eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۹ آبان ۱۴۰۱
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب 💠 قصه‌ شب: «شاهرخ؛ از لات‌بازی تا شهادت در جبهه» ✍️ نویسنده: محمد‌رضا فرهادی‌حصاری 🎤 با اجرای: ناهید هاشم‌نژاد، مریم مهدی‌زاده و محمد‌علی حکیمی 🎞 تنظیم: محمد‌علی حکیمی و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با زندگی‌نامه شهید سرافراز وطن، شاهرخ ضرغام است. 🔷🔸💠🔸🔷 @montazer_koocholo
۳ آذر ۱۴۰۱
۱۰ آذر ۱۴۰۱
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷☘🌷☘🌷 📺خاطره ای زیبا از شهید سید محمدعلی رحیمی در دوران کودکی،نوری در وجود این شهید بزرگوار جلوه گر بود به طوری که پدربزرگش درباره ی او چنین می گفت: در وجود این پسر چیزی هست که در دیگران نیست، من در وجود او خیر دنیا و آخرت را می بینم. 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷 @montazer_koocholo
۲۴ آذر ۱۴۰۱
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 🌷 سرود "عموقاسم" با محوریت شعار "جان فدا" 🌹 عزیز راهت ادامه دارد.. @montazer_koocholo
۱۵ دی ۱۴۰۱
۲۹ دی ۱۴۰۱
🌷☘🌷☘🌷 📺 داستانی زیبا از شهید شاهرخ ضرغام ✨ حر انقلاب بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم   فراموش نمی‌کنم یک‌بار زمستان بسیار سردی بود. با‌هم در حال بازگشت به خانه بودیم.پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما می‌لرزید. فورا کاپشن گران قیمت خودش را درآورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته‌ای اسکناس از جیبش، به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمی‌دانست چه بگوید، مرتب می‌گفت: جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه. برگرفته از کتاب حر انقلاب 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷 @montazer_koocholo
۶ بهمن ۱۴۰۱
🌷☘🌷☘🌷 📺 داستانی زیبا از شهید احمد علی نیری توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد. چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم. گفتم: این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی گیره. اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان. بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی خبری نبود. آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه سؤالات را بیاورد. مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمدعلی بودم. بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر. کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود. تا معلم برگه را داد به دست یکی از دانش آموزان که پخش کند، احمدعلی در چارچوب در ظاهر شد. با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد، گفت: نیری برو بشین سر جات. من و احمد علی هر دو امتحان دادیم، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه. برگرفته از کتاب عارفانه 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷 🌷 @montazer_koocholo
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
📖 شعری زیبا برای شهدای مدافع حرم 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨ 🌸روزی که بابا می‌رفت ☘به سوی جبهه جنگ 🌸روزی که گرفته بود ☘پدرم دستش تفنگ 🌸می‌دیدم به هرطرف ☘می‌دیدم به هر گذر 🌸عاشقهای خدا را ☘دست به دست همدیگر 🌸همگی خنده زنان ☘همگی خوشحال و شاد 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨ 🌷 https://eitaa.com/montazer_koocholo
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
🌷☘🌷☘🌷 📺 داستانی زیبا از شهید عباس بابایی یک روز که در کلاس هشتم درس می خواندیم. هنگام عبور از محله «چگینی» که از توابع شهرستان قزوین است، یکی از نوجوانان آنجا بی جهت به ما ناسزا گفت و این باعث شد تا با او گلاویز شویم.  ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما، که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید. سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد.  وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل با ما درگیر شد. من و دوستم که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم،به درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض، از او قهر کردیم. سپس بی آنکه به او اعتنا کنیم، راهمان را در پیش گرفتیم، اما او در طول راه به دنبال ما می دوید و فریاد می زد: -مرا ببخشید آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود که یک نفر را کتک بزنید. (پرویز سعیدی) 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷 https://eitaa.com/montazer_koocholo
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
26.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۵ خرداد ۱۴۰۲