eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.6هزار دنبال‌کننده
733 عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💢 ما اینجا هستیم که با روشهای متنوع مفاهیم #مهدوی و #دینی را به فرزندان و دانش آموزان دلبند شما آموزش دهیم و پاسخ گو سوالات اعتقادی عزیزان شما باشیم💢 ارتباط با خادم کانال : @afsaneiranpour1372 @Layeghi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
دوم✨ 👆...همین که از پله های خانه پایین آمد،✨امام او را صدا کرد: «ای ریان، برگرد!» ریان با تعجب رو به امام عليه السلام کرد. امام بالای پله ها ایستاده بود، اشک هایش😢 را با پشت آستین پاک کرد و دوباره از پله ها بالا رفت: «چه شده سرورم؟»✨امام رضا علیه السلام با لبخند😊 پرسید: «دوست نداری چند درهم به تو بدهم تا برای دخترهایت انگشتر💍بخری؟ دوست نداری یکی از پیراهن هایم👕را به تو بدهم؟ » یک دفعه همه چیز یادش آمد و گفت: «آه سرورم! چرا، میخواستم همین ها را از شما تقاضا کنم؛ اما غم جدایی از شما آنقدر در دلم سنگینی کرد که همه چیز را از یاد بردم!»✨امام علیه السلام او را به اتاقش برد، به او سی درهم💰و یکی از پیراهن های سفید خود را داد. ريان وقتی از🌟امام رضا علیه السلام دور شد و از شهر فاصله گرفت، پیراهن امام را از میان وسایلش بیرون آورد، آن را روی صورت خود گذاشت و با نفس عمیق بویید. پیراهن پر از بوی مهربانی بود، پر از عطر شکوفه های اقاقی🌸 با خودش گفت: «به راستی که مولایم✨امام رضا عليه السلام، از دل دوستانش خبر دارد😍🤗 @montazer_koocholo
✨امامِ مهربانی✨ آفتاب☀️ وسط آسمان رسیده بود. عرق😥 از سر و روی کارگران جاری بود. کارگر جدید که برای اولین بار در منزل امام کار می کرد، در فکر بود 🤔نمی دانست چقدر قرار است مزد💰بگیرد، امشب باید ده درهم به خانه🏡می برد و گرنه.....صدایِ کارگر کناری او را به خود آورد. کارها رو به اتمام بود که🌟امام رضا(علیه السلام) وارد خانه شدند. با آمدن ایشان، همه دورشان حلقه زدند. امام با خوش‌رویی☺️به همه سلام کردند .امام با دیدنِ کارگر جدید رو به سلیمان کرد. مزد💰این کارگر را تعیین کرده اید ❓ نه آقا، هر چه بدهیم راضی است چیزی نمی گوید. امام با شنیدن این حرف ناراحت شدند😔 سلیمان فراموش کرده بود😥 که امام گفته اند: بارها گفته ام قبل از آن که کارگر شروع به کار⛏ کند مزدش را معین کنید👌کسی نمی داند مزدش چقدر است. اگر چند برابر مزدش را بگیرد، باز فکر می کند مزدش💰کم بوده است. امام به سوی کارگران رفتند☺️و مزدشان را دادند، به کارگر جدید هم مثل بقیه ده درهم دادند؛ کمی هم اضافه دادند😍 ✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ✨ @montazer_koocholo
✨مهمان نوازی امام رضا(علیه السلام)✨ جعفر🧔از کسانی بود که تازه مسلمان شده بود او می خواست بیشتر در مورد دین اسلام بداند تا مسلمان بهتری باشد.👌 شبی به خانه ی✨امام رضا (علیه السلام ) رفت تا سئوالات زیادی❓ را که داشت از امام بپرسد . سوال ها شروع شد و امام با صبر و شکیبایی به سوالاتش جواب می دادند.☺️ جعفر گفت: آقا جان آمده ام تا از دین اسلام برایم صحبت کنید. امام فرمود: دین ما دین کاملی است. هر سوالی داری بپرس. آن ها مشغول صحبت شدند و امام با حوصله جواب می داد.😍 در بین این سوال و جواب ها بودند که ناگهان چراغی🕯 که در مقابل آن ها بود خاموش شد . جعفر آن را برداشت و کنار پنجره رفت در نور کمی که از بیرون می تابید نگاهش کرد : -چراغ خراب شده است. من الان آن را درست می کنم... امام چراغ را از او گرفت و گفت: ای جعفر من آن را خودم درست می کنم. آقایم! من دیگر مسلمان شده ام و از یاران شما هستم. چرا اجازه نمی دهید به شما کمک کنم؟😔 امام دستی بر شانه جعفر گذاشت و گفت: -ای جعفر! ما خانواده ای مهمان نواز هستیم و به مهمان خود احترام می گذاریم و کارهایمان را به آن ها واگذار نمی کنیم.🤗 🍎🍃🍎🍃🍎🍃 @montazer_koocholo
📖امامِ مهربان معروف کنار دیوار ایستاد، با گوشه آستین اشک هایش😢 را پاک کرد و دماغش را بالا کشید. می ترسید اگر به خانه🏠 برود بابایش او را کتک بزند. آخر او امروز در مکتب هم کتک😡خورده بود. استاد مکتب که مسیحی بود از معروف پرسید: بگو ببینم نام پسر خدا چیست؟😳 معروف جواب سئوال را می دانست: عیسی مسیح ولی نمی خواست قبول کند خدا فرزندی دارد او می دانست خدا یکی است و فرزندی ندارد.برای همین جواب معلم را نداد.👌😉 معلم چند بار دیگر پرسید: نام پسر خدا چیست؟ ولی او جواب نداد و معلم را عصبانی کرد.😬 برای همین معلم با چوبَش او را کتک زد. معروف هم از مکتب فرار کرد. دوباره صورتش خیس اشک شد😪 نمی دانست چه کار کند و کجا برود؟ یادش آمد خانه✨امام رضا در همین نزدیکی است، امام رضا مسیحی نبود ولی با مسیحیان خیلی مهربان بود.😍 معروف بی اختیار به طرف خانه یِ✨امام رضا علیه السلام به راه افتاد، در🚪 زد. 💫امام رضا علیه السلام با روی باز در را برایش باز کرد، دست و صورتش را شست و با او حرف زد😊 به خاطر رفتار خوبِ امام رضا علیه السلام معروف همان جا مسلمان شد🤗 پدر و مادرش هم کمی بعد مسلمان شدند. معروف دیگر به مکتب نرفت و در خانه امام رضا علیه السلام❤️ ماند.🤩 @montazer_koocholo
یک خانه ی بزرگ است نزدیکِ خانه ی ما🕌 یک حوض گنده دارد با یک حیاط زیبا😍 درهای زردِ خانه هر روز بازِ باز است💛 توی اتاق هایش تسبیح و جانماز است📿 بر روی گنبدش هست یک عااالمه کبوتر🕊 این خانه فرق دارد با خانه های دیگر☺️ بابای خوبِ خانه یک مردِ مهربان است🤗 اسمش امامِ هشتم او توی آسمان است✨ @montazer_koocholo
سیب🍎 گنجشکها🐦 روی درخت بزرگ حیاط🌳شلوغ کرده بودند. هوا بهاری بود، نسیم خنکی💨 می وزید. چند نفر از دوستان و آشنایان، در خانه ی ✨امام رضا علیه السلام مهمان بودند✨امام از اتاق مهمانان بیرون آمد. وقتی در ایوانِ خانه پا گذاشت، صدای جیک جیک بچه پرستوها را شنید. به سقف ایوان چشم دوخته مدت ها بود که پرستویی بر سقف چوبی ایوان، لانه گذاشته بود. ✨امام علیه السلام هر وقت که از آن جا رد می شد، به لانه ی پرستو نگاه می کرد و خوشحال می شد☺️ حالا دیگر جوجه هایش کمی بزرگ شده بودند. ✨امام دید که پرستوی مادر از راه رسید. جوجه های گرسنه، دهانشان را از هم باز کردند، پرستوی مادر غذا در دهان یکی گذاشت و دوباره به آسمان پرواز کرد،✨امام علیه السلام لبخند زد و به حیاط رفت. وضو گرفت. موقع برگشتن، در گوشه ی حیاط نگاهش به چیزی افتاد، کمی ایستاد و با تعجب به آن خیره شد، بعد جلو رفت و آن را برداشت. خیلی ناراحت شد. سرش را چندبار با افسوس تکان داد و از ناراحتی روی پله ی ایوان نشست. مهمانها که منتظر برگشتن✨امام عليه السلام بودند، از دیر کردن او نگران شدند😥یکی از دوستان جوان امام، که از لای در متوجه امام شده بود، بیرون آمد: سرورم! چرا داخل نمی شوید؟✨امام ساکت بود. جلوتر آمد و نگاهی به چهره ی امام انداخت: سرورم! چیزی شما را ناراحت کرده است؟✨امام علیه السلام سیب نیم خورده یِ🍎توی دستش را نشان داد و گفت: چه کسی این میوه را اینطوری خورده؟ مرد جوان صدایش را بلند کرد: چه کسی این میوه را این طور خورده مهمان ها از اتاق بیرون آمدند. مرد جوان، سیب نیم خورده🍏را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد: این سیب را کی خورده؟🤔 یکی از آنها دست بر سینه گذاشت و گفت: مولایم! از شما عذر می خواهم... من این سیب را خورده ام😓 ✨امام علیه السلام از جا بلند شده رو به او کرد و گفت: چرا اسراف می کنی؟ چرا قدر نعمت های خداوند را نمی دانی و به آن بی اعتنایی؟😔 مگر نمی دانی خدا اسراف کاران را به سختی عذاب می دهد؟😡 مرد باز دست به سینه ایستاد و از امام معذرت خواهی کرد🙏 امام علیه السلام با مهمان ها به اتاق برگشت. وقتی همه در جای خود نشستند، امام رو به آنها کرد و گفت: دوستان من! وقتی که به چیزی نیاز ندارید، بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید، به کسانی بدهید که به آن نیازمندند👌 @montazer_koocholo
✨کارگر پیر 🌾غروب بود با امام علیه السلام🌟 به خانه اش رفتم، در خانه اش چند نفر مشغول بنایی بودند. دیوار ها را خراب کرده بودند ، دو سه نفر داشتند در حیاط کاهگل درست میکردند. یک نفر خشت ها را روی هم میچید. چند نفر هم خاک بیرون میبردنند. امام علیه السلام🌟 به همه خسته نباشید گفت😇 گویا همه کارگرها را میشناخت.✨ ناگهان در میان کارگران چشمش به کارگر پیر و لاغری افتاد، تا حالا او را ندیده بود. کمی به او نگاه کرد. بعد از خدمتکارش که مواظب اوضاع بود پرسید: این کارگر کیست😯 خدمتکارش جواب داد: کارگری است که به کمک ما امده است.🌿 امام 🌟گفت ایا مزدش را هم تعیین کرده اید🤔 "نه اقا زیاد مهم نیست🙃 هرچه بدهیم قبول میکند❗️ با این حرف امام رضا ع خیلی ناراحت شد😔، به خدمت کارش تندی کرد. جلو رفتم خواستم او را ارام کنم، گفتم "اقا قربانتان بروم زیاد خود را ناراحت نکنید😌 امام رضا علیه السلام🌟 رو به من کرد و فرمود: ای سلیمان! بار ها گفتم کسی را که برای کار می اورید اول مزدش💰 را تعیین کنید، کسی که نمیداند مزدش💰 چقدر است ممکن است فکر کند مزدش را کم داده اند ، اما اگر مزدش را تعیین کرده و به اندازه داده باشند خوشحال😀 میشود‌. اگر هم مبلغ کمی به دستمزش💰 اضاف کنند راضی و سپاس گزار خواهد شد.💫 ان روز دیدم که امام رضا علیه السلام🌟 ان کارگر پیر را صدا زد و بعد از صحبت زیاد دستمزد💰 خوبی به او داد، ان کارگر خیلی خوشحال😍 شد و برای او دعا کرد.🌺 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بچه ها جون😍 دست هاتون رو بزارید روی سینه✋ میخوایم از راه دور، صلوات مخصوص امام رضا علیه السلام رو با هم بخونیم☺️ ✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)✨ @montazer_koocholo
🌸🍂🍃🌺🌸🍂🍃🌸🍃🍁🌺🍂🍃🍁 منتظر کوچولو های عزیزم سلام 🖐 امیدوارم که حالتون خوب باشه😍 امروز هم یک حدیث قشنگ از مهربونمون براتون اوردیم😇 ✨ امام رضا علیه السلام می فرماید: مَن أَخْلاقِ الأَنْبِياءِ التَّنَظُّفُ ». از اخلاق پيامبران، نظافت و پاكيزگى است. 📚 چهل حدیث از 🌺🍂🌸🍂🍃🌺🍃🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸 @montazer_koocholo
📖داستان صدقه_۱ صبح زود ندا با صدای زنگ ساعت⏰ از خواب بیدار شد. به پدر و مادرش که زودتر از خواب بیدار شده بودند سلام کرد و صبح به خیر گفت.😊 صورتش رو شست و دندونهایش را مسواک زد. ندا تازه امسال به کلاس اول می رفت. برای همین باید بعد از خوردن صبحانه🥚🥖 و شُکر کردن خداوند❤️ به خاطر دادن نعمتهای فراوان🙏 آماده می شد تا با مادرش به مدرسه بره از دیشب لباسها و کیف و کفشش 🎒👟را آماده و منظم چیده بود تا صبح دنبالشون نگرده. ندا دختر منظمی بود که مدرسه رفتن را دوست داشت🤗 وقتی ندا آماده شد مادرش هم آماده رفتن بود. مادر ندا پولی💷 رو از کیفش بیرون آورد و انداخت توی صندوق صدقه ای که توی خانه داشتند. ندا با تعجب😳به مادرش نگاه کرد و چیزی نگفت و از خانه🏡 بیرون رفتند. در راه ندا از مادرش پرسید که چرا اون پول را داخل صندوق انداخت. براش جالب بود که می خوان با پولهای داخل صندوق چه کار کنند🤔... ... @montazer_koocholo
📖داستان صدقه_۲ ...مادر ندا خندید😊و گفت: دخترم. اون صندوق رو بهش می گن صندوق صدقه🗳صدقه یعنی کمک کردن به کسانی که پول کافی برای زندگی کردن ندارن😔مثل بچه هایی که پول ندارن لباس و کیف و کفش👟🎒 بخرن برن مدرسه. مثل کمک کردن به آدم هایی که پول برای خریدن غذا 🍚🍎ندارن. اگه همه اونهایی که پول دارن به اونهایی که نیازمند هستن کمک کنن دیگه توی دنیا آدم فقیر نمی مونه و همه به خوبی زندگی می کنن👌 ✨ هم میگن اگه به آدم های نیازمند صدقه بدیم باعث میشه به زندگیمون برکت بیاد و نعمت هامون زیادتر بشه. اینطوری هم به اونها کمک کردیم و هم💜خدا نعمت های بیشتری به ما میده🤗 ندا فکر کرد و گفت: خیلی خوبه. منم دوست دارم به دیگران کمک کنم😍اما چرا این پول رو خودمون به آدم های نیازمند نمی دیم. اینطوری که بهتره. چرا میندازیم توی صندوق🤔 مادر ندا دوباره لبخندی زد و گفت: دخترم. ما باید سعی کنیم به دیگران کمک کنیم اما نباید این کار رو طوری انجام بدیم تا باعث بشه اونها بفهمن و خجالت بکشن😓 تازه ما همۀ آدم های نیازمند رو نمی شناسیم و نمی دونیم کی هستن. ما پولها رو توی صندوق🗳 می ریزیم و یه آقایی از کمیته امداد امام خمینی (رحمت الله علیه) میاد و اون رو میبره. بعدش کمیته امداد پول ها رو به آدم های نیازمند میده. بذار یه قصه ای از برات تعریف کنم... ... @montazer_koocholo