#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
#محمد_تقی_حلی_را_میشناسی
قسمت دوم
🌱یکی دو ساعت بعد در خانه به صدا در امد، خدمتکار خانه دوید و در را باز کرد، بعد امد توی اتاق و گفت: شاگردتان است ، محمد تقی حلی❗️
شیخ که داشت ناخن هایش را کوتاه میکرد ،قیچی را روی تاقچه پرت کرد و فوری گفت: بگو بیاید❗️
محمد تقی وارد شد وسلام کرد و گفت: با شما کار مهمی دارم😊
شیخ گفت: هرچه میخواهی بگو❗️
محمد تقی گفت: این کتابی📚 را که علیه شیعیان نوشته اید به امانت میخواهم
شیخ دست به ریش خود کشید ،او تا به ان لحظه مرا به کسی امانت نداده بود چون من یک کتاب📚 خطی با ارزش بودم، حرفهایم هر روز به کار او می امد و نباید از او جدا میشدم، در خیال او اگر دست علمای #شیعه به من رسید کارم تمام بود، چرا که حرفهایم را یکی یکی میخوانند و با دلایل علمی و مهم به انها جواب میدادند بعد هم به مردم میفهمانند که نباید گول حرفهای انها را خورد.
شیخ بی معطلی مرا توی دستان محمد تقی گذاشت و گفت: من فقط این کتاب📚 را یک شب به تو امانت میدهم ، مواظب باش به دست دشمنان شیعه ما نرسد، حتما فردا صبح ان را به من برگردان که باید بعضی قسمتهایش را فردا بالای منبر برای مردم بخوانم
محمد تقی خندید و گفت: چشم.
او با عجله و خوشحالی مرا به خانه اورد، یک دسته کاغذ جلوی خود گذاشت، قلم🖋 و دواتش را اماده کرد و گفت: خدایا کمکم کن باید از روی صفحات این کتاب رو نویسی کنم ، چرا که شیخ خواسته فردا صبح ان را برگردانم.
محمد تقی شروع به رونویسی کرد دلم به حالش سوخت صفحات من زیاد بود حتی یک سومش را هم نمیتوانست بنویسد😰
او نوشت و نوشت تا انکه اخر های شب خسته شد قلم از دستش افتاد، بی تاب شد و سر بر روی میز کوچک خود گذاشت، و به خواب 😴رفت...
او غرق در خواب بود که مردی با ردای سفید🌟 پا به اتاقش گذاشت، صورتش مهربان💚 بود و می درخشید عمامه سبز بر سرش بود، از دیدنش تعجب کردم و نفهمیدم چگونه به اتاق امده است.
مرد مهربان💚 کاغذ های محمد تقی را مرتب کرد قلمش را برداشت و شروع کرد به نوشتن
هتوز صبح نشده بود که از اتاق بیرون رفت، ناگهان محمد تقی از خواب بیدار شد وقتی کاغذ ها را دید غمگین شد و گفت اه.. من دیشب خواب رفتم و نتوانستم به نوشتنم ادامه دهم، 😞
با عجله کاغذ های مرتب شده را زیر و رو کرد و با تعجب گفت چه خط زیبایی ✨ این که خط من نیست،
صفحه ها را یکی یکی ورق زد تا به اخرین صفحه رسید چشمش به اسم ان مرد غریبه افتاد، که پایین صفحه نوشته شده بود، اسم امام زمان عج🌟 بود
محمد تقی به گریه😭 افتاد چند بار او را بوسید، و گفت وای برمن ، من در خواب بودم و امام زمان عج🌟 به خانه ام امد، و کار رو نویسی را تمام کرد، ای وای که من غافل بودم و او را زیارت نکردم، 😔
حالا همه صفحه ها رو نویسی شده بود و کتاب📚 دیگری دست محمد تقی بود ، او برخاست عمامه اش را پوشید تا مرا به خانه شیخ برگرداند.
#پایان
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#قصه_های_نماز
پیامبر اکرم 🌟به یاران خود فرمودند،:
فرض کنید در برابر خانه شما نهری روان🌊 باشد، ان شخص هر ر روز پنج بار خود را در ان شست و شو میدهد،
ایا به تن او هیچ الودگی میماند⁉️
اصحاب ایشان گفتند: نه این شست و شو هیچ الودگی باقی نمیگذارد😇
پیامبر فرمودند: نماز های پنجگانه هم همین اثر را دارند، با پنج نماز در روز خطا های ادمی از بین میرود و او پاکیزه میشود👌
📚 نهج الفصاحه، ص ۹۴۸
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
Audio_780412.mp3
زمان:
حجم:
6.63M
#قصه های خاله نبات
#قصه_شب
📚عنوان: آخرین سفارش
🎤گوینده: خانم نظری
🎬قسمت: اول
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
امشب خاله نبات یکی دیگه از داستان های خوب با عنوان💫
☘آخرین سفارش☘
از کتاب ده قصه از امام صادق علیه السلام✨ رو برامون میخونن🎤
موافقین با هم داستان خاله نبات رو بشنویم❓
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #نازعات
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی
این داستان: #قهرمان_من
قسمت دوم
🍃 او امد تا دشمنی که به شهر ما حمله کرده بود را شکست دهد.
وقتی #حاج_قاسم🌷 راه مخفی را باز کرد ،تا کودکان با مادرشان به مکانی دیگر بروند و شهر را خالی کنند ، ما بدون هیچ فکری قبول نکردیم، چون این جنگ جنگ ما هم بود ، ما دستانمان را به دستان حاج قاسم دادیم و ماندیم✌️
کودکان ماندند و جنگیدند✊، تشنگی را به یاد #عاشورایان تحمل کردند، و غذای خود را نخوردند و بچه های کوچک دادند👏
کودکان لباس جنگ نداشتند ولی در دلشان غوغایی برای مبارزه بود😍
انها هر کدام قاسم شده بودند، فرمانده مبارزه با دشمنان امام حسین علیه السلام🌟، قهرمان بزرگ #قاسم_سلیمانی🌷 بود، شاید مهر او انقدر در دل بچه ها زیاد بود که لحظاتی پدران خود را فراموش میکردند، و حاج قاسم را جای پدر میدیدند، 💚
حاج قاسم و یارانش🌷 تونستند شهر ما را ازاد کنند و تا ابد قهرمان قصه مادران برای کودکان شدند❤️
✨ شادی روح شهدا #صلوات🌷
#پایان_داستان_قهرمان_من
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃 این قسمت: پوریا خواننده میشود
💫 پیام اخلاقی: دوری از علایق کاذب و اهمیت دادن به استعداد
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo