eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 قسمت یازدهم جلو جلو رفتم و او پشت سرم راه افتاد. وسط راه، یک قوطی را پر کرد از آب و همراهش برداشت: ـ تشنه‌اش می‌شود.❗️ منظورش مرغِ زخمی بود. 😊 نزدیک پیچِ کانال، آن‌جا که توی دید نبود، از کانال رفتیم بیرون و سمت خانه‌ای🏠 که لانه‌ی موقت مرغ ماهیخوار شده بود. داشتیم از کنارِ یک دیوارِ نیمه‌ویران می‌گذشتیم که عبدل گفت: «آن‌جا را نگاه!» مرغ ماهیخوارِ دیگر، ایستاده بود لبه‌ی پنجره، کنارِ نرده‌ها. تا ما را دید، بلند شد، چرخی زد و لب پشت‌بامِ خانه‌ی روبه‌رویی نشست. در اتاق را که باز کردیم، اول من دیدم و نشانِ عبدل دادم: مرغ ماهیخوارِ دیگر، ایستاده بود لبه‌ی پنجره، کنارِ نرده‌ها. تا ما را دید، بلند شد، چرخی زد و لب پشت‌بامِ خانه‌ی روبه‌رویی نشست. این‌جا را نگاه کن! آن یکی، بیشتر از ما به فکرِ این پرنده‌ی بیچاره بوده.😉 یک ماهی کوچولو،🐟 افتاده بود پایینِ پنجره، رو زمین. مرغِ مجروح، انگار دیگر ترسی از ما نداشت. همان وسط اتاق، ایستاده بود و داشت بر و بر نگاه‌مان می‌کرد.😄 روی دو پا نشستم و سه تا ماهی🐠 را که آورده بودم، گرفتم کف دست و نشانش دادم. ناقلا محلی به‌ام نگذاشت. گفتم: «تا خِرخِره، خورده‌ها!» عبدل، سرِ قوطی پلاستیکی را کَند و آن را گذاشت زمین. مرغ ماهیخوار، تندی رفت طرفش😊. ـ انگار بدجوری تشنه است.❗️ نماندیم. در را بستیم و برگشتیم. تا به سنگر برسیم، یک کلمه هم از سؤال‌هایی که توی ذهنم داشتم، نپرسیدم. او هم هیچی نگفت. آن‌قدر این پسرآرام و کم‌حرف بود که یادم رفت چه فکرها درباره‌اش می‌کردم.😇 عبدل، تمامِ بعدازظهر را استراحت کرد. مثل بچه‌کوچولوها، خودش را تو هم جمع کرد، یک دست را گذاشت زیر چانه، پتو را کشید رو و تخت گرفت خوابید.😴 فرمانده هم گفت سروصدا نکنم و بگذارم استراحت کند. حتا گفت صدای بیسیم و تلفن📞 قورباغه‌ای سنگر را قطع کنم‼️. باز هم چیزی نپرسیدم و گفتم چشم.😐 با خودم گفتم بگذار تا می‌تواند این پسره را تحویل بگیرد، بالاخره سر از کارشان در می‌آورم.🤨 غروب بود که فرمانده، عبدل را برداشت و برد سنگرها را نشانش بدهد. من را هم گذاشت پای بیسیم📞. تا رفتند، آمدم نشستم جلوی درِ سنگر. دو تایی راه افتاده بودند توی کانال و داشتند می‌رفتند سمت پل. آن‌قدر با نگاهم دنبال‌شان کردم تا رفتند توی سنگر دیدبانیِ سمت راست پل. چند دقیقه بعد، نگهبان‌های توی سنگر آمدند بیرون و رفتند رد کارشان. آن‌ها را هم دَک کرده بودند! باران🌧 قطع شده بود و نسیمِ سردی 💨از سمت کارون می‌وزید. از دورها، صدای چند تا رگبار آمد. بعد یک مسلسلِ سنگین، شروع کرد به داد و هوار کردن و دعوایِ الکی راه انداختن. گلوله‌های سرخ، آسمان را رد می‌انداختند و دنبال هم می‌دویدند.😣 آن‌قدر آن‌جا ماندم تا حوصله‌ام سر رفت😕. هوا هم سرد شده بود. برگشتم تو سنگر و فانوس‌ها را روشن کردم. بعد هم کتریِ سیاه را پر کردم و گذاشتم روی والور. هوا تاریک شده بود🌑 نمازهامان را که خواندیم، سفره را انداختم. شام، عدس‌پلو بود ـ با کشمشِ زیاد و یک عالمه دارچین ـ که یدی توکیسه‌ی مشمایی برای‌مان آورده بود. توی سکوت، شاممان را خوردیم😊 @montazer_koocholo
دوستی خاله خرسه.mp3
8.16M
🌹دوستی خاله خرسه🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره ناس 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های کهن ایرانی @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐 روزتون بخیر😍 روز روز زیارتی عزیزمون هسته💚 پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️ @montazer_koocholo
30.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸قسمت دوم: نیکان عجله داره 👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند. آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است. یک روز نیکان تصمیم می گیرد توپ بازی کند، برای همین هم دفتر و کتابش را می بندد و می رود سراغ توپش؛ اما آنقدر عجله می کند که... 🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 بسیار زیبا|مُصطَفی| ⚠️همخوانی موزیکال شاد از نوجوانان دهه نودی 🌺به مناسبت میلاد پیامبر اکرم(ص) ⭕️جدید ترین اثر: 💠گروه تواشیح تسنیم💠 ⚜در مدح و منقبت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله @montazer_koocholo
شوخی بیجا!.mp3
8.83M
🌹شوخی بیجا!🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۱ تا ۵ 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های خیلی قشنگ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 🌤 🌟امام زمان صدای ما را می‌شنود و ما می‌توانیم با ایشان صحبت کنیم @montazer_koocholo