فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سبک زندگی سلبریتی طرف رو به جایی میرسونه که با تکبر و وقاحت میگه ۸۰ میلیون ایرانی برام مهم نیستن اگه خم به ابروی پسرم بیاد
🔹 سبک زندگی شهید هم آدم رو به چنان جایگاه والای روحیای میرسونه که سه تا فرزندتو در راه امنیت کشورت فدا کردی و باز هم خودت رو بدهکار مردم و کشور میدونی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ رجز طوفانی یک بچه پایین
🔹 پکر نشی آقا...
سلام
خواندن سوره ی ملك هرشب قبل از خواب نجات دهنده از عذاب قبـــر است بإذن الله تعــالی
ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻤﻠﻚ
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
ِ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير🔮
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ🔮
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُور🔮
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْك.َ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ🔮
وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ ۖ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ 🔮
وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 🔮
إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُور 🔮
تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ 🔮
قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ 🔮
ٌ
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِير🔮
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ 🔮
ﺇِﻥَّ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳَﺨْﺸَﻮْﻥَ ﺭَﺑَّﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻐَﻴْﺐِ ﻟَﻬُﻢ ﻣَّﻐْﻔِﺮَﺓٌ ﻭَﺃَﺟْﺮٌ ﻛَﺒِﻴﺮ🔮
ٌ ﻭَﺃَﺳِﺮُّﻭﺍ ﻗَﻮْﻟَﻜُﻢْ ﺃَﻭِ ﺍﺟْﻬَﺮُﻭﺍ ﺑِﻪِ ﺇِﻧَّﻪُ ﻋَﻠِﻴﻢٌ ﺑِﺬَﺍﺕِ ﺍﻟﺼُّﺪُﻭﺭِ 🔮
ﺃَﻻ ﻳَﻌْﻠَﻢُ ﻣَﻦْ ﺧَﻠَﻖَ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟﻠَّﻄِﻴﻒُ ﺍﻟْﺨَﺒِﻴﺮُ 🔮
ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﺫَﻟُﻮﻻ ﻓَﺎﻣْﺸُﻮﺍ ﻓِﻲ ﻣَﻨَﺎﻛِﺒِﻬَﺎ ﻭَﻛُﻠُﻮﺍ ﻣِﻦ ﺭِّﺯْﻗِﻪِ ﻭَﺇِﻟَﻴْﻪِ ﺍﻟﻨُّﺸُﻮﺭُ 🔮
ﺃَﺃَﻣِﻨﺘُﻢ ﻣَّﻦ ﻓِﻲ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﺃَﻥ ﻳَﺨْﺴِﻒَ ﺑِﻜُﻢُ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻫِﻲَ ﺗَﻤُﻮﺭُ 🔮
ﺃَﻡْ ﺃَﻣِﻨﺘُﻢ ﻣَّﻦ ﻓِﻲ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﺃَﻥ ﻳُﺮْﺳِﻞَ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﺣَﺎﺻِﺒًﺎ ﻓَﺴَﺘَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﻛَﻴْﻒَ ﻧَﺬِﻳﺮِ 🔮
ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﻛَﺬَّﺏَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻣِﻦ ﻗَﺒْﻠِﻬِﻢْ ﻓَﻜَﻴْﻒَ ﻛَﺎﻥَ ﻧَﻜِﻴﺮِ 🔮
ﺃَﻭَﻟَﻢْ ﻳَﺮَﻭْﺍ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻄَّﻴْﺮِ ﻓَﻮْﻗَﻬُﻢْ ﺻَﺎﻓَّﺎﺕٍ ﻭَﻳَﻘْﺒِﻀْﻦَ ﻣَﺎ ﻳُﻤْﺴِﻜُﻬُﻦَّ ﺇِﻻَّ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦُ ﺇِﻧَّﻪُ ﺑِﻜُﻞِّ ﺷَﻲْﺀٍ ﺑَﺼِﻴﺮٌ 🔮
أَﻣَّﻦْ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻫُﻮَ ﺟُﻨﺪٌ ﻟَّﻜُﻢْ ﻳَﻨﺼُﺮُﻛُﻢ ﻣِّﻦ ﺩُﻭﻥِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺇِﻥِ ﺍﻟْﻜَﺎﻓِﺮُﻭﻥَ ﺇِﻻَّ ﻓِﻲ ﻏُﺮُﻭﺭٍ 🔮
ﺃَﻣَّﻦْ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻳَﺮْﺯُﻗُﻜُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﻣْﺴَﻚَ ﺭِﺯْﻗَﻪُ ﺑَﻞ ﻟَّﺠُّﻮﺍ ﻓِﻲ ﻋُﺘُﻮٍّ ﻭَﻧُﻔُﻮﺭ🔮
ٍ ﺃَﻓَﻤَﻦ ﻳَﻤْﺸِﻲ ﻣُﻜِﺒًّﺎ ﻋَﻠَﻰ ﻭَﺟْﻬِﻪِ ﺃَﻫْﺪَﻯ ﺃَﻣَّﻦ ﻳَﻤْﺸِﻲ ﺳَﻮِﻳًّﺎ ﻋَﻠَﻰ ﺻِﺮَﺍﻁٍ ﻣُّﺴْﺘَﻘِﻴﻢٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺃَﻧﺸَﺄَﻛُﻢْ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻟﺴَّﻤْﻊَ ﻭَﺍﻷَﺑْﺼَﺎﺭَ ﻭَﺍﻷَﻓْﺌِﺪَﺓَ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣَّﺎ ﺗَﺸْﻜُﺮُﻭﻥَ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺫَﺭَﺃَﻛُﻢْ ﻓِﻲ ﺍﻷَﺭْﺽِ ﻭَﺇِﻟَﻴْﻪِ ﺗُﺤْﺸَﺮُﻭﻥَ 🔮
ﻭَﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﻣَﺘَﻰ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟْﻮَﻋْﺪُ ﺇِﻥ ﻛُﻨﺘُﻢْ ﺻَﺎﺩِﻗِﻴﻦَ 🔮
ﻗُﻞْ ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﻟْﻌِﻠْﻢُ ﻋِﻨﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺃَﻧَﺎ ﻧَﺬِﻳﺮٌ ﻣُّﺒِﻴﻦٌ 🔮
ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﺭَﺃَﻭْﻩُ ﺯُﻟْﻔَﺔً ﺳِﻴﺌَﺖْ ﻭُﺟُﻮﻩُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَﻗِﻴﻞَ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻛُﻨﺘُﻢ ﺑِﻪِ ﺗَﺪَّﻋُﻮﻥَ 🔮
ﻗُﻞْ ﺃَﺭَﺃَﻳْﺘُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﻫْﻠَﻜَﻨِﻲَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَﻣَﻦ ﻣَّﻌِﻲَ ﺃَﻭْ ﺭَﺣِﻤَﻨَﺎ ﻓَﻤَﻦ ﻳُﺠِﻴﺮُ ﺍﻟْﻜَﺎﻓِﺮِﻳﻦَ ْﻣِﻦ ﻋَﺬَﺍﺏٍ ﺃَﻟِﻴﻢٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦُ ﺁﻣَﻨَّﺎ ﺑِﻪِ ﻭَﻋَﻠَﻴْﻪِ ﺗَﻮَﻛَّﻠْﻨَﺎ ﻓَﺴَﺘَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﻣَﻦْ ﻫُﻮَ ﻓِﻲ ﺿَﻼﻝٍ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﺃَﺭَﺃَﻳْﺘُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﺻْﺒَﺢَ ﻣَﺎﺅُﻛُﻢْ ﻏَﻮْﺭًﺍ ﻓَﻤَﻦ ﻳَﺄْﺗِﻴﻜُﻢ ﺑِﻤَﺎﺀ ﻣَّﻌِﻴٍن🔮
056.Vaqeah.(Maher-al-moayqeli).mp3
1.16M
#سوره_واقعه
🌺 امام محمدباقر علیه السلام فرمودند ؛
هرکس هر شب سوره واقعه را بخواند ، در حالی خداوند را ملاقات کند که مانند شب چهارده میدرخشد .
#امام_زمان
📖 ثواب الاعمال صفحه ۲۵۱
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم
کِی از دعای اهل بکا خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام، بیا، خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
#سید_محمد_میرهاشمی
ضمن عرض تبریک آغاز امامت حضرت مهدی
👇👇👇👇
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀 💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ 💞
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ 💞
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞 🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ 💞
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟ألَلَهّـمً🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ 💞
💞🌟ألَلَهّـمً 🎀
💞🌟صـلَ🎀
💞🌟علَى🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
💞🌟وأّلَ🎀
💞🌟سیِدِنا🎀
💞🌟محًمًدٍ🎀
التماس دعای فرج 🌺🍃🌺🍃🌺
ای به دستت نظام یا مهدی
دولتت مستدام یا مهدی
به ائمه به انبیاء تبریک
که تو گشتی امام یا مهدی
از تو قانون عدل پاینده است
به تو این موهبت برازنده است
#آغاز_ولایت_امام_زمان(عج) 🌺
گل سرسبد عالم هستی🌺
تبریک و تهنیت باد🌺
#پاسخ_مرتبط👇👇
💠 سخنی کوتاه با آن دسته عزیزانی که مخالف برگزاری #عید_بیعت هستند
✳️ هرساله وقتی ایام نهم ربیع الاول ، سالروز آغاز امامت امام عصر (عج) فرا می رسد ، عده ای از عزیزان و بزرگواران که قطعا قابل احترام هستند نظری مخالف با برگزاری جشن های #عید_بیعت دارند
دلیل این عزیزان این می باشد که:
⏺ چون در فردای روز شهادت امام حسن عسکری (ع) به خانه ایشان هجوم بردند تا اگر شخصی به نام امام زمان (عج) پیدا کردند او را به شهادت برسانند ، پس چرا ما باید شادی کنیم ؟
چرا در شام غریبان امام عسکری (ع) که وقت عزاداری هست ، باید شادی کنیم؟
امام زمان (عج) ، داغدار پدر خویش هستند ، آیا شادی معنا دارد؟
👈 در جواب به این عزیزان عرض می کنم :
1️⃣ آیا قرار است ما در مراسم #عید_بیعت ، پایکوبی و رقص و هلهله به راه بیاندازیم؟ اصلا فلسفه برگزاری این مراسم را می دانید❓
2️⃣ این مراسم یک فرصتی فوق العاده مهم است برای آشنا کردن مردم با امام زمان (عج) ، توجه دادن مردم به این امام عزیز ، استفاده از سخنرانان و مداحان خوب برای اینکه بحث معرفتی مهدویت را در بین مردم جا بیاندازند ، آیا این اشکالی دارد❓
آیا اینکار بی احترامی به امام عسکری (ع) است ❓
3️⃣ ما هم مثل شما با اسامی و عناوینی مثل جشن تاج گذاری و... مخالفیم، اما این را هم نباید فراموش کرد که طبق نقل تاریخ ، بعد از شهادت امام عسکری(عج) ، یکی از سخت ترین دوران های عقیدتی شیعه شروع شد و آن هم ندیدن امام بود، بعد امام عسکری (ع) ، شیعیان به گروههای مختلف تقسیم شدند که فقط یکی از آنها شیعیان 12 امامی بودند، بقیه آنها امام دوازدهم را تکذیب کردند
حال که در همین دوران ما هم ، عده ای از افراد معتقد به حضرت ، به خاطر شدت فتنه ها ، کمی در اعتقاد به امام زمان (عج) ، سست شده اند یا نعوذبالله کار را به انکار حضرت کشاندند ، آیا این فرصت #عید_بیعت ، زمان مناسبی نیست برای تعمیق فرهنگ مهدویت و اثبات اصل امام زمان (عج) ❓
4️⃣ امروز که تمام دنیا درگیری بیماری ، فقر، قحطی ، جنگ ، تبعیض ، فساد و... هست و کم کم بشر دارد به این نقطه می رسد که بسیاری از مشکلات با دستان و قوانین بشری حل نخواهد شد ، آیا این فرصت #عید_بیعت ، زمان خوبی نیست برای تشویق مردم به زمینه سازی ظهور ❓
آیا فرصت خوبی برای همدلی تبلیغ مهدویت برای خارجی هایی که امام را نمی شناسند نیست ❓
⬅️ اگر ما در روز #عید_بیعت ، هدفمان همین هایی باشد که عرض کردم، باز هم بی احترامی به امام عسکری (ع) خواهد بود❓ قطعا خیر ، نخواهد بود
👌 ترویج فرهنگ مهدویت و زمینه سازی برای ظهور ، در راستای هدف اهل بیت (ع) است و قطعا اگر ما روز بعد شهادت امام ، مراسم هایی بگیریم و در آن ، این مباحث را ترویج کنیم ، هیچ ایرادی نخواهد داشت.
✍️ احسان عبادی / مدرس مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
#عید_بیعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز امامت و ولایت مولایمان؛ #امام_زمان (عج) برشما مبارک🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطرات شنیدنی از نقش شهید سلیمانی در بازسازی حرم امامین عسکریین در سامراء
مسئول سابق ستاد بازسازی عتبات عالیات سامرا در گفتوگو با فارس، خاطرات شنیدنی از حضور سردار سلیمانی در عراق و حضور مؤثر سردار دلها در گرهگشایی از برخی مشکلات موجود برای خدماترسانی بیان کرد.
🏴 بهمناسبت سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع)
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آرزوی سامرا
🔺️ سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات عالیات
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
✨﷽✨
✍حاج اسماعیل دولابی(ره)
گرد و غبارها و آشوب ها و ناآرامی های جهان در روزگار ما, خبر از نزدیک شدن فرس الحجاز یعنی امام زمان (عج) می دهد.
ناآرامی هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است حاوی بشارت بزرگی است. جهان از درد زایمان به خود می پیچد و عن قریب فرزندی را بیرون خواهد داد. سواری که از دور می آید پیش از آنکه خودش برسد و دیده شود گرد و غباری که از زیر پای اسبش برمی خیزد دیده میشود. گرد و غبارها و آشوب ها و نا آرامی های جهان در روزگار ما, خبر از نزدیک شدن فارس الحجاز یعنی امام زمان (عج) می دهد.
🌟ایشان (حاج اسماعیل دولابی)همچنین در جای دیگری می فرمایند :قبل از بارش باران، تند بادی بر می خیزد و گرد و غبار زیادی برپا می کند و همه خس و خاشاکها و آشغال ها را از روی زمین جارو می کند. اما اگر کمی صبر کنیم باد آرام می گیرد و باران می بارد و سپس ابرها کند می روند و هوا لطیف و آفتابی می شود. آشوب ها و نابسامانی ها که روزگار ما در سراسر جهان پدیدار شده است, نزدیک شدن هوای لطیف و آسمان صاف و آفتابی عصر ظهور را بشارت می دهد.
•┈┈┈•✦ ✿ ✦•┈┈┈•
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
{♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 حاج قاسم: این نظام قطعه ای از بهشت است، باید رو پلک چشممون حفظش کنیم. باید جان بدیم براش..
انسان شناسی ۱۳۴.mp3
10.88M
#انسان_شناسی ۱۳۴
#امام_خمینی (ره)
#استاد_شجاعی
▪️احساس آرامش همیشگی، مثلاً در وسط بحرانها، مشکلات، فقر و یا مرگ عزیزان، خنده دار نیست؟ چگونه کسی به چنین آرامشی میرسد؟
▪️ آیا یوگا و مدیتیشن میتوانند در کسب چنین آرامشی مؤثر باشند؟
15 Mostanade Soti Shonood.mp3
18.32M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣جلسه پانزدهم
* از بچگی عاشق این بودم که فرشته ها را ببینم.
* دوست داشتم شیاطین را نیز ببینم
* فهمیدم که نباید با شیطان صحبت می کردم
* سه واقعه از آینده دیدم
* همه کشورها تسلیم آمریکا بودند به غیر از چندتا
* خبر عجیبی که مطابق با رویای من بود
* پیمان صلحی که به نفع اسرائیل بود
* حجم عظیمی از آب که حیوانات را با خود آورد
* آب رودخانه به آسمان رفت وحیوانات پخش در خانه ها شدند
* بیماری که حیوانات را وحشی می کرد
* مریضی حیوانات به انسان ها سرایت کرد
* چرخه طبیعت، بهم ریخت
* دیدم جنگی در ایران روی می داد
* مردم کاملا بی خیال نسبت به جنگ
* هیچ کس به حرفم گوش نمی داد
* افرادی که احمقانه دلسوزی می کردند
* عاقبت آن چهار نفر
* هر کدام از واقعه ها بطنی داشت
* حیواناتی که در خانه ها یافت می شود
* عالم میکروب ها
* ویروس های حیوانی، که در انسان ها جواب می دهد
* چه طور فهمیدم که همسرم از دنیا می رود
* انقطاعی که نشان از مرگ داشت
⏰ مدت زمان:۴۴:۴۵
📆1401/03/19
#آمریکا
#اسرائیل
#ویروس
❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
AUD-20220815-WA0033.mp3
32.19M
💙سلسله مباحث استادامينی خواه در شرح کتاب سه دقیقه در قیامت
*جلسه ۸۱
🌹 منتظران ظهور 🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 (عشق سرخ)قسمت پنجم: ساعت از,نیمه شب گذشته,به دلیل سردی هوا (اخرپاییز۹۳)،ترافیک جمعیت روان
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت ششم:
حال خودم رانمی فهمیدم شروع کردم صحبت باخانوم زینب کبری س:خانومم,عمه جان تواین نصف روز گوشه ای بسیارکوچک از سختیهای کربلا راحس کردم,قربان دل عظیمت وصبر جمیلت بشوم ,همونطور که یتیمان دشت نینوا را دور هم جمع کردین تاگم نشوند ,من هم به خانواده ام برسان😭😭
یکدفعه صدایی با لهجه اصفهانی اومد:حاج خانوم....
به دور وبرم نگاه کردم ,کناراین چادرجز من کسی نبود پس منظور این آقاهه منم؟!
سرم وبلندکردم ونگاهش کردم:وای خدای من یهو دلم هرری ریخت پایین,چقد برق نگاهش مهربان وآشناست.
ذوق زده گفتم:شما ایرانی هستین؟؟
سرش راانداخت پایین وگفت:از لهجه ام معلوم نیست؟ راستش من جلوی این چادر ,کفش زوار راتعمیرمیکنم وواکس میزنم,قصد شنیدن وگوش ایستادن نداشتم,صداتون اینقد بلند بود که من بشنوم,مشکلی پیش آمده؟کاری,از دست من برمیاد که انجام بدهم؟
گفتم:مشکل,اره چه جوری بگم من گم شدم
آقاهه:از کدام کاروان هستین؟شماره مسوول کاروانتان راندارید؟
من:نه ,اخه من با خانواده اومدم باکاروان نیستیم,از صبح زود گمشان کردم ,گوشیمم خراب شده,روشن نمیشه,درحال حرف زدن,گوشی راسمتش گرفتم تا یه نگاهی بهش بیاندازه
چندباردکمه خاموشیش رازد ودید روشن نشد وگفت:یکی از دوستام چندتا عمود جلوتر مشغول خدمت به زوار هست,فکر کنم بتونه یه جوری راست وریستش کنه وحالا ازگوشی من استفاده کنید وباخانواده تان ,صحبت کنید وببینید کجا هستند.
گوشیش راگرفت سمت من...
ازخوشحالی کل بدنم رعشه گرفته بود بادست لرزان گوشی راگرفتم,یک هو نگاهش به جورابهای پاره وپاهای بدون کفشم افتادگفت:
اگه نذردارین باپای برهنه به زیارت برین میباست تواون لاین آسفالت برین اینجا پراز سنگریزه است .
سرم راانداختم پایین وگفتم:نه نذرندارم کفشام راگم کردم
پیش خودم فکرمیکردم الان میگه خیلی عجب خودت راگم نکردی که دیدم واقعا خودمم گم کردم.
با گوشی آقاهه شماره بابا راگرفتم.مشترک مورد نظر خاموش میباشد..
وای خدای من حتما شارژش تمام شده ,سیم شارژ هم داخل کوله ,من است
من:گوشی بابام خاموشه😞
اقاهه:خوب زنگ بزن مادر,داداش,ابجی و...
مامان که گوشی نیاورده,زنگ زدم زهرا,همون زنگ اول گوشی رابرداشت..
زهرا:الو بفرمایید
من:سلام زهرا😭
زهرا:خاک توگورت کنن کجایی؟نصفه روزه اندازه ی کل عمرم دعا خوندم تا فرجی بشه ,اخه گوشی بابا هم خاموش بود,این شماره کیه؟
من:مگه توبا بابا ومامان نیستی؟
زهرا:نه باباااا,من از وقتی باتو قهرکردم وفاز عشقی برداشتم ودر رفتم,دیگه بابا ومامان راندیدم,انگار کفترای عاشق پرزده بودند.
من:خدامرگم بده حتما کلی,گریه کردی؟
زهرا :نه بابا,فقط چون اعصابم خوردبود خوراکی هرچی دادنم خوردم,فک کنم دووعده صبحانه وسه وعده نهارکلی,هله هوله الان دل وروده ام بهم میپیچه..
من:چه بی خیالی وچه دل خجسته ای داری,من بس که گریه کردم اصلا یادم رفت یه چکه آب بخورم ,غذا که پیشکش...
چشمم افتاد به اقاهه که ایستاده بود وزمین را نگاه میکردوزود گفتم:زهرا جان الان کجایی من بیام پیشت,این گوشی هم مال یه ایرانی هست که لطف کردند گره مشکل من را بازکردند
زهرا:هی کی طرف,زنه یامرد؟متاهل یامجرد؟زشت یازیبا؟
نذاشتم حرفش راتمام کنه ومزه بریزه:زهرا کدوم عمود هستی؟
زهرا :جان عزیزت الان کنار عمود۷۱۵هستم ,لاین وسط,موکب امام حسن مجتبی ع
پس خیلی از من دور نبود,سه تا عمود جلوتر افتاده بود
اومدم گوشی رابدم آقاهه دیدم نیست..
گفتم نکنه جن وپری بود,اخه چهره اش یه جورایی عرفانی بود درسته هیکلش تنومند وورزشکاری بود اما معلومه که ازاون بچه مثبتهاست...خدایا چه حس,خوبی دارم...
اومدم جلوی موکب,بساط واکس وکفاشیش بود اما خودش نبود ,همونجا نشستم تابیاد...
ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت هفتم:
وقت اذان ظهر گذشته بود وچون کفش نداشتم وبدون کفش هم نمیشد برم سرویس بهداشتی,گفتم بهتره با کمی اب که داخل قمقمه کوله پشتیم هست وضوبگیرم وتا آقاهه میاد ,نمازم رابخوانم,زود وضوگرفتم وهمونجا به نماز ایستادم,سلام نماز را دادم نگاه کردم دیدم آقاهه اومده ودوتا ظرف غذا هم دستش است ,یکی را داد طرفم وگفت:نهارتون رابخورید وراه بیافتیم
پیش خودم گفتم راه بیافتیم؟از تکرار این واژه ,احساس خوشی بهم دست داد,اخه ازهمون اولین برخورد یه حس خاصی داشتم وهروقت هم نگاهش میکردم ,ضربان قلبم شدت میگرفت,اگه زهرا بود میگفت :بدبختتتت عاشق شدی رررفت.
ظرف راگرفتم وگفتم:ممنون ,همین قدر که خواهرم راپیداکردم,ممنونم,دیگه مزاحمتان نمیشم.
درحینی که سرش پایین بود وداشت غذاش رامیخورد گفت:منم دیگه کارم تمام شده بود وداشتم راه میافتادم طرف کربلا,تا رسیدن به خانواده تان ,همراهیتون میکنم,هیچ زحمتی هم برام نیست,وظیفه ام به عنوان یک مسلمان ویک شیعه وبلکه یک ایرانی حکم میکنه,تنهاتون نگذارم.
دلم غنج رفت از حرفاش وناخوداگاه لبخندی رولبم نشست.
بساطش را جم کرد ورفت طرف کوله اش,یک کفش اسپرت به طرفم.گرفت وگفت:من بادمپایی راحت ترم واین کفش اضافی راهمراهم برای احتیاط اوردم,تا یه کفش مناسب تهیه میکنید این رابپوشید...
کفش رانگاه کردم اخه خیلی بزرگ.بود,شماره پای من ۳۷بود واین کفش۴۲_۴۳بهش میخورد,خوب از پای برهنه بودن بهتر بود,کفش راگرفتم ومشغول پوشیدن شدم,کفشه معلوم بود خیلی استفاده نشده اما پاهام رابه طرز خنده داری بزرگ نشون میداد,اززمین بلند شدم وروکردم طرفش,بدنیست,ممنون
دیدم داره نگاه کفشا میکنه ویه لبخند ملیحی هم رولباشه ,کاملا معلوم بود ازاین کاریکاتور پاهای من خنده اش گرفته,اومدم حرکت کنم ,گفت :ببخشید خانومه؟؟
گفتم:رحیمی هستم
بله خانوم رحیمی ,کوله تان رابدین من میبرم ,اخه بااین کفشا نمیتونین تند راه بیاین کوله هم بیشتر باعث زحمتتان میشه,گفتم :اخه شما خودتان کوله پشتی دارین!!!
گفت :خیالی نیست,ما ایرانیا پهلوانیم ویه چوب دستش بود,کوله خودش رازد به پشتش وکوله من را بست به چوبش وتکیه داد به شونه اش,مثل همین چوپانها که بقچه غذاشون را میبندن به چوب خخخخخ
پیش خودم گفتم:عجببب خلاقیتی وحرکت کردیم.
اون آقاهه جلو حرکت کرد ومنم با سه چهار قدم فاصله ,پشت سرش حرکت کردم .
حیف کاش روم میشد اسمش راپرسیده بودم ,اما من ازاین روها نداشتم ,اگه زهرا بود آماره جدهفتمش هم درآورده بود.
واای خدای من الان اگه زهرا ببینتش ,آبروم رامیبره با مزه پرانیاش,خدابه خیرکنه.
اصلا نفهمیدم چه جور باسرعت این چندتا عمود را طی کردیم,چه زود گذشت,توهمین فکرابودم که زهرا را دیدم سرودست وچادرو..همه راباهم تکان میداد وبدو اومد خودش را انداخت توبغلم,آقاهه کناری وایستاد وناظر این الطاف خواهرانه بود.
زهرا یه کم رفت عقب وگفت:بزارببینمت زینب,خدای من چقدتغییر کردی,چرا لاغرشدی؟چرا اینقد پیرشدی؟چرا وارفتی؟هرچی بهش چشم وابرومیرفتم عین خیالش نبود ورور حرف میزد که یکدفعه چشاش افتاد به پام وزد زیرخنده وهمونطور که سرخ شده بود ازخنده گفت:چرا پاهات مثل اردک شدن؟!این کفشا گنددده مال کدوم غول تشنی هست؟؟😂😂
یه نگاه کردم بهش و گفتم:کفشام گم شد واشاره کردم به آقاهه وایشون لطف کردند ,کفشاشون را به من قرض دادند.
زهرا اونموقع بود که متوجه آقاهه شد وگفت:
ادامه دارد....
باماهمراه باشید
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت هشتم:
زهرا روکرد به آقاهه وگفت:ببخشید متوجه شما نشدم,شما آقای؟؟
اقاهه:علوی هستم
زهرا:چیه علوی؟
آقاهه:محمد علوی
وای خدای من زهرا هنوز یه دقه نگذشته ,تخلیه ی اطلاعاتش شروع شده خخخ
زهرا:آقای علوی ممنون که خواهرم راپیدا کردین😂
شما اصفهانی هستین؟...
هنوز داشت ادامه میداد,پریدم توحرفش وگوشی اقای علوی راسمتش دادم وگفتم ,ممنون ازاینکه زحمتتون دادم,چون آبجیم گوشی داره ,بالاخره یه جوری پدر ومادرم راپیدا میکنیم,دیگه مزاحم شما نمیشیم.
آقای علوی:زحمتی نیست ,اما اگر شما اینجور راحتین ,چشم من تنهاتون میگذارم ,فقط اگه یه وقت مشکلی پیش آمد ,شماره من را که دارین ,روی گوشی همشیره هست,تماس بگیرید من درخدمتم...
حرف رفتنش شد,دلم هرری ریخت پایین,پیش خودم گفتم من یه تعارف کردم,شما چرا جدی گرفتی؟؟
زهرا:وای اقای علوی بازم ممنون ,به خانواده علی,الخصوص خانمتان سلام برسانید
اقای علوی:ممنون همشیره,مادر ایران هستند وهمسر هم ندارم وروکرد به من وگفت:امری نیست خانوم رحیمی؟
من:بازم ممنون,التماس دعا
اقای علوی:یاعلی✋
اقای علوی که رفت ,زهرا محکم زد پشتم وگفت:مارمولک این خوشگله را از,کجا تور کردی؟
حال کردی چه جور,از زیرزبونش کشیدم که مجرده خخخخخ,فک کنم گلوش پیشت گیرکرده هااا
من:زهرا دست,ازمسخره بازی بردار,اتفاقا جوان سربه زیری بود ,حتی یک بارهم درست وحسابی به من نگاه نکرد تابرسه به اینکه بخواد گلوش پیشم گیرکنه.
زهرا زد زیر خنده وگفت:از وجناتتون برمیاد گوییا عاشق,شدی تابلووووو
بعدشم معلوم گلوش گیرکرده,چرا به من میگفت همشیرررره اما به تومیگفت،خانم رحیمی؟؟؟
من :ول کن بابا ,شماره بابا رابگیر ببین جواب میده؟
زهرا:فرافکنی درحد المپیک خخخخ,باش بابا زنگ میزنم.
بازم خاموش بود...
زهرا:بیا بشین اینجا ازسیر تا پیاز اشنایی با علوی جان را برام بگو شاید تااونموقع فرجی شد.
چقد بی خیال بود این خواهرمن,انگارنه انگار که گم شدیم,تاخواستم بشینم نگاهم افتاد به کفشام,خداییش پاهام خیلی خنده دارشده بود,اما خوشحال بودم ازاینکه این کفشهارا داشتم خوشحال بودم ودوست داشتم تاکربلا همینا به پام باشه.
شروع کردم به تعریف کردن....
که ناگهان زهرا گفت...
ادامه دارد..
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت نهم:
زهرا:عه یه پیام برام اومد,ناشناسه ,بزارببینم:زهرا جان ,گوشیم شارژش تموم شده,اصلا هول نکنید ما کنار عمود۷۱۵,لاین آسفالت موکب علی اصغر ع هستیم,منتظرتان میمونیم اگه جلوتر یاعقب ترید خودتان رابه ما برسانید...بابا محمد.
من:عه چه جالب بابا ومامان هم کنارهمین عمود هستند منتها تواون لاین,دست زهرا راگرفتم ورفتیم طرف لاین آسفالت...بالاخره موکب راپیداکردیم وکاپشن کرمی بابا محمد از دور چشمامون رانوازش میکرد.
مامان امد جلو دوتامون را گرفت بغلش وزد زیرگریه,بابا هم تند تند اشک میریخت منم که بدتراز اونا,فقط زهرا میخندید ومیگفت:وای,چه صحنه ی رمانتیکی,بابا از اسیری که برنگشتیم,ور دلتان بودیم ,فقط چندتا عمود این طرف واون طرف خخخخ
خلاصه نشستیم وهرکدوم قصه ی گمشدنش را یه جوری تعریف کرد,ازهمه سوزناک تر قصه ی من بود باگوشی خراب وکفشای گمشده,گفتم گوشی,, یکهو یادم افتاد گوشیم پیش اقای علوی مونده,آهسته کنارگوش زهرا گفتم:زهرا چکارررر کنم گوشیم پیش علوی مونده😔
زهرا پقی زد زیرخنده وگفت:مبارررکه
من:چی چی رامبارکه,میگم گوشی راگرفت یه نگاه بندازه,یادم رفت پسش بگیرم تومیگی مبارکه؟!
زهرا:خوب دیدار دوباره ی دلدار راگفتم مبارکه,قربون خدا برم که خودش بهانه برای عشاق جور میکنه,چوپان گیوه دوز در پی دخترک اردک پا به بهانه ی گوشی شکسته 😂😂
زدم پشتش وگفتم :بی مززه,ولی باخودم فکر میکردم راست میگه هااا,از وقتی علوی رفته بود,دلم بی قرار بود.
بابا:چیه دخترا؟چی شده زهرا جان ,باز چه آتیشی سوزوندی؟
زهرا:عه من کاری نکردم که,زینب خانمتان آتیش سوزونده ,آخ آخ دود آتیشش چشمم راکور کرد😂
من:هیچی باباجون,گوشیم که خراب شد دادم آقای علوی,همون که با گوشیش زهرا راپیدا کردم,بعد یادم رفت بگیرم .
زهرا:تازززه کفشاش هم که پاته خخخخخخ
بابا:اشکال نداره یه جا کفش برات میخرم بعدش زنگ میزنیم اقای علوی هم بیاد کفشاش رابگیره وهم گوشی را میگیریم.
پیش خودم گفتم,کاش میشد کفشاش پیشم میموند ,برای یادگاری,اما نمیدونستم سرنوشت چیزهای بهتری برام درنظر گرفته.
ادامه دارد....
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹