📌 حضور تو...
🪻 حضورت را حس میکنم…
درست مثل نسیم بهار و قطرات شبنم که گلبرگها را نوازش میکنند.
🌊. مثل موجهای دریا که بر دل ساحل مینشینند و جریان آرام رودخانه که سنگهای سخت را در آغوش میگیرد... حضور تو همینقدر زیبا، مهربان و تماشاییست…
📝 #دلنوشته_مهدوی
#امام_زمان_عج
💫 امام علی (ع) و بیان صفاتی از ۳۱۳ یار خاص امام زمان (عج)
✅ امیر مؤمنان (ع) به هنگام گفتگو از ۳۱۳ یار خاص امام زمان (عج) میفرمایند:
🔸 «پدر و مادرم فدای یک گروهی باد که اسامی آنها در آسمان معروف است و در زمین ناشناخته هستند». (۱)
🔸 «با آنها- کافران- قومی نبرد میکند که در نظر مستکبران خوار و زبون هستند. در آسمان معروف و در زمین مجهول هستند». (۲)
🔸 «آنها (۳۱۳ یار خاص حضرت (عج) ) قومی هستند که
❇️ با صبر و شکیبائی خود بر خدا منّت نمینهند،
❇️ و جانبازی خود را در راه حقّ بزرگ نمیشمارند،
❇️ هنگامیکه حادثهای روی دهد و زمینه یأس پیش آید، دیدههایشان را از برق شمشیر جلوه میدهند و به فرمان امامشان به پروردگار خود تقرّب میجویند.
❇️ آنها همگی شیرهای ژیانی هستند که از جنگلهای خود بیرون آمدهاند، اگر اراده کنند که کوهها را از جای خود برکنند، بیتردید انجام میدهند!،
❇️ آنها به حقیقت توحید خدا راه یافتهاند.
❇️ برای آنها در دل شب از ترس خدا نالههائی است چون ناله مادران داغ پسر دیده، که شبزندهداران در دل شب و روزهداران در طول روز هستند.
❇️ گوئی اخلاق و آداب آنها یکی است.
❇️ دلهای آنها بر محبّت و شفقّت و خیرخواهی گرد آمده است». (۳)
✅ به گونه دیگری نیز این حدیث، روایت شده که آغاز آنچنین است:
🔸 «هنگامیکه قیام کند، اصحاب او که به تعداد اصحاب بدر و اصحاب طالوت ۳۱۳ نفر هستند، به دور او گرد میآیند که آنها شیر ژیانی هستند که از بیشههای خود خارج شدهاند.. .» (۴)
⬅️ روزگار رهایی، ج۱، ص۴۱۴
(۱). نهج البلاغه ج۲ ص۱۲۶
(۲). نهج البلاغه ج۱ ص۱۹۶
(۳). بشاره الاسلام ص۲۲۰
(۴). الزام النّاصب ص۱۹۹
انسان شناسی 040.mp3
11.48M
#انسان_شناسی ۴۰
#استاد_شجاعی
#آیتالله_فاطمینیا
🔥هیزمهای جهنّم، اصلاً خاموش نمیشوند!
اصلاً سادهتر بگوییم؛
💥این هیزمها، خارج از ما نیستند، تا بتوانیم آنها را از خودمان دور کنیم، یا از دستشان فرار کنیم، یا آنها را خاموش کنیم!
- پس جریان این هیزمهای آتشزای جهنّم که قرآن از آنها مکرراً یاد کرده است، چه میتواند باشد؟
- یعنی اگر من به جهنّم بیفتم، هرگز نمیتوانم از آن رها شوم؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
❣ #تدبر_در_قرآن
🔔 در قرآن خیلی جاها در مورد جهنم صحبت شده است، اما یجا خیلی عجیبه و قابل تأمله
قرآن میفرماید هیزم آتش جهنم دو چیزه
یکی سنگ ☄
دیگری انسانها 🧐🤔
یعنی خداوند برای شعله کشیدن جهنم از بعضی انسانها استفاده میکند، انگار خیلی خوب شعله میکشن 🔥🔥
🌴 آیه ۲۴ سوره بقره 🌴
🕋 فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ
⚡️ترجمه:
پس بپرهیزید از آتشی که هیزم آن مردم بدکار و سنگهای خارا است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ هشدار های مهم استاد برجسته دانشگاه ، دکتر شاهین فرهنگ درباره آثار زیانبار گسترش بی حجابی !!!
👌 ضمناً توجه داشته باشید این حرف ها رو یه آیت اللّه یا مدیر حوزه علمیه نمی زنه ، بلکه این حرفای یه کسی هست که با معدل ممتاز از دانشگاه هاروارد آمریکا فارغ التحصیل شده و سخنران برتر موفقیت هم هست ، آخه بعضیا تا اسم آخوند و ملا میشنون سریع گارد می گیرن !!!
🙏 ایکاش آنقدر این ویدیو دست به دست بشه تا برسه به دست اون دختر بیگناه جامعه مون ، که شیاطین دارن با خدعه هاشون روزبهروز گمراه ترشون می کنند !
📢 داداش ، خواهر ، شمایی که این ویدیو رو دیدی ، همین الآن یه لطفی بکن ، این ویدیو رو بفرست واسه گروه هایی که توشون عضوی. اجرت با بی بی دو عالم شفیعه محشر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
چگونه عبادات کنیم 50.mp3
9.03M
#چگونه_عبادت_کنم ۵۰ 🤲
💥 کشندهترین حسرتِ قیامت ؛
اینه که ؛
تازه میفهمیم از روی همین سجاده ، میتونستیم تا کجاها بالا بِریم و به کجاها برسیم، و از دستش دادیم !
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
#نکته_های_ناب
💕💕
هنگامی كه شیطان به خداوند گفت:
من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) انسان را گرفتار و گمراه میكنم.
فرشتگان پرسیدند:
شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات مییابد؟
خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است
💚راه بالا: نیایش
💚و راه پایین: سجده
بنابراین، كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند یا سری بر آستان او بساید میتواند شیطان را طرد كند.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت پنجاه و نهم: می خواستم حرفی بزنم که کریستا باز به سمتم حمله کرد ،
رمان آنلاین
زن،زندگی، آزادی
قسمت شصت:
وارد هال شدم، خبری از کریستا نبود، به سمت آشپزخانه رفتم و در یخچال را باز کردم.
یخچالی که بالاش یه در کوچک داشت و فریزر محسوب میشد، در فریزر را باز کردم، گوشت قرمز بود اما من نمی دونستم گوشت چی هست و نمی خواستم دست به گوشت حرام بزنم، اینا که ذبح شرعی سرشون نمیشد و گوشت خوک وگوسفند هم براشون یه حکم را داشت.
پس دست بردم گوشت ماهی را برداشتم.
پاکت گوشت را که چند تکه یود و اندازه من و زهرا میشد را داخل ماهی تابه گذاشتم تا یخش باز بشه و دنبال برنج بودم، اما هر چه کابینت ها را جستجو کردم نبود.
درب قهوه ای رنگ آخرین کابینت پایین را بستم که متوجه حضور کریستا شدم.
کریستا بالای سرم ایستاده بود و همانطور خیره در چشمام بود گفت: دنبال چی هستی؟
از جا بلند شدم، صورت به صورتش ایستادم و زل زدم توی چشماش و گفتم: دنبال برنج هستم، می خوام برای اون بچه یه غذا درست کنم.
کریستا نگاهی داخل ماهی تابه کرد و گفت: اینجا برنج نداریم، برای اون بچه هم نمی خواد چیزی ببری، اون نباید گوشت بخوره، این یک وعده را باید غذای خاصی بهش بدم.
خواستی برای خودت درست کن..
با این حرف کریستا پشتم یخ کرد..یعنی چه؟!
چه غذای خاصی؟ چرا زهرا نباید گوشت بخوره؟! نکنه نقشه ای..
یکدفعه فکری از ذهنم و گذشت و با مِن و من گفتم: اون دخترا...چی شدن؟!
کریستا نگاه بی روحی به من کرد وگفت: هر دوتاشون مردن...مردن...میفهمی؟!
بغضی سنگین گلوم را چنگ میزد، بدون اینکه حرفی بزنم راه رفتن به اتاق را در پیش گرفتم.
کریستا پشت سرم صدا زد:چی شد؟! غذا درست نمی کنی؟!
جوابی بهش ندادم و وارد اتاق شدم.
در اتاق را بستم و پشتم را به در چسپوندم، هر وی بیشتر فکر میکردم، زانوهام شل تر میشد، پشت در زانو زدم.
سرم را روی زانوهام گذاشتم و اشکهام جاری شد.
یه حس بهم نهیب میزد ، اتفاقی در پیش هست، یه اتفاق شوم که قراره دامن زهرا این دخترک معصوم و زیبا را بگیره و نمی دونستم چکار کنم ،اصلا هیچکاری نبود که بتونم انجام بدم که جون زهرا را نجات بدم.
همانطور که گریه می کردم یکدفعه به ذهنم رسید...
آره خودش بود...وقتی اینا اینقدر وحشی هستن ،چرا من مقابله به مثل نکنم...مگه حفظ جان واجب نیست؟!
باید یه کاری میکردم.
با دست های کوچک زهرا که روی شانه ام نشست به خود آمدم ...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت شصت: وارد هال شدم، خبری از کریستا نبود، به سمت آشپزخانه رفتم و در
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و یکم:
دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیشتر فکر می کردم ، بیشتر به این نتیجه میرسیدم که تنها راه موجود همین است.
بله باید دست بکار بشوم، حتما توی اون آشپز خونه کوفتی ،چاقویی چیزی پیدا میشد.
اگر کریستا و همدستانش میخوان منو امثال زهرا را برای اهداف شیطان پرستانه شان قربانی کنند، چرا من نتونم جان این ابلیسک ها را بگیرم؟!
حتما میتونم...اما...اما بعدش چی؟
الان مطمئن بودم که توی اتاقی که هستم دوربین نداره، آخه اونجور که الی می گفت ،تمام زوایای اتاق را بررسی کردم، بعدم این اتاق چیز به خصوص جای پنهان یا حتی تابلویی چیزی نداشت که دوربین کار گذاشته باشند و از طرفی مایی که اینجا آمدیم ، همه جوره پاکسازی شدیم و انگار توی لندن وجود خارجی نداریم ،پس واقعا لازم نبود ما را زیر نظر بگیرن و این یک شانس خوب بود برای ما...
همانطور که دست زهرا توی دستم بود ،ناخوداگاه طول و عرض اتاق را می پیمودم، به میز و صندلی ها رسیدم، زیر بازوی زهرا را گرفتم و روی صندلی نشوندمش و جلوی پاش زانو زدم.
دست کوچک زهرا را توی دستم گرفتم و گفتم: زهرا جان، آنطوری که متوجه شدم ما الان توی لندن هستیم، تو گفتی که با بابا و مامانت لندن زندگی میکردی و بابات انگلیسی هست درسته؟!
زهرا که با بهت به من نگاه میکرد، آب دهنش را قورت داد و سرش را به نشانهٔ بله تکون داد.
شانه های شکنندهٔ زهرا را توی دستم گرفتم و ادامه دادم: اگر یک اتفاقی بیافتد که بشه از این خونه فرار کنیم ، آیا میتونی ، جایی که زندگی می کردی را پیدا کنی؟ آیا آدرس خونه تان را داری؟!
زهرا سرش را پایین انداخت و گفت: نه! لندن شهر بزرگی هست، من نمی تونم خونه مان را پیدا کنم، آخه همیشه با ماشین بابا یا مامان توی شهر میرفتیم..
گونه اش را ناز کردم و آه کوتاهی کشیدم که یکدفعه زهرا گفت:
اگر یه موبایل داشته باشیم میتونم به پدرم زنگ بزنم من شماره اش را حفظم و شروع کرد به گفتن شماره ای که در خاطرش ثبت بود...
انگار دنیا را به من داده بودند...زهرا می گفت و من تکرار می کردم..
باید به فکر یک اسلحه بودم، یه چاقو و حتی یه کارد یا یه قیچی..
از جا بلند شدم، باید به بهانه غذا درست کردن دنبال اون وسیله میگشتم.
ادامه دارد..
📝به قلم : ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزاق سگ زیر میکروسکوپ با انواع کرم!
آیا با شستن بدن سگ و حمام کردن، شما میتوانید بزاقش را پاکسازی کنید؟ ذات سگ لیسیدن مخرجش است. یعنی پس از مدفوع، مخرجش را با لیسیدن پاک میکند. سپس با زبان تمام اجزای بدنش را میلیسد یا میخاراند. یعنی از زبان حیوان گرفته تا کل بدنش آلوده است.
این کرم ها در بدن حیوان فعال نیستند و نمیتواند تکثیر شوند، اما در بدن انسان، محیط خوبی برای تکثیر و رشد است.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
این که گناه نیست 59.mp3
4.65M
#این_که_گناه_نیست 59
💢ورود به بعضی از حریم ها،
و عدم رعایت حرمت شون،
عجیب خطـــرناکنــد...
❌خیلی خیلی
مراقبِ حریمهای خطرناک باش.
ممکنه از آسمون سقط بِشیــا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟ میگم یه روده راست توی شِکَمِشون بود؛ راست میگفتن که امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که امام زمان رو دوست داریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c