eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت دلدادگی قسمت ۱۲۷🎬: ابو مرتضی ، حاکم کوفه که مردی فهمیده و دنیا دیده بود و هیجان روحی این پسرک قاصد را که عجیب به دلش می نشست ،دید . دانست که او دلش در گرو مهر کسی افتاده که دل عالم امکان در گرو مهر اوست ، پس صلاح ندید که او را مجبور به ماندن کند و علی رغم ،خواهش همسرش مبنی بر نگه داشتن سهراب در قصر کوفه ، سهراب را به همراه چند سرباز راهی مسجد سهله کرد. اما چند تن دیگر را نیز مأمور کرد تا مخفیانه تمام حرکات سهراب را زیر نظر بگیرند و هر کجا که رفت با او باشند و درضمن وسایل رفاه و وعده های غذایی او را به طریقی که خودش نداند از کجا می رسد برای او فراهم نمایند. سهراب سرشار از حس خوب دیدار ،سوار بر رخش ، این اسب راهور و یار قدیمی به همراه دو نفر سرباز در تاریکی شب بعد از خواندن نماز و صرف شام در خدمت حاکم و همسرش که کاملا مشخص بود به او لطفی ملموس داشتند، به سمت مسجد سهله حرکت نمود. هوای شب که به صورتش می خورد ، او را سرحال تر می آورد ، او با چشم دوختن به ستارگان آسمان که گویی هر کدام در دل خویش رازی نهفته داشتند با خود می گفت: براستی که شب آفریده شده برای آرامش و یا به قول درویش رحیم، شب خلق شده برای عبادت ، برای در محضر خدا بودن و تلاش برای گلچین کردن روزها و نعماتی که قرار است در روز برای ما مقدر شود‌. راه تاریک بود اما دل مسافر این راه روشن روشن می نمود. بالاخره بعد از ساعتی سوارکاری که با سرعت و اشتیاق می گذشت ، به مسجد سهله رسیدند. سهراب از عجله ای که برای دیدار داشت ، مانند انسان های مجنون ، خود را از اسب به زیر انداخت ، همراهش افسار اسب را گرفت و سهراب اصلا نفهمید که رخش این اسب زیبا و دوست داشتنی اش را به کجا می برد... او فقط می خواست به آن فرشته نجاتش برسد....همین... اما نمی دانست که در مسیر عشق پای گذاردن کار هر کس نیست....و سختی ها پیش رو داری تا به آن دلدار دل آرا برسی... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
روایت دلدادگی قسمت۱۲۸🎬: سهراب هراسان وارد مسجد سهله شد، در نور کم فانوسی که جلوی محراب گذاشته بودند ، تک و توک افرادی را دید که مشغول عبادت هستند. همانطور که زانو هایش می لرزید و با خود فکر می کرد ،یکی از این افراد، همان فرشته ایست که به دنبالش به اینجا کشیده شده است ، جلو رفت . کنار هر کس که می رسید اندکی تعلل می کرد و خوب چهره اش را می نگریست ، تک تک افراد را نگاه کرد ، اما هیچ کدام آن دلدار دلارای این روزهایش نبود. فقط یک نفر مانده بود که هنوز او را ندیده بود. سهراب خیره به محراب و آخرین نفر بود که از پشت سر او را می نگریست ، ناگاه با صدای مردی که در کنارش نشسته بود به خود آمد : آهای جوان ، گویا دنبال کسی هستی ؟ سهراب که حالا متوجه مرد میانسال کنارش که با زبان عربی غلیظ با او صحبت می کرد شد ، خم شد و کنارش زانو زد و همانطور که دست او را که به سمتش دراز شده بود و نشانه دوستی بود ، در دست می گرفت و می فشرد گفت : راستش..راستش ..دنبال کسی می گردم ، نام و نشانش را نمی دانم اما به من گفته که اگر روزی خواستار دیدارش شدم ، در این مکان او را بیابم...مسجد سهله....فکر می کنم او امام جماعت این مسجد باشد... مرد عرب ، آهی کشید و گفت : عجب...پس تو دنبال کسی هستی که اورا نمیشناسی...من و تو با هم شباهتی داریم ،اخر من هم به دنبال شخصی خاص مدتهاست معتکف این مسجد شده ام و نیت کرده ام تا چهل روز به عشق دیدن رویش در اینجا بمانم ،اما فرق من با تو در این است که من نام و نشان آن یار غایب از نظر را می دانم و تو نام و نشان کسی را که تو را به خود دعوت کرده نمی دانی... سهراب که سخنان این مرد بر دلش نشسته بود ،لبخندی زد و گفت : چه جالب...می شود بگویی شما به دنبال چه کسی به اینجا آمدید و سؤال دومم هم این است که آیا امام جماعت این مسجد را می شناسی؟ مرد لبخند محزونی زد و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : من به دنبال ان غایب همیشه حاضرم ، من به دنبال آن یاری رسان درماندگانم ، من به دنبال آن یار در راه ماندگانم ، من به دنبال آن بیابان گرد دورانم ، من به دنبالم مولایم صاحب الزمانم ... سهراب از حرفهای این مرد انگار چیزی درون دلش به گردش درآمده بود ، گویی او‌ با حرفهایش نشانی همان مردی را می داد که الان سهراب با تمام وجود، محو او شده بود و اخر کلام مرد را با خود تکرار کرد«صاحب الزمان»...به نظرش بسیار آشنا می آمد....می خواست حرفی بزند و احساساتش را بروز دهد که مرد عرب همانطور که اشک چشمانش را پاک می کرد به سمت محراب اشاره نمود و گفت : اگر به دنبال امام جماعت این مسجد هستی ، آن مردی که نزدیک محراب مشغول راز و نیاز است، همان کسی ست که به طلبش آمدی... سهراب که با شنیدن این حرف ، رشتهٔ افکارش پاره شده بود و اصلا یادش رفت چه می خواهد بگوید از جا بلند شد و شتابان به سمت محراب رفت... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی قسمت۱۲۹🎬: سهراب نزدیک آن مرد شد ، مردی که غرق در عبادت بود و چفیه ای بر سر کشیده بود تا رویش را کسی نبیند. مردی که مانند تمام مردان عرب، عبایی بر دوش انداخته بود و لرزش شانه هایش نشان از گریه و راز و نیازش به درگاه خدا می داد. سهراب کنار او با احترام و متواضعانه زانو زد و در حالیکه صدایش از شوق می لرزید گفت : س...س...سلام علیکم...الوعده وفا...فرمودید برای دیدارتان به مسجد سهله بیایم ، آمدم . براستی تو کیستی؟ فرشته ای هستی که از آسمان بر زمین نازل شدی؟ یا بشری هستی که از فرشتگان آسمان هم برتری ؟ به خدا قسم؛ که از وقتی شما را دیده ام ، حتی یک لحظه چهرهٔ زیبایتان از پیش چشمم ، بیرون نرفته....شما چه کردید با دل سهراب؟ الان تمام دل و وجود این بنده سراپا تقصیر پر است از عشق شما ، نیت کرده ام که از این به بعد غلام حلقه بگوشتان باشم...تو را به خدا قبول کنید و مرا از اینجا نرانید...براستی که سهراب هیچ کس و کاری ندارد...هیچ صاحبی ندارد...بیا و‌کس و کار این دربه در بشو ،بیا و صاحب این غلام بینوا بشو.....سهراب از هرم عشقی که بر دلش افتاده بود ،سخن ها می گفت و شیرین زبانی ها می نمود که ناگاه مرد پیش رویش ،چفیه را از سرش کشید و وقتی که سهراب رخسار اشک آلود مرد پیش رویش را که پیرمردی نورانی بود ،دید. متوجه شد که اشتباه کرده... پیرمرد نورانی دست سهراب را در دست گرفت و گفت :کیستی جوان؟ مرا با که اشتباه گرفته ای؟ چه کسی تو را به اینجا دعوت کرده؟ سخنانت رنگ و بوی عشقی الهی می داد، مخاطب این سخنان کیست که تو را اینچنین مجنون کرده؟ سهراب که با دیدن چهره پیرمرد در بهت فرو رفته بود ،با شنیدن این سخنان از حالت بهت و شگفتی اش بیرون آمد و از جا برخواست و مانند انسانی دیوانه دستانش را از هم باز کرد و دور تا دور مسجد می گشت و با آخرین توان فریاد میزد : آخر کجایی ای فرشتهٔ زیبا که زیباترین مخلوق خدا در چشمم آمدی؟ تو‌کیستی و کجایی ای مرد خدا که جانم را نجات دادی و دلم را به اسارت خود درآوردی؟ مگر خودت امر نکردی که برای دیدارت به اینجا بیایم...خوب من آمده ام....تو کجایی؟؟ به خدا قسم که نیم روز است ،حالم دگرگون است...یعنی تو حالم را دگرگون کردی...نامت را نمی دانستم ، اما چنان در نظرم مهربان آمدی که مهرت چون مهر پدری دلسوز بر جانم نشسته، کجایی ای مهربان ترین پدر....به خدا سهراب به طلب تو آمده ...من...من راهزن بودم ...من قصد تاراج آن گنجینه را داشتم ، اما تا تو را دیدم تمام گنجینه های عالم جلوی چشمم رنگ باخت...من دیگر نه گنج می خواهم...نه خواهان اصالتم هستم که ببینم کیم و چیم و نه حتی آن دخترک زیبا رو را می خواهم... چون من اینک، اصالتم را یافته ام...من پدرم را یافته ام....من گنجم را یافته ام....من عشقم را یافته ام....من صاحبم را یافته ام... سهراب همانطور بی امان، حرفهای دلش را به زبان می آورد و غافل از این بود که حرف او حرف این جمع غمزده و عزیز گم کردهٔ پیش رویش هست، همگان از هرم آتش درون سهراب که بی شباهت به آتش افروخته دل آنان نبود ، می گریستند... و نگهبان پنهانی حاکم تمام این حرکات و حرف ها را ثبت می نمود تا به عرض حاکم کوفه برساند. ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی قسمت ۱۳۰🎬: کاروان زائران کربلا بیش از یک ماه بود از بیرجند حرکت کرده بودند، بیش از یک ماه از آغاز سفر می گذشت و فرنگیس همراه عبدالله و ننه صغری ،زائر مزار شریف شهید کربلا شده بود ، درست است گه گاهی سایه هایی از گذشته در ذهنش جلو می آمد ، اما در حد سایه ای مبهم بود و او هنوز به واقعیت و حقیقت وجودی خودش واقف نشده بود. ننه صغری هر روز بیشتر از قبل دلبستهٔ این دخترک زیبا می شد. او حالا کاملا می فهمید که این دخترک با دخترش جمیله تفاوت های زیادی دارد. این دخترک زیبا ، خالی روی گونه داشت که جمیله نداشت ، او‌سواد خواندن و نوشتن داشت و وقتی برای اولین بار قران به دست گرفت و مشغول تلاوت ان شد ، چشمان ننه صغری و عبدالله از تعجب بیرون زده بود و ننه صغری خوب می دانست که جمیله از قران فقط سوره حمد و توحید را بلد بود که در نمازش می خواند و وقتی قرآن به دست می گرفت ، تلاوتش را نمی دانست و فقط بوسیدن آن را بلد بود و هزاران تفاوت دیگر که هر چه زمان می گذشت ، خود را بیشتر و بیشتر نشان می داد. دیشب وقت نماز مغرب ، سرکاروان تمام زوار را دور هم جمع کرده بود و‌گفته بود که رسم و راه این کاروان ، به این طریق است که ابتدا به نجف اشرف و حرم مطهر مولا علی علیه السلام ، مشرف می شوند و ده روز در آنجا اقامت دارند و پس از آن راهی کربلا می شوند و حالا کاروان قصه ما تا رسیدن به نجف راهی نداشتند ... فرنگیس سوار بر الاغ به دوردست ها خیره شده بود که ناگهان از پشت سرشان گرد و خاکی بر هوا شد و صدای سم اسبهایی که بی مهابا می تاختند به گوش کاروانیان رسید. سر کاروان هراسان خود را به انتهای کاروان رسانید و زیر لب زمزمه کرد: لعنت بر دل سیاه شیطان...گمانم به کمین راهزنان گرفتار شدیم... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAxkBAAF58thjGAwnZm3s9UP0-VVgrY3NNHZiZgAC-gEAAtJ0WVPcrF9Cmw_T_ykE.mp3
8.2M
۱۶ نوع زندگی بعد از مرگ وابسته به سلامتِ قلب ماست. قلب های عاشق تر، سالم ترند، و دل کندن از دنیا، برایشان شیرین تر و آسان تر است. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و چهل و نهم: با مرگ عمربن خطاب هر کسی برای جانشینی او ، حدسی میزد ، عده
شاهزاده ای در خدمت قسمت صدو پنجاه: خلیفه دوم هم طعم مرگ را چشید و بازهم فراموش کاران ،فراموش کردند پیمانی را که پیامبر در حجة الوداع با آنان بسته بود و بیعتی را که از آنان گرفته بود، شکستند و همچنان هم بربیعت شکنی اصرار داشتند. عثمان بن عفان همان کسی که چندین بار پیامبر اسلام او را لعن کرده بود، به اشاره عمر که قبل از مرگش وصیت کرده بود و شورا تعیین نموده بود ، بر مسند خلافت مسلیمن تکیه داد، مسندی که از آن او نبود از آن ابوبکر و عمر هم نبود ، مسندی غصبی که از ازل تا به ابد، برای علی بن ابیطالب و اولاش برپا شده بود و اینک هر بار کسی بر آن می نشست و دست به دست میشد. هر کدام از خلفا راه و روشی در پیش گرفتند یکی مانند عمر در بحث تحریف دین اسبی تندرو سوار بود و یکی هم مانند عثمان ، محافظه کارانه تر عمل می نمود. اما راه ، همان بیراهه بود که امت را بدان می کشانیدند. جمع مجلس جمع بود و مسلمانان دور خلیفه سومشان را گرفته بودند . فضه در گوشه ای نشسته بود و این صحنه را می نگریست و با خود فکر می کرد ، براستی اگر این مردم دور ولیّ بر حق خداوند ،حیدر کرار را می گرفتند ، اینک نام اسلام واقعی، اسلام ناب محمدی از کران تا کران عالم پیچیده بود ، اما حالا فقط کشور گشایی عمر بود که همه به آن افتخار میکردند، کشورگشایی که با شمشیر و خون و خونریزی برخلاف تعالیم اسلام انجام شد و چه غافل بودند اینان و چه صبری دارد خدا و چه صبری دارد ولیّ بلا فصل پیامبرصلی الله علیه واله، علی مرتضی علیه السلام.... فضه آهی از دل برکشید و متوجه شد دو زن وارد مجلس شدند و به طرف خلیفه خودخوانده سوم رفتند ، وقتی به سخن درآمدند ،فضه فهمید که آنها کسی به جز دو زن پیامبر نمی توانند باشند ، یکی از آنان عایشه دختر ابوبکر و دیگری حفصه دختر عمر بود... فضه برایش جالب بود و می خواست بداند این دو برای چه به اینجا آمده اند، پس کمی خود را جلوتر کشید و گوش تیز کرد تا بداند ،قرار است چه بشود... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و پنجاه و دوم: عایشه کمی جلوتر آمد و گفت : همانطور که می دانید و من و این زن همراهم از زنان پیامبر صلی الله علیه واله بودیم و حال در پی میراثی که از همسرمان به ما می رسد و میدانیم اینک در دست شماست آمده ایم و شما موظفید که حق ما را به ما باز پس دهید. عثمان در جای خود جابه جا شد و گفت : به خدا قسم به شما میراث نمی دهم چونکه شهادت شما بر علیه خودتان را به یاد دارم ، شما دو تن نزد پدران خود(ابوبکر و عمر ) شهادت دادید که از پیامبر شنیده اید که فرمود : پیامبر ارثی به جا نمی گذارد و هر چه از او باقی می ماند صدقه است. شما دو تن حتی به این شهادت بسنده نکردید و و این گفته را به یک عرب بیابانی دورافتاده که به پایش بول می نمود و با بولش خودش را تطهیر میکرد یعنی مالک بن حرث بن الحدثان یاد دادید و او همراه شما شهادت داد و یک نفر از اصحاب پیامبر و از انصار جز این عرب بیابانی شهادت نداد. عثمان نگاهی به جمع پیش رویش انداخت و ادامه داد: قسم به خدا! شکی ندارم که آن عرب بیابانی و شما دو نفر به پیامبر نسبت دروغ دادید. فضه با شنیدن این سخنان ، اندکی دلش آرام گرفت و با خود گفت : درست است که او هم بر کرسی خلافت به ناحق تکیه داده اما حرفی زد که عین حق و حقیقت است. در این هنگام عایشه و حفصه در حالیکه زیر لب به عثمان ناسزا می گفتند از مجلس خارج شدند در میانه راه خروج بودند که عثمان صدایش را بالاتر برد و‌گفت :برگردید، آیا شما نبودید که نزد پدرانتان به این مطلب شهادت دادید؟ هر دو روی برگرداندند و‌گفتند: آری.. عثمان گفت : اگر براستی شهادت دادید پس طبق گفته خودتان حقی در اموال رسول الله ندارید اما اگر شهادت دروغ دادید لعنت خدا و فرشتگان و لعنت همه مردم برشما و برکسی که شهادت شما را علیه اهل بیت پیامبر(حضرت زهرا) قبول کرد.... فضه با شنیدن این سخن اشک چشمش دوباره روان شد و با خود گفت : این جماعت خود می دانستند که چه ظلم عظیمی به دختر رسولشان می کنند ، دانسته و آگاهانه ظلم کردند و بی شک عاقبت بدی در پیش خواهند داشت... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و پنجاه سوم: دوران، دوران قدرت نمایی عثمان بن عفان بود و عجیب اینکه ، خلیفه سوم ، دنیایش با دو خلیفه دیگر فرق داشت . اگر آن دو بین مردم بر کرسی ساده می نشستند و در خانه ای مانند دیگر مردم ساکن بودند ، اما این خلیفه طبع شاهانه اش ،بسی بیش از همه بود و در همان اول راه خانه ای محکم با درهای زیبا و بزرگ ساخت که در نظر مردم قصری باشکوه بود و تا به حال مانند آن را ندیده بودند.. دیگر زمین خانه با حصیر یا گلیمی ساده پوشیده نبود بلکه فرش های زیبا و چشم نواز سراسر ،قصر خلیفه را در بر گرفته بود و تزیینات زیبا ،چشم هر بیننده ای را خیره می کرد. و کاش این اسراف بیت المال به همینجا خاتمه می یافت ، خلیفه خود خوانده سوم دوست داشت نه تنها خود شاهانه زندگی کند بلکه نزدیکانش را نیز در این مورد شریک می کرد و از بیت المال مسلمین بذل و بخشش های فراوان به اقوام و امویان می نمود و هرکس نسبش به بنی امیه نزدیک تر بود ، بهره اش از بیت المال بیشتر می شد... این اعمال و‌حرکات آنقدر ادامه داشت که کم کم صدای همه را حتی طلحه و زبیر را در آورد.. عایشه و‌حفصه هم که این بذل و بخشش ها را دیدند طمع کردند و برای طلب میراث پیامبر به او مراجعه کردند که تیرشان به سنگ خورد... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و پنجاه چهار: روزگار بر وفق مراد خلیفه خود خوانده سوم می گشت و عثمان بن عفان مانند انسانی دست و دل باز ، بیت المال مسلمین را در اختیار نزدیکان و اقربا که عموما امویان بودند می گذاشت. عایشه و حفصه که دیدند نصیبی از این بذل و بخشش ها ندارند ، در گوش زنان مدینه از ظلم های خلیفه سوم سخنها می گفتند و مردان مدینه هم که چیزهایی با چشم خود میدیدند که سابقه نداشت ، کم کم صدایشان در آمد و در صدر آنها طلحه و زبیر ،قد علم کردند. خلیفه سوم بی خبر از همه جا ، در قصر بزرگ و سنگی خود آسوده نشسته بود که به او خبر رسید ،مردم طغیان کرده اند ، به کارهایش اعتراض دارند و دیگر نمی خواهند که او زمامدار مسلمین باشد و بر مسند خلافت تکیه زند...آری براستی وقتی که انتخاب، الهی نباشد باید انتظار هر چیزی را داشت ، اینان نمی دانستند که عامل بدبختی و سیه روزی امروزشان ، بیعت شکنی سی و پنج سال پیششان است ، همان زمان که پیامبر دست حیدر کرار را بالا برد و فرمودند:«من کنت مولاه ،فهذا علی مولاه...» آری کسی که به حکم خدا پشت پا بزند و بر مدار هوس های دنیا بگردد ، سرانجام خوبیهای دنیا به آنها پشت پا میزنند... خبر به عثمان بن عفان رسید و ایشان هراسان از جای برخواست و دستور داد ،سریع لشکر را به قصر بخوانید... قاصد سرش را پایین انداخت و گفت : کدام لشکر؟! مردم علم قیام به دست گرفته اند و دور تا دور قصر را محاصره کرده اند ... عثمان رو به قاصد کرد و گفت : از جانب شام خبری نشد؟ معاویه چه میکند؟ در این هنگام یکی از مقربان خلیفه جلو آمد و گفت : معاویه دست دست می کند ، بر خلاف قول حمایتی که داده است ، گویی منتظر است که مردم کار شما را یکسره کنند و این بین نصیبی از خلافت ببرد.... عثمان نمی دانست چه کند ...مانند مرغی سرکنده طول و عرض سالن قصر را میپیمود... ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 نگو من نمیتونم از سربازان خاص حضرت باشم. 🌷 میشه آقا باشی... 🌺 استاد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعه تو غریبه و .منم یه بچه شیعه و.... 🎤کربلایی محمد حسین پویانفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( نماز شب ) دستور خواندن نماز شب 🍏نماز شب يازده‌ ركعت است: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز نافله شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز نافله شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر 🍑🍋🍇 1⃣ نيت نماز های چهارتایی (دو رکعته شب):  دو ركعت نماز شب مي‌خوانم قُربة اِلي الله 🍊🍉🍓 - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + ركوع + سجده - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام. 🍓🍊🍇 ✅(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نافله شب مي‌شود). 🍏🍑🍋 2⃣ نماز نافله شفع: نيت: دو ركعت نمازنافله شَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس + ركوع + سجده. 🍓🍉🍊 - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام. 🍏🍇🍑 3⃣نماز وتر:( یک رکعت) نيت: يك ركعت نماز وَتْر مي‌خوانم قُربة اِلي الله - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس 🍋🍓 - در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دست چپ به قنوت و در دست راست تسبیح است، 1⃣ چهل نفر( هر کسی میتواند باشد) را دعا کنید ( مثلا اَللّهُمَّ اِغْفِر ل + رضارضایی.. اَللّهُمَّ اِغْفِر لحسن ابراهیمی و.... و در آخر بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) 2⃣و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) 3⃣سپس هفت بار بگوييد  (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) «اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه مي‌برد» 4⃣سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) 5⃣و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) «پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام 🍏🍊🍎 (تسبيحات حضرت زهرا س:  (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) ✳️ در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است... 🍓🍋🍉 آمرزش اموات مومنین ومومنات فراموش نشود. 🍋اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ *هر روز خود را با سلام به 14معصوم علیهم السلام آغاز کنیم* ✨ 🍃 *بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ* 🍃 🌼 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ 🌼 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ 🌼 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ 🌼 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ 🌼 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ✨ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ ✨ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ ✨ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ✨ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ 🏵️ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗضی 🏵️ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ 🏵️ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ 🏵️ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ 🌻 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... 🌼 *ﻭ السلام عليكم و ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ* 🌼 🍃🌹التماس دعا🌹🍃
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ بسم الله الرحمن الرحيم 📢🍃از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: ⛅️هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،از يـــــــاوران قائم‏ ما باشد،و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود،خدا او را از قــبـر بيرون آورد،كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى‏ بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌥دُعــــــای عـــَــهــــــد ❄️❄️❄️❄️❄️ *☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌☆* *♡دعای عهد♡* *💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،💠 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ،💠 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، 💠وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ،💠 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ،💠 یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، 💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،💠 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، 💠یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ،💠 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.💠* *اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ،💠 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،💠 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ* *الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها،💠 سَهْلِها وَ جَبَلِها، 💠وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 💠وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ،💠 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.💠 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،💠 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، 💠لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.💠 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، 💠وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،💠 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.💠* *اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، 💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى،💠 شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى،💠 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.💠 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ،💠 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، 💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،💠 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، 💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، 💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،💠* *فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:💠 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، 💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک💠َ* *حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، 💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ،💠 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ،💠 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، 💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،💠 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ،💠 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ،💠 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، 💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، 💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، 💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💠* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ* *☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆* ِ *♡ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج♡* *♢سلامتی مولا مون صاحب الزمان‌ عج صلوات♢* ❄️❄️❄️❄️❄️ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
AUD-20220320-WA0016.mp3
1.82M
دعای عهد ⬅️ استاد فرهمند. 🦋🦋🦋
(عج) بر گِل نشسته ایم بدون حضورتان ای ناخدای کِشتی طوفان زده بیا... ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مؤمن... مظلوم را يارى مى‏ كند و به مسكين و درمانده رحم مى‏ نمايد، جانش از او در رنج است و مردم از او در آسايش.✨ ⚜تنها معبودم ! قبله نمای دلم را به سمت تو میکنم ، آرامش وجودم را پر میکند‌ ،‌ میدانم کائنات ، گوش به فرمان من و گوش به زنگ اندیشه هایم هستند ، تا ببینند من با اندیشه هایم چه فرمانی به آنها میدهم، تا برایم عملی کنن ، تا با تو قرین شده ست جانم ، روح و روانم... به هر جا که رو کنم ، فقط زیبایی ها را میبینم‌. وقتی عشق الهی در دلم جای بگیرد ، موجودی فرا زمینی و آسمانی میشوم.... ⚜خدایا ! به لحظه لحظه زندگی ام برکت ببخش.... الهی آمین 🤲
و چنین فرمود مهربان پروردگار ای فرزند آدم از کسانی که با آرزوی طولانی بدنبال "توبه" و بدون عمل، امید (سعادت در) آخرت را دارند، مباش. (و نیز از کسانی مباش که) گفتار اهل زهد را دارند ولی رفتارشان منافقانه است (بطوریکه) اگر چیزی به آنها داده شود قانع نیستند و اگر به آنها چیزی ندهند بی‌صبری کنند، فرمان به خیر و نیکی داده ولی خود انجام نمی‌دهند، از بدی نهی می‌کند ولی خود باز نمی‌ایستد، صالحین را دوست می‌دارد ولی خود از آنها نیست، منافقین را دشمن می‌دارد ولی خود از منافقین است. ای فرزند آدم هر روز جدیدی که می‌آید زمین تو را خطاب می‌کند و گوید: ای فرزند آدم تو بر پشت من راه می‌روی ولی (عاقبت) بازگشت تو در دل من خواهد بود، بر پشت من گناه می‌کنی ولی در درون من عذاب خواهی شد. ای فرزند آدم من خانه تنهایی و سرای وحشت و منزل تاریکی و لانه عقربها و مارها و خانه (رسوایی و) خواری هستم پس (بکوش) در آباد کردن من، (و من را که خانه تو هستم) خراب نکن.