#چهارشنبه_های_امام_رضایی ☀️
#شعر
مامان میگه که اینجا بهشت رو زمینه😍
روزی هزار کبوتر 🕊رو گنبدش می شینه😊
هزار هزار تا عاشق زائر اینجا می شه💚
از راه دور و نزدیک مهمون آقا می شه😌
یه گنبد طلایی که توی آسمونه😇
نشونی خونه ی یه مرد مهربونه💚
این آقای مهربون که نور دیده ی ماست✨
برای ما شیعه ها امام هشتم ، رضاست💐
@montazer_koocholo
#داستان
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
🔺حرف زشت🤭_قسمت اول:
یکی🙆♂ داشت بالای در مغازه اش طناب بلند پر از زنگوله ها را آویزان می کرد و صدای دلنگ و دیلینگ🔔از آن ها بلند می شد.
یکی جلوی مغازه اش نشسته بود و داشت پالان می دوخت. روی دیوار جلوی مغازه، چندتا زین و افسار آویزان بود.
یکی داشت جلوی مغازه ی خرمافروشی اش، مشت مشت آب💦 می پاشید. یک نفر هم کنار مغازه ای توی چند قفس، مرغ🐓 و خروس و اردک🦆 داشت. دستش را توی یک قفس کرد. دو بال اردکی را گرفت و بلندش کرد. صدای کواک کوآک اردک بلند شد و اردک🦆 را به دست مشتری داد. آدم های زیادی در بازار در حال رفت و آمد بودند.
امام صادق علیه السلام✨همراه دوستش جلوی مغازه ی کفش فروشی👞 ایستاده امام می خواست برای خودش کفش بخرد. به کفش های جورواجور جلوی مغازه نگاه کرد. دوستش گفت: «برویم بالاتر...آن جا چند مغازه ی کفش فروشی کنار هم هستند. اگر ارزان بود، می خواهم یک جفت برای این غلامم بخرم.» بعد به دور و برش نگاه کرد. غلام نبود.
صدایش کرد؛ ولی جوابی نشنید: «پس این غلام نادان کجا رفت؟ او که با ما بود!» امام علیه السلام حرکت کرد، او هم پشت سرش. کمی که جلو رفت، دوباره پشت سرش را نگاه کرد. لابه لای جمعیت، غلامش را ندید. باز صدایش کرد؛ ولی از غلام خبری نبود. عصبانی شد. دوباره پشت سر امام حرکت کرد. به مغازه های کفش فروشی رسیدند..
👆...کفش های بزرگ و کوچک👞👟 با رنگ های مختلف، جلوی مغازه ها چیده شده بود.
✨امام علیه السلام یکی از کفش ها را برداشت و به آن نگاه کرد. دوستش هم یک کفش برداشت. فکر کرد برای غلامش مناسب است، دوباره پشت سرش را نگاه کرد. بین آدمهایی که در رفت و آمد بودند، غلامش را ندید. بیشتر عصبانی😡شد و با صدای بلند غلامش را صدا کرد. ناگهان غلام سیاهش نفس نفس زنان از راه رسید «بله ارباب! شما بودید که صدایم می کردید؟ » ارباب با خشم کفش را بر سر غلام زد و به پدر و مادرش دشنام داد🤬
✨امام صادق علیه السلام که داشت کفش ها را تماشا می کرد، با تعجب به او و غلامش نگاه کرد. غلام سرش را پایین انداخته بود و شرشر عرق می ریخت😓 امام جلو رفت و به دوستش نگاه کرد. با ناراحتی دست بر پیشانی اش زد و گفت: «پناه می برم به خدا! تو به او بد می گویی و به پدر و مادرش دشنام می دهی؟ من فکر می کردم تو آدم خوبی هستی😳 معلوم شد تو آدم درست و با ایمانی نیستی. از خدا خجالت نمی کشی که چنین کلمات زشتی را بر زبان می آوری؟ از من دور شو!» امام علیه السلام این را گفت و با قدم های بلند از آن جا دور شد...
#پایان
#بچه_ها_بخوانند 📚
#رهایی_از_اضطراب📣
قسمت چهارم: بعضی اضطراب ها طبیعی اند😊
نمیشود یک چوب جادویی را تکان بدهی و اضطراب را برای همیشه دور کنی‼️
اما میتوانی یاد بگیری چطور این مشکل را حل کنی😉
قدم اول این است که بدانی اضطراب داشتن عیبی ندارد تو تنها کسی نیستی که درباره مسائل نگران و بی تاب میشوی دوستان تو هم همین طور اند و همین طور بزرگ ترهایت😊
از دیگران بپرس برای اینکه به خودشان آرامش بدهند چکار میکنند🌟
در ضمن عیبی ندارد آدم کاملی نباشی پدر و مادرت میدانند حتی رفتن بر روی صحنه یا حضور در یک تیم فوتبال⚽️ هم خودش شهامت میخواهد ❄️
وقتی انها به تو میگویند همین که داری تلاشت را میکنی ما به تو افتخار میکنیم منظورشان واقعا همین است 😌
لازم نیست ستاره یا قهرمان فوتبال ⚽️باشی
مهم نیست چطور این کارها را انجام میدهی
انها باز هم تو را دوست دارند😍
#ادامه_دارد
#رهایی_از_اضطراب
#روز_های_فرد
@montazer_koocholo
علی بن مهزیار اهوازی.mp3
زمان:
حجم:
11.12M
#سلام_فرمانده
#امام_صادق
#آبادان_تسلیت
🌹علی بن مهزیار اهوازی🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره نصر
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚نویسنده:اسماعیل کریم نیا
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند📚
#ادامه_مبحث
💢..کودکی که نمي تواند به خواسته شما در حين انجام کار ديگري تن دهد، اين جمله را از شما مي شنود: «همين الان اين کار را انجام بده »
پس او تصور مي کند، مادرش به او اهميت نداده و نيازهاي خود را بر نيازهاي فرزندش ترجيح مي دهد‼️
⚡️اگر شما متوجه شويد که فرزندتان، حقيقتاً مشغول به انجام کاري است و نميخواهد کارخود را بهانه اي براي گذراندن وقت کند، پس به او اجازه دهيد اول به کار خود بپردازد، سپس به درخواست شما عمل کند. مطمئناً شما نيز دوست نداريد هنگام انجام يک کار، شخص ديگري مزاحم شما شود. سعي کنيد، احساس فرزندتان را درک کنيد👌
❌البته بايد اين احتمال را در نظر گرفت که، ممکن است که کودک شما بي توجه باشد.
💠فرض کنيد کودک شش ساله اي مشغول بازي با عروسک هایش⛄️ است و جمله مادرش را که ، شام 🍲حاضر است، متوجه نمي شود. و به اينکه تمامي اعضاي خانواده منتظر او هستند بي توجه است‼️
در چنين موقعيتي مي توانيد از او سوال کنيد که:
اگر تو الان سر ميز شام نيايي چه اتفاقي رخ خواهد داد⁉️
اگر او به اين سوال شما اينطور پاسخ دهد که من شام نمي خورم، پس حتماً جمله را شنيده است.
بعد بپرسيد: اگر شام نخوري چه اتفاقي رخ خواهد داد⁉️
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo