*🟡تـوکـّل بـر خـدا*
✍مومن باید در زندگیاش بر خداوند توکل و اعتماد کند و تکیهگاه خود را نه نفس خویش و توانایی عاریتی و ودیعتی خود بلکه خداوند غنی حمید قرار دهد. در آیات قرآن خداوند به پیامبر (ص) فرمان میدهد که هرگاه بر مطلبی جزم یافتی و قصد انجام آن داشته و عزم ارادی عمل داشتی، آنگاه لازم است تا توکل بر خدا کنی تا خداوند موانع عمل را بردارد و مقتضیات آن را فراهم آورد؛ زیرا میدانیم که عزم و اراده ما تنها بخش کوچکی از تحقق یک چیز است و اگر موانع برداشته نشود و مقتضی فراهم نگردد هرگز یک عمل در خارج تحقق نخواهد یافت. بنابراین، این خداوند است که ۹۹ درصد موجبات عمل را فراهم آورده و موانع آن را برمیدارد، مقتضیات و موانعی که بیشتر آنان بیرون از اراده و قدرت و علم ما است.
💥خداوند در آیه ۱۵۹ سوره آلعمران میفرماید: در کارهای مهم با آنان مشورت کن و، چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست مىدارد.
🔹با توجه به آنکه انسان خود موجودی فقیر است و فقر او ذاتی و هویتی است، همواره باید به چیزی تکیه و اعتماد داشته باشد و چه کسی بهتر از خداوند غنی حمید که خلق و بقای ما به اوست. (فاطر، آیه ۱۵) انسان باید اعتمادش را به خدا قوی کند و هر کاری میکند بر او توکل نماید؛ چرا که اگر بخواهد به چیزی برسد باید نردبان و سببی داشته باشد که از آن بهره گیرد و هرچه مقصد و مقصود بلندتر و دورتر و بزرگتر باشد به همان میزان سبب و نردبانی بلندتر و استوارتر میطلبد. پس اگر مقصد و مقصود هر بشری خداوند و کمالاتی است که از راه تقرب به دست میآورد، پس باید تکیهگاه خویش را خداوند قرار دهد. امام محمد تقى (ع) فرموده است: الثِّقَهًُْ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ وَ سُـلَّمٌ اِلى کُلِّ عـالٍ؛ اطمینان و توکل بر خدا بهاى هر چیز گرانقیمت و نـردبان هر مقام بـالا و رفیعى است.
*📚بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۴*
💠💠💠💠💠💠
*📲*جهت عضویت در*
*گروها* 👇
https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
*منتظران ظهور* (1)
💫💫💫💫💫💫💫
منتظران ظهور* *(2)
https://chat.whatsapp.com/FrXx8kh4OJUDphUrs9m5P0
💫💫💫💫💫💫
* *منتظران ظهور* ( 3 )
https://chat.whatsapp.com/LCmUHx8vsu0Ic0mULzog5i
💫💫💫💫💫💫
منتظران ظهور* * ( 4 )
https://chat.whatsapp.com/HDp68BbVGNa6AHgLHy5Vfq
💫💫💫💫💫💫
*منتظران ظهور* ( 5 )
https://chat.whatsapp.com/DolkJk7GfarCxgUvNmTQ0p
💫💫💫💫💫💫
*منتظران ظهور* ( 6 )
https://chat.whatsapp.com/Ckx014SEEpD52GR8jG3YVC
💫💫💫💫💫
*منتظران ظهور*( ۷ )
https://chat.whatsapp.com/CROUy3ron9zCXk3WTxTq2i
💫💫💫💫💫
💠💠💠💠💠💠
*🌹*مطالب هفت گروه مشترک*🌹
*منتظران ظهور در ایتا*⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*🟢عدل بهتر است یا جود؟*
✍شخصی از حضرت علی(ع) پیرامون ایة «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» پرسید که: عدل بهتر است و یا جود؟ حضرت در پاسخ جواب داد که عدل.
🔹ممکن است کسی اشکال کند که، کسی که جود می کند نه تنها ظلم نکرده و حق کسی را برنمی دارد، بلکه از حق خود هم می گذرد و آن را به دیگری می دهد، پس چگونه می شود که عدل بهتر باشد؟
🔹در جواب باید گفت که جود به معنای خارج کردن چیز ی از جای خود است و عدل به معنای قرار دادن هرچیزی در جای خود می باشد. اگر ما از جنبة فردی به قضیه نگاه کنیم که مسلماً جود بهتر از عدل است ولی اگر از جنبة اجتماعی به این قضیه بنگریم خواهیم دید که عدل از جود بهتر است زیرا که ما نمی توانیم اجتماع را با جود حفظ کنیم، در صورتی که عدل ضامن بقای اجتماع است. مراد حضرت علی (ع) هم عدالت اجتماعی بوده است. ما باید به عدالت از دید سود اجتماعی بنگریم.
🔹در جای دیگری از آن حضرت آمده است که «والعدل سائس عام و الجود عرض خاص»؛ به معنای این که «عدالت اداره کننده عموم است ولی جود یک حالت استثنایی است که در موقعیتی خاص شخصی به شخصی انجام می دهد».
*📚منــــابـع:*
*1) مرتضی مطهری، بیست گفتار، (تهران، صدرا)، ص 19.*
*2) نهج البلاغه /حکمت 429*
*:🆔:جهت عضویت درگروه:⬇: ️*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزان به کلیپ فوق دقت کنید و ببنید مصدر صدور شایعات و جنگ روانی دشمن چگونه با ساخت شایعات و نشر، بدون شلیک حتی یک گلوله میتواند موثر واقع شود.
@Ostad_ShojaeAUD-20220518-WA0230.mp3
زمان:
حجم:
9.34M
#انسان_شناسی ۶۴
#استاد_شجاعی
✖️ چند سال لازم است، تا من به کمال برسم ؟
✖️ چند سال دیگر، اگر بیاموزم و تمرین کنم، یک انسانِ کامل خواهم بود؟
✖️ چند سالِ دیگر، علوم به نهایتِ مختلف اکتشافات و اثرگذاری میرسند؟
پای درس استاد محمد شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔺پیام رهبر انقلاب اسلامی به فعالان حوزه جمعیت با تأکید بر جوانشدن نیروی انسانی کشور:
✔️تلاش برای افزایش نسل و حمایت از خانواده از ضروریترین فرائض و سیاستی حیاتی است
👈رهبر انقلاب اسلامی در پیامی با تشکر از فعالان دلسوز حوزه جمعیت، تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و چارهجوئی برای نجات کشور از آیندهی هولناک پیری جمعیت را سیاستی حیاتی و از ضروریترین فرائض دانستند.
✍متن پیام که امروز در نشست ستاد ملی جمعیت توسط دکتر فروتن دبیر ستاد قرائت شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به همهی کسانی که دلسوزانه و عاقبتاندیشانه به فعالیت در حوزهی جمعیت روی آوردهاند، و با تشکر از مسئولانی که در مجلس و دولت به چارهجوئی برای نجات کشور از آیندهی هولناک پیری جمعیت میپردازند، بار دیگر تأکید میکنم که تلاش برای افزایش نسل، و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده، یکی از ضروریترین فرائض مسئولان و آحاد مردم است. این فریضه دربارهی افراد و مراکز اثرگذار و فرهنگساز، تأکید بیشتر مییابد. این یک سیاست حیاتی برای آیندهی بلندمدت کشور عزیز ما است. کاوشهای صادقانهی علمی نشان داده است که این سیاست را میتوان با پرهیز از همهی آسیبهای محتمل یا موهوم پیش برد و آیندهی کشور را از آن بهرهمند ساخت.
به دستاندکاران این حسنهی ماندگار توصیه میکنم که در کنار تدابیر قانونی و امثال آن، به فرهنگسازی در فضای عمومی و نیز در نظام بهداشتی اهمیت دهند.
توفیقات همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
🏴 منتظران ظهور 🏴
🔺پیام رهبر انقلاب اسلامی به فعالان حوزه جمعیت با تأکید بر جوانشدن نیروی انسانی کشور: ✔️تلاش برای اف
🔴 خوابی که برای ایران دیدهاند
گزارشی از پشت پرده یک پرونده امنیتی در موضوع جمعیت
✍ حسین مروتی
◾️جمعیت همواره بهعنوان یکی از اصلیترین مولفههای قدرت دولتها به شمار رفته و جایگاه بالایی در دکترین و راهبرد دفاعی و محاسبه قدرت کشورها داشته است. «ویل دورانت» در کتاب «درسهای تاریخ» آورده: «قلّت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است. این نکته جالب توجه است که «ژولیوس قیصر» (۵۹ پیش از میلاد) به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه میداد و زنان بیفرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود». «ابن خلدون» - اندیشمند برجسته مسلمان- میگوید: «جمعیتی که به حد کافی انبوه و انباشته باشد، امکان مییابد تا از نیروی کار خود استفاده بهتری ببرد.
◾️جمعیت، مهمترین وسیله برقراری امنیت سیاسی و نظامی جامعه است». در فرانسه، «هنری شانزدهم» بر این عقیده بود که: «قدرت و ثروت پادشاهان به فراوانی و توانمندی جمعیت و افراد آن بستگی دارد». «فردریش فرمانروای» کبیر پروس نیز معتقد بود که «تعداد افراد جمعیت، ثروت دولتها محسوب میشوند».
«ریچارد جکسون»- دکترای تاریخ از دانشگاه امنیتی- نظامی ییل آمریکا و مدیر بخش سالخوردگی جمعیت جهان در مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک آمریکا- میگوید: در طول قرون، تمایل رهبران سیاسی تقریباً همیشه این بود که از کاهش جمعیت اجتناب کنند و رشد جمعیت را تشویق کنند. به ندرت، برخی متفکرین بزرگ، نقطه نظرات متفاوتی ارائه کردند؛
◾️مانند این جمله مشهور «ارسطو»؛ «یک دولت بزرگ و پرقدرت، ضرورتاً یک دولت پرجمعیت نیست»، اما شواهد اندکی وجود دارد که رهبران سیاسی به چنین اظهارنظرهایی اعتنا و عمل کرده باشند و فرمانروایان یونان باستان، یقیناً به اظهارنظر ارسطو عمل نکردند.
◾️همچنین جمعیتشناس شهیر «پل دمنی» معتقد است که شاخصهایی همچون تشویق به ازدواج و بعضا تشویق به مهاجرت به داخل، مبیّن این واقعیت است که حاکمان و فرمانروایان در سرتاسر تاریخ دارای یک رویکرد جمعیتگرایی و موافق با افزایش جمعیت بودهاند.
⏪ایده تنظیم خانواده و تحدید نسل از کجا پیدا شد؟
◾️با این اوصاف، ایده تنظیم خانواده و تحدید نسل از کجا پیدا شد؟ منظور «خروشچف» - رهبر شوروی- از این سخن چه بود که میگفت: «فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک «تئوری آدم خواری» است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایهداری) آن را اختراع کرده است».
◾️حقیقت این است که خروشچف درست فهمیده بود؛ هرچند او احتمالاً به پیچیدگی و ابعاد عجیب و غریب ماجرا واقف نبوده است، البته طبیعی هم بود چرا که تازه چند سالی است که اسناد پروژه تحدید نسل جهانی از محرمانگی خارج و توسط دکتر «امیلی مرکانت» - استاد مطالعات علوم و فناوری دانشگاه کالیفرنیا- منتشر شده است.
ادامه مطلب
🏴 منتظران ظهور 🏴
#روایت دلدادگی... #قسمت ۱۵ 🎬 : سهراب از جا برخاست ، او خوب می دانست که اگر تن به خواب دهد ، نمازش ق
#روایت دلدادگی
#قسمت ۱۶ 🎬 :
یاقوت با حالت دست پاچه ، بقچه را بهم پیچاند و از جا بلند شد ، که در تاریک روشن اتاق ، چشمان قلندر را دید که به او خیره شده ، نفس راحتی کشید و گفت : ذلیل شده ، اینجا چکار می کنی ؟ مگر تو کار نداری که دم به دقیقه دنبال من هستی؟
قلندر من و من کنان گفت : ب..ب..ببخشید یکی از مسافران..
یاقوت که وقت را از دست میداد با حالتی خشمگین به طرف قلندر آمد و درحالیکه که می خواست لنگه ی درب را ببند گفت : گور پدر مسافران برو فانوس اتاق را روشن کن و بیاور...
با رفتن قلندر ، درب اتاق بسته شد، یاقوت دوباره سراغ بقچه آمد .
در کمال تعجب : فقط چند دست لباس و کیسه ای زردوزی هم بین لباس ها پنهان بود که مشخص بود ، داخلش پر از سکه هست و گویا سهراب این کیسه را برای روز مبادایش پنهان کرده بود.
اما چیز خاص و قابل عرضی نبود ، یاقوت که انگار به آنچه که می خواست نرسیده بود ، در بقچه را مثل اولش بست و آن را گوشه ای گذاشت و پشت میز کوچکی در انتهای اتاق که مملو از وسایل مختلف بود ،بر روی زمین نشست ، دستانش را روی میز گذاشت و سرش را روی دستان قرار داد و به فکر فرو رفت .
بعد از گذشت یک ربع ، قلندر با فانوسی در دست ، داخل اتاق شد و کمی بعد هم سهراب وارد اتاق شد.
یاقوت بی توجه به سهراب ، خود را مشغول پاک کردن چپق روی میز کرد.
سهراب آب صورتش را با گوشه ای از دستار سرش گرفت ، مهر کوچکی از جیب لباسش بیرون آورد و رو به قبله ایستاد.
یاقوت مبهوت از صحنه ای که پیش چشمش میدید به حرکات سهراب خیره شده بود ،او باورش نمی شد ، پسر کریم که حالا خوب میدانست راهزن بوده و عمری نان دزدی خورده ، نماز بخواند.
یاقوت همانطور که خیره به سهراب بود ، در نور فانوس کنار دستش ،که مدام پت پت می کرد چیزی را دید که بی شک همان گمشده ای بود که او به دنبالش بقچه ی سهراب را زیر و رو کرده بود.
خیره شد و خیره شد ....آری به احتمال زیاد همین است....
#ادامه دارد....
📝 به قلم : ط _حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#روایت دلدادگی...
#قسمت ۱۷ 🎬 :
به محض اینکه سهراب نمازش را تمام کرد ، یاقوت با حالت چهار دست و پا جلو آمد و روبه روی سهراب نشست و همانطور که سهراب با تعجب او را نگاه می کرد ، دست به سمت گردن او برد و گفت : این...این چیست که بر گردنت انداختی؟
سهراب ، قاب چرمین را که وقت رکوع از لباسش بیرون افتاده بود ، داخل یقه ی لباسش زد و با لحنی خنده دار گفت : این یه رازه....یه نقشه ی گنج که من را به یک گنجینه ی بزرگ میرسونه ، منتها هنوز نتونستم رمز گشاییش بکنم.
یاقوت که مشخص بود هول شده با تته پته گفت : کو...ببینم ....شاید من بتونم سر از این راز دربیارم.
سهراب خودش را عقب کشید و به دیوار تکیه داد و گفت : نه الان نمیشه ،زیر نور فانوس نمیشه ، باید روز باشه.
یاقوت با دستپاچگی به سمت میزش رفت و بعد از بهم ریختن وسایل روی میز ، با ذره بینی در دستش جلو آمد و رو به قلندر که مثل مجسمه کنار دیوار ایستاده بود گفت : قلندر...آن فانوس را بگذار کنار ما، خودتم برو بیرون زود....درب هم پشت سرت ببند.
قلندر که خیلی دوست داشت بماند ، اما نمی توانست روی حرف اربابش حرفی بزند ،چشمی زیر زبانی گفت و از درب بیرون رفت.
یاقوت زانو به زانوی سهراب نشست و منتظر چشم به گردن او دوخت....
سهراب از این کنجکاوی یاقوت که باورش شده بود سهراب نقشه ی گنج به گردن دارد ، خنده اش گرفت و چون خودش هم در پی فرصتی بود تا روی آن نگین را بخواند گفت : باشد یاقوت خان ، فقط باید قول بدهی اگر رازش را کشف کردیم از این نقشه ی گنج پیش کسی حرفی نزنی ،بین من باشد و شما، قبول دارید؟
یاقوت خان دست های چروکش را بهم مالید و گفت : باشه...قول میدم
سهراب که از سادگی یاقوت ،نیشش باز شده بود ،گردنبند چرمین را از گردن بیرون آورد و با احتیاط گره قاب را باز کرد و همانطور که یاقوت خیره به دستان او بود ، نگین سرخ رنگ را بیرون آورد و کف دستش گرفت و با لبخند نگاهی به یاقوت کرد
سهراب احساس کرد که یاقوت از دیدن نگین به جای نقشه ی گنج ، هیچ تعجب نکرده ،بلکه چنین انتظاری هم داشته است.
یاقوت نگین را از کف دست سهراب برداشت و زیر نور فانوس خم شد و با ذره بین یک طرف آن را با دقت نگاه کرد و بریده بریده گفت : یا....صا..حب..الزمان...ادرکنی...ولا..تهلکنی..
سهراب با تعجب نگاهی به یاقوت کرد و نگین را برگرداند و گفت ، اینجا چه نوشته؟
یاقوت دوباره خیره شد و گفت : بالای نگین نوشته «علی».....وسط آن حک شده...«مرتضی» و پایین آن نوشته «کوفه»
سهراب نگین را از یاقوت گرفت وگفت : چطور این خط های کج و معوج را خواندی؟!
جوری روان آن را گفتی که من فکر کردم از قبل می دانستی چه روی آن حک شده..
یاقوت که کمی هول به نظر میرسید ، گفت : از جوانی تا پیری مدام سرم روی نوشته خم بوده ، من سواد دارم آنهم در حد یک ملای مکتب ، تازه هنوز چیزهای زیادی مانده تا از یاقوت بدانی...
سهراب یکی از ابروهایش را بالا داد و گفت : بله....خوب فهمیدم که شما رازها در سینه داری...اما بالاخره من هم پسر کریم بامرام هستم ،سر از کارت در می آورم و با زدن این حرف خنده ی بلندی سر داد و در همین حین ، قلندر نفس زنان خود را به درب اتاق رساند و یکباره سرش را داخل اتاق آورد و گفت : ارباب...یاقوت خان....یک لحظه بیرون بیایید..
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط _حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#روایت دلدادگی
#قسمت ۱۸🎬 :
یاقوت یک چشم با شتاب از جا بلند شد و سهراب در حین بلند شدن او ، نگین را از دستش گرفت و همانطور که به درب اتاق که پشت سر یاقوت ،باز مانده بود ، نگاه می کرد . نگین را داخل قاب چرمین گذاشت و نخ هایش را بهم آورد و گره زد.
سهراب در دریای افکارش غوطه ور بود و به این فکر می کرد که آیا رمز و رازی پشت این نوشته ها نهفته که او را به اصل و نسبش می رساند یا هیچ رمزی ندارد و این نوشته ها ،حرزی بیش نیست ؟!
هنوز افکارش بهم ریخته بود ،که قلندر در حالیکه می خندید و آب از لب و لوچه اش آویزان بود داخل شد و سفره ی شام را پهن کرد.
سهراب با تعجب به حرکات قلندر نگاهی انداخت و گفت : نه از ناهار ظهرت که به یک دوری مسی ختم شد و نه به شام شبت که اینچنین سفره ی بزرگی گستراندی...مگر من و یاقوت چقدر می خوریم که سفره ای شش نفره پهن کردی؟
قلندر که انگار برقی در چشمانش می درخشید گفت : خاطرت عزیز بوده ، اینقدر غذا هست که این سفره تازه کوچک است و سرش را نزدیک سر سهراب آورد و آهسته گفت : به راستی تو کیستی ای پسر کریم مرام؟!نکند تو پسر کریم نیستی و پسر حاکم خراسانی و ما خبر نداریم و با این حرف خنده ی بلندی کرد و از درب اتاق بیرون رفت.
سهراب گیج و مبهوت بود و اتفاقات پشت سرهم کلا سردرگمش کرده بود.
سفره ای رنگارنگ با مرغ بریان و قابی پر از برنج زعفرانی در وسط ، همراه ماست و دوغ و سبزی و خرما و میوه های مختلف چیده شد.
سهراب هیچ وقت در عمرش ، چنین سفره ی رنگارنگی ندیده بود و یاقوت خان هم که مدام بوی غذا را به مشام می کشید ، بشقابی جلوی خودش و سهراب گذاشت و گفت : بفرما جوان..بفرما تا داغ است نوش جان کن...
سهراب خیره به نان گرد و خوش رنگ وسط سفره ، گفت : تا نگویی راز این سفره ی رنگارنگ چیست و احیانا خواسته ی پشت این میهمان نوازی شاهانه چیست ،لب به غذا نمی زنم...
یاقوت ،ران مرغ دستش را داخل بشقاب گذاشت و با دست مشغول له کردن آن شد تا در دهان بی دندانش بگذارد و در همین حین لبخندی زد و گفت : رازی در بین نیست و هیچ خواسته ای هم ندارم، بد است پسر کریم با مرام را اینقدر دوست دارم که می خواهم خوب پذیرایی کنم؟!
سهراب سری تکان داد و در حالیکه برای خود برنج می کشید گفت : بد نیست ،اما حسی به من می گوید زیادی خوب و البته زیادتر مشکوک است...
یاقوت خنده ی بلندی سرداد و گفت : بخور پسرم...بخور تا از دهن نیافتاده...
+++++++++++
بالاخره بعد از شبی پر از سؤال و شگفت انگیز برای سهراب ، روزی دیگر سر زد.
سهراب صبح زود از خواب بیدار شد و پس از سرکشی از رخش ، به پیشنهاد یاقوت یک چشم راهی بازار بزرگ خراسان شد ، تا هم گشتی بزند و هم به گرمابه که درست وسط بازار بود ، سری بزند و تنی به آب سپارد و از هیبت یک مسافر راه به هیکل یک میهمان مرتب در آید.
چون از کاروانسرا تا بازار راهی نبود و ورودی کاروانسرا ، خروجی یکی از دهنه های بازار بود ، سهراب تصمیم گرفت ،پیاده این راه را برود.
سهراب کیسه ی سکه را روی شال کمرش محکم کرد و راه افتاد.
وارد بازار شد و از شور و هیاهوی جاری در بازار به وجد آمده بود .
از هر طرف صدایی بلند بود و هرکس می خواست ،کالای خودش را عرضه کند .
جوانکی سینی بر سر صدا میزد ،بامیه آی بامیه...آن دیگری از طعم حلوایش می گفت و آن یکی تسبیح های دست سازش را حراج کرده بود...
سهراب حواسش به همه جا بود ، اما یک حس به او می گفت که کسی در تعقیبش است...
#ادامه دارد
📝 به قلم : ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴 منتظران ظهور 🏴
✨💕صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨ ❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤ 💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ
✨💕صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌸
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ💖
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌷
🌺ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌺
💐ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته💐
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌸
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌺
✨✨🍃🌹التماس دعا🌹🍃✨