک فیلم از یک خواننده زن خارجی با لباس نیمه عریان😲 از این کار پژمان خوشم نیامد، اگر پدرم میفهمید حسابی دعوایم میکرد و موبایلم📱 را میگرفت. برای پژمان پست گذاشتم که: کار خوبی نکردی، اگر تکرار شود گروه را ترک میکنم،😡 پژمان عکس یک استیکر خنده😄 گذاشت و جواب دیگری نداد. روز بعد دوباره این کار تکرار شد، این بار یکی از دوستان صمیمی پژمان مثل دیروز فیلم نامناسبی گذاشت😞 ، چند تا از بچه ها گروه را ترک کردند. فردا توی مدرسه بین ما بحث در گرفت. مسعود گفت: قرار نبود هر چیزی را داخل گروه بیاوریم، 😠قرارمان فقط چیز های خوب بود به اضافه خبر رسانی از مدرسه و درسمان ! پژمان گفت: شما خیلی خشکه مقدس هستید،اصلا شوخی سرتان نمیشود😐 ان شب من تصمیم گرفتم از گروه خارج بشوم ، اما پیش از ان که بیرون بروم دیدم مسعود عکسی از حرم گذاشت ، و زیر ان عکس حدیثی زیبا از امام علی نوشته بود: 🌺حاصل کوته فکری پشیمانی، و حاصل دور اندیشی سلامت است.🌸 بعد هم نوشت : دوستان عزیز! گروه تلگرامی بچه های نهم بیست تعطیل میشود، شما را به خیر و ما را به سلامت.🙂 📚 نهج البلاغه حکمت ۱۸۱
داستان این هفته: شوفر داد و هواری دوباره صدای گوش خراش راننده همیشگی بلند شد 🗣" اهای ازادی....ازادی میرم.... همین الان راه می افتم.... کسی نبود؟!...... مادربزرگ داشت چرت میزد که پاهایش لرزید و یکدفعه از خواب😴 پرید، من هم تازه نهار خورده بودم و میخواستم بخوابم، اما مگر ان خروس بی محل میگذاشت! _اهای چرا کسی سوار نمیشه، بدو که رفتم! کم کم صدایش بلند تر شد، اپارتمان🏢 لب خیابان بود، ما در طبقه دوم بودیم، از ان بالا که نگاه میکردی، تاکسی های خطی🚕 پشت سر هم ردیف شده بودند، اما هیچ کس به غیر از ان مرد مو فرفری برای پیدا کردن مسافر داد و هوار نمیکرد🙃 مادربزرگ پهلو به پهلو شد گفت : دوباره این شوفر پیدایش شد، نمیدانم چرا میخواهد به زور مسافر سوار کند، 😕 مادر که داشت روی پارچه گلدوزی میکرد گفت: نه مادرجان، به زور نیست، این عادتش هسته، بد اخلاق است و داد و هواری!🙁 رفتم پشت پنجره و نگاهش کردم ، سر ظهر، وسط گرما، عصبانی 😡بود و عرق ریزان. راننده های دیگر دسته جمعی زیر سایه نشسته بودند، و بی خیال و با خنده 😄به او نگاه میکردند. ولی او تنها بود و برای فریاد زدن هی بیشتر زور میزد.😑 کمی که زور زد خسته شد و به سرفه افتاد، شکرخدا کم کم صداش خوابید. مادر به من گفت: محمد جان تو هم یک چرتی بزن تا غروب با هم برویم بازار. تا امدم بخوابم😴 صدای داد و هوار امد، جلوتر از من مادربزرگ و مادر پشت پنجره رفتند. من پله ها را سه تا یکی کردم و رفتم توی کوچه تا ببینم چه خبر است. همان راننده داد و هواری یقه یک مسافر را چسبیده بود و سرش داد میزد، مسافر بیچاره خودش را باخته بود.راننده های دیگر جلو نمی امدند.رفتم جلو و پرسیدم : چی شده⁉️ راننده داد و هواری به قد و بالایم نگاه کرد مرا میشناخت، پیش از ان چندین بار با هم جر و بحث کرده بودیم.جواب داد: این یارو اول سوار شده و حالا که میخواهم راه بیفتم، میگوید پشیمان شده!😒 مسافر که مرد میانسالی بود گفت: بابا تقصیر من چیست؟ یادم افتاد که قبل از ازادی باید بروم محضر سند ماشینم را بگیرم!😞 من و چند نفر دیگر مسافر را از چنگ راننده داد و هواری نجات دادیم، بقیه مسافر هایش هم یواشکی از ماشین پیاده شدند و رفتند. او درمانده و غمگین😔 رفت گوشه جدول نشست بیچاره هیچ دوستی نداشت با خودم گفتم: بهتر است بروم با خواندن جمله ایی از سر صحبت را با او باز کنم، هرچه باشد من دانشجوی معارف هستم. فرموده است: ✨کسی که درخت شخصیت او نرم و بی نقص باشد، شاخ و برگش فروان است.✨ 📚 نهج اللاغه، حکمت ۲۱۴ پدر جان اگر شما ادم خوش اخلاق و ارامی باشی، همه با تو دوست میشوند، و هیچکس از تو دوری نمیکند اما حیف.... @montazer_koocholo