eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
299 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍دادگاه در زمان خلافت حضرت علی (ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد و پس از چند روز نزد یک مسیحی پیدا شد. حضرت علی (ع) او را نزد قاضی برد و اقامه ی دعوی کرد که این زره از آن من است؛ نه آن را فروخته‌ام و نه به کسی بخشیده‌ام و اکنون آن را نزد این مرد یافته ام. قاضی به مسیحی گفت: خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه می‌گویی؟ مسیحی گفت: این زره مال من است، در عین حال گفته ی مقام خلافت را نیز تکذیب نمی کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضی رو کرد به حضرت علی (ع) و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است؛ بنابراین بر تو است که بر مدعای خود شاهد بیاوری. حضرت علی (ع) خندید و گفت: قاضی راست می‌گوید؛ ولی من شاهدی ندارم. قاضی روی این اصل که مدعی، شاهدی ندارد به نفع مسیحی حکم داد و او هم زره را برداشت و رفت؛ ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست زره مال چه کسی است، پس از آن که چند گامی برداشت وجدانش برآشفت شد و برگشت و گفت: این روش حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاء است و اقرار کرد که زره از آن امام علی (ع) است. طولی نکشید که او را دیدند در حالی که مسلمان شده بود و با شوق و ایمان زیر پرچم علی(ع) در جنگ نهروان می‌جنگید. سایه، پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا؟ آفتابی چون علی در سایه ی پیغمبر است! [۱]: اشتباه قاضی این است که طبق علمش که علی (ع) را خلیفه ی رسول خدا (ص) و معصوم از گناه و اشتباه می‌داند (یا باید بداند)، عمل نکرده و از آن حضرت نیز مانند دیگران شاهد می‌طلبد. (شاید علت لبخند آن حضرت که در ادامه می‌خوانید همین بوده است. ) 📙داستان راستان / ۲۲ - ۲۱: به نقل از: بحار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود زیبا آنقدر انتشار بدهید که تا به دست همه دوستانتون برسه 👌😍 _دلنواز و روح افزا😍😍 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
قال رسول الله (ص) : عَلیٌّ أشْجَعُ النّٰاسِ قَلْباً علی (ع) شجاع ترین و قویدل ترین مردم است. 📚مناقب علی بن ابی طالب ص ۱۴۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220704-WA0003.mp3
7.76M
۴ گاهی اونقدر چشمات، به نعمتهای خدا، عادت میکنند... که نداشته هات، بصورت توهّمی و کاذب، برات بزرگ میشن! اونوقت میفتی به گله و شکایت از خدا ... ✨چشمان باز و بینا، زبان و قلب را به شکر وا می دارند ! https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت: در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند؛ مبارزه ی دو گرگ ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید و حقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز میشود ؟ پدرلبخندی زد و گفت : گرگی که تو به آن غذا میدهی ... •🌿•🌹منتظران ظهور 🌹•🌿• @montazeraan_zohorr 🌿💐🌿💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و ششم: از جا بلند شدم، نه هیچ‌خبری نبود انگار نه انگار زینب
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و هفتم: صدای قدم های آرامی که از من دور میشد، نشان از رفتن آقای دکتر داشت و پشت سرش زینب با شالی در دست نزدیکم آمد. همانطور که به خود می پیچیدم از جا بلند شدم ، زینب خنده ریزی کرد و گفت: نه خوشم اومد، همچی صدا زدی که حساب کار دست آقای دکتر اومد، با بی حالی نگاهی به زینب کردم و با اشاره به مانتو بهش فهموندم کمکم کنه. مانتو را پوشیدم‌و زینب شال سفیدی را که دستش بود روی سرم انداخت و خیلی زیبا برام بستش و کمی ازم فاصله گرفت و لبخندی زد و گفت: چقدر خوشگل شدی، چه بهت میاد، با اینکه رنگ و رخت معلومه که بیماری اما باز هم ناز شدی و بعد با لحن شوخی ادامه داد: البته هنر دست من هست و من شال را خوشگل بستم. حال صحبت کردن نداشتم سری تکان دادم و دستم را روی شکمم گذاشتم. زینب متوجه حال بدم شد و گفت: اوه ببخشید، اصلا حواسم نبود و به سرعت بیرون رفت. خیلی زود آقای دکتر وارد شد، سرم را پایین انداختم ، به طوریکه فقط روی زمین و کفش های دکتر را میدیدم. آقای دکتر صندلی پایین تخت را بلند کرد و روبه رو و نزدیک به من قرار داد، روی صندلی نشست و شروع به پرسیدن حالاتم کرد. سرم را بالا آوردم...وای خدای من، دوباره پشتم داغ شد، حالت چشم ها و برق نگاهش برام خیلی آشنا بود، اما من میدانستم که هرگز ایشون را ندیدم، انگار هول شده بودم و کلمات انگلیسی از ذهنم پریده بودند. هر چه که دکتر میپرسید ، من فقط بهش نگاه می کردم. زینب که نمی دانم کی وارد اتاق شده بود به سمتم آمد و به فارسی گفت: چرا جوابش را نمیدی؟ نترس قابل اطمینان هست، از افراد گروه خودمونه، یعنی تازه به ما ملحق شده، اما قابل اعتماده...یعنی وقتی ما حاضر شدیم بیاد تو رو اینجا ببینه دیگه احتیاج به محافظه کاری نیست عزیزم.. در عین گیج بودن، خنده ام گرفت، چون زینب این حالت منو پای اعتماد نکردن گذاشته بود و نمی دانست.. آب دهنم را قورت دادم و کم کم تونستم احساساتم را کنترل کنم و سوالات دکتر را یکی یکی جواب دادم. لحن دکتر خیلی صمیمی بود، با اینکه مشخص بود انگلیسی هست اما خونگرمی ایرانی ها را داشت. دکتر سوالات را پرسید و معاینات لازم را انجام داد و بعد از اتاق بیرون رفت. دلم می خواست به بهانهٔ فهمیدن بیماری ام با او همراه شوم ،اما درد مجالی نمیداد. بعد از چند دقیقه صدای باز و بسته شدن در هال به گوشم رسید و پشت سرش زینب وارد اتاق شد. احساس گرما می کردم ، پس شال را از روی سرم برداشتم، زینب لبخندی زد و گفت: خسته نباشی دلاور.. بدون اینکه به شوخی زینب جوابی بدم گفتم: دکتر رفت؟! یعنی بدون خداحافظی رفت؟! زینب خنده بلندی کرد و‌گفت: آره رفت...یعنی توقع داشتی بیاد ازت اجازه خروج بگیره؟! وای خدای من! چرا اینجوری شدم؟! با لکنت گفتم:ن..ن...نه...منظورم این بود نه دارویی داد و نه اصلا گفت چه مرگم هست... زینب کنارم نشست و گفت: دکتر احتمال میده اون قلب طلایی که ردیاب داخلش کار گذاشته شده داره کار دستت میده و هنوز دفع نشده و باید دفع بشه..خودشون شخصا رفتن برات دارو تهیه کنن و زود برگردن تا یه وقت ملکوتی نشی و با زدن این حرف خنده بلندی کرد.. وقتی شنیدم که قرار دکتر برگرده، انگار بهترین خبر دنیا را بهم داده بودند، نفسم را آرام بیرون دادم و با خیالی راحت دراز کشیدم. ملحفه را روی سرم کشیدم و با خود فکر می کردم به راستی چرا من اینطوری شدم؟! ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه " "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه تهیه شده در رادیو قرآن ✅ مخصوص https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (11).mp3
3.51M
قسمت 1️⃣1️⃣ 📜سوره مبارکه طه آیه ۱۴ 🔹إنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي🔹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ پنجشنبه - ١۵ تیر ١۴٠٢ 🌙 الخمیس، ١٧ ذی‌الحجه ١۴۴۴ 🌲م Thursday 06 July 2023 👈 امروز متعلق است به امام حسن عسکری (ع) - 🕋 اذکار روز: - لااِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین(١٠٠بار) - یا غفور یا رحیم (١۰٠٠ مرتبه) - یا رزاق (٣٠٨ مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم روز: 🌙 🌙 شب 🤲 اعمال روز: 🔹 امشب دوازده رکعت نماز به یک سلام دارد که شرح آن و دیگر ادعیه مخصوص این شب در اقبال‌الاعمال آمده که ما نیز در «گلبرگ احکام» امروز آورده‌ایم؛ 🔹 ضمناً «روزه» فردا، روز عید سعید غدیر بسیار فضیلت دارد و در روایات آمده که کفّاره شصت سال گناه است؛ 💠 حدیث روز: 💎 پیامبر اکرم (ص): «مَن أحَبَّ أن يَتَمَسَّكَ بِدينی، ويَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ بَعدي، فَليَقتَدِ بِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ، وَليُوالِ ولِيَّهُ، فَإِنَّهُ وصِيّي وخَليفَتي عَلى اُمَّتي في حَياتي وبَعدَ وَفاتي، وهُوَ إمامُ كُلِّ مُسلِمٍ، وأميرُ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی...» «هر كس دوست دارد كه به دين من چنگ زند و پس از من، بر كشتى نجات بنشيند، به على بن ابى طالب (ع) اقتدا كند، و با دشمن او دشمنى و با دوست او دوستى ورزد؛ چرا كه او، هم در زندگى‌ام و هم پس از مرگم، وصىّ من است؛ او جانشين من در ميان امّتم و پيشواى هر مسلمانى و امير هر مؤمنى پس از من است...» 📚 كمال‌الدين، ص۲۶۰، ح ۶ ┈┈•✾🌸✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*سلام_امام_زمانم🌻🤚🏻* عشـق،هر روز به تڪرار تو برمی خیزد اشڪ هر صبح به دیـدارتو برمی خیزد اےمسافر! به گلاب نگهم خواهم شسٺ گرد وخاکی که ز رخسارتو برمی خیزد 🌸 الهـی پایان کارمان را خیر و خوبی قرار ده و سرانجام کارهایمان را به خوبی ختم کن ای ارحم الراحمین و ای بخشنده 🌸 الهـی به حق آن رحمتت که هر چیزی را در برگرفته از تو می‌خواهیم که گناهان کوچک و بزرگمان را ببخشایی و عفو کنی و کارمان را خود سرپرستی کنی و اعمال ما را با باقیات و صالحات ختم نمایی 🌸 ای گشاینده رنج‌ها رنج‌هایمان را بگشای و گناهانمان را ببخشای و عیب‌هایمان را بپوشان و با رحمت خود ما را در بندگان نیکو داخل گردان 🌸 الهـی نورت را بر دل‌ها بباران تا روشنی بخشد هر آنچه که فعل را به تیرگی می‌کشاند 🌸 الهـی هدایت از آن توست و دل هم در اختیار تو دل‌ها را تو هادی باش 🌸 الهـی نگهبان دل‌هایی و بهترین یاور که بودنت بودمان را کافیست 🌸 الهـی مریضانمان را شفای عاجل عنایت بفرما 🌸 الهـی صلح و دوستی بر دل‌ها و حقیقت بر جان‌ها به رحمتت جاری بفرما