🌼 میگویند
آدمهای خوب به بهشت میروند
🌺 اما من میگویم
آدمهای خوب هر کجا که باشند آنجا بهشت است...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
برای سهولت در دسترسی به فایل های صوتی #مهارتهای_کلامی #استاد_شجاعی ، از لینک های زیر استفاده فرمایید🙏🌺
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
قسمت دهم
قسمت یازدهم
قسمت دوازدهم
قسمت سیزدهم
قسمت چهاردهم
قسمت پانزدهم
قسمت شانزدهم
قسمت هفدهم
قسمت هجدهم
قسمت نوزدهم
قسمت بیستم
قسمت بیست و یکم
قسمت بیست و دوم
قسمت بیست و سوم
قسمت بیست و چهارم
قسمت بیست و پنجم
قسمت بیست و ششم
قسمت بیست و هفتم
[@montazeraan_zohorr]
.❣️☺️❣️☺️❣️☺️❣️
*خــیــر مــقــدم بــہ اعــضــاے جــدیــد 🍃🌸*
*و ســپــاس از همــراهان همــیــشــگــے*
*مــقــدمــتــان گــلــبــارانــ🌹🌹🌹*
*هرگــز ادعــا نــڪــردیــم و نــمــیــڪــنــیــم ڪ بــهتــریــنــیــمــ🌸*
امــا ؛
*مــا مــفــتــخــریــم ڪ بــهتــریــنــها ڪــنــارمــون هســتــنــد*
🌹🤲
*🌹* صبحتون متبرك به صلوات*🌹
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🪴🪴🪴🪴🪴🪴
✍دو چیز انسان را نابود میکند
👌مشغول بودن به گذشته
👌مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند آینده را از دست میدهد! و هر کس نگهبان رفتار دیگران باشد، نصفی از آسایش و راحتی خود را از دست میدهد!
بهترین انتقام در زندگی این است که با توکل به خدا و تلاش، به راه خود ادامه دهید و اتفاقات بد را فراموش کنید.
به هیچکس اجازه ندهید از تماشای رنج شما لذت ببرد!
شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید که بدون توکل به خدا میسر نیست.
الّلهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
کنترل شهوت 20.mp3
3.35M
#کنترل_شهوت ۲۰
🔻آروم آروم؛ نمازتو شروع کن...
این بیماری؛
نباید،تو رو از خدا بگیره😊
تو...به کمک خدا؛
ميتوني بربیماری ات،غلبه کنی!
🔻خودت رو آلوده نبین؛...پاااشو😍
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹¦ «شباهت حضرت مسیح ع و حضرت مهدی عج»
🌤 مهدی عج و مسیح ع باهم باز خواهند گشت انشاءالله ...
🤲﴿أللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالْفَرَجْ﴾🤲
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حتماً ببینین👆👆😱🔴 زن های هرزه یا زن هایی که دنبال هرزه شدن هستن، حرف های این زن هرزه شوهر دار !! رو بشنوید که از کجا شروع کرد و کارش به کجا کشید
چقدر دردناک
و جمله آخرش چقدر باید مورد توجه مسئولان باشه که همه بدبختیهای این زن از پوشش شروع شد!
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️همخوانی سرود زیبای #مردآفرین
پیامی برای بانوان ایران زمین❇️
توسط هزاران بانو از ۱۲۰ کشور دنیا
در حرم مطهر حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)
مروارید، تو باید مادر باشی
تا یکی از دامن پاک تو
بشه حاج قاسمی که
خونش واسه ایران بجوشه
#حجاب_فاطمی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💙
📌همسر بد دهن
وقتی حالت خوب نیست حرفهای تند نزن ؛خیلی فرصت داری که حالت رو عوض کنی اما تو هیچوقت فرصت این رو نداری که بتونی حرفهایی که گفتی رو عوض کنی ..
ضمناً
در طول روز لبخند بزنید چون:
۱- لبخند جذابتان میکند...
۲-لبخند عبادت است و خداوند انسانهای خوشرو را دوست دارد...
۳-لبخند مسری است...
۴-لبخند زدن استرس را از بین میبرد...
۵- لبخند زدن سیستم ایمنی را تقویت میکند...
۶- لبخند زدن فشار خونتان را پایین می آورد...
۷- لبخند زدن مسکن های طبیعی بدن را آزاد
میکند...
۸- لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان میدهد...
۹- لبخند زدن باعث میشود موفق به نظر برسید...
۱۰- لبخند زدن کمک میکند مثبت اندیش باشید...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
کتاب صوتی "بیست گفتار" اثر استاد مطهری ،قسمت اول
در 22 قسمت تهیه شده در رادیو سراسری
با صدای محمد_تقی_مختار_ملکی
📗معرفی_کتاب📗
کتاب بیست گفتار ، مجموعه ای است مشتمل بر بیست سخنرانی متفکر شهید استاد مطهری است که بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ برای عموم ایراد شده است .این کتاب نیز همچون دیگر آثار استاد مطهری از بیانی روان و محتوایی غنی همراه با نکات بدیع برخوردار است ، ضمن اینکه مسائل مورد بحث ، مسائلی است که همواره برای جامعه اسلامی مطرح میباشد و اذهان جستجوگر به دنبال پاسخهای مناسب برای آن مسائل هستند ، موضوعاتی نظیر:
عدالت و تبعیض
رابطه دین با علم
نظر دین درباره دنیا
فواید و آثار ایمان
شداید و گرفتاری ها
خودشناسی و خداشناسی
سیره ائمه (ع)
و......
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🏴 منتظران ظهور 🏴
💢💢💢 💣اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت ششم سیترلینا بیتالو ـ ۱۸ ساله ـ اهل هلند «سیترلینا بیتا
💢💢💢
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هفتم
بعد از بیرون رفتن آقای جلالی، فرزانه رو کرد به من گفت: "چیه؟ ترسیدی فردا تنها بری، خانمه انتحاری بزنه! گفتی منم بیام با هم بریم رو هوا؟؟"
نگاهی بهش انداختم و گفتم: "اگه این خانومه انتحاری کن بود، الان به صفوف بهشتیهاشون تو جهنم پیوسته بود! نه اینکه من و شما بریم ازش مصاحبه بگیریم!"
فرزانه زد زیر خنده گفت: "راست میگی..."
چند لحظه بعد سرش رو بالا آورد و گفت: "به نظرت اینا چه جوری عضو داعش میشن؟! یعنی اینقدر آدم دارن توی کشورهای مختلف؟!"
گفتم: "اینطوری که من متوجه شدم، داعشیها یه ارتش سایبری تو فضای مجازی دارن که خیلیم فعاله! دقت کنی توی همین مقاله هم گفته بود اکثرا از طریق فضای مجازی جذب شدن!"
فرزانه محکم زد پشت دستش و گفت: "عه عه! من فکر میکردم اینا تفکراتشون کلا مثل انسانهای اولیه است. پس از نسل قرن بیستم اَن! ارتش سایبری داعش!!! فک کن! عجب!"
بعد هم رو کرد به من گفت: "خداوکیلی من و تو که خبرنگاریم چقدر توی فضای مجازی فعالیت میکنیم! این همه آدم حسابی داریم تو کشورمون. چند نفرشون تو فضای مجازی فعالن!؟
اصلا الان که خوب فکر میکنم به یه ارتش سایبری هم نیاز نیست. یه چند تا دونهشونم فعال باشن برا جذب ملت بسه. با این میدونی که ما بهشون دادیم..."
گفتم: "منم قبول دارم کم کاریامون رو... ولی حالا تو خیلی حرص نخور! بیشتر از فعالیت ارتش سایبری، باید این سادهانگاری و سادهلوحی خانمها رو درست کرد. آخه من نمیدونم، اصلا گیرم وعده زندگی مرفه هم به آدم بدن، چطور میتونن دیدن همچین قیافههایی رو تحمل کنن ؟؟!"
فرزانه با تأیید گفت: "آره بخدا! آدم زهره ترک میشه! ما که عکسشون رو میبینیم، میترسیم!. خدا به داد مجاهدانشون برسه! هر چند که اجر جهادشون رو همون لحظه اول دیدار، با دیدن رخ یار میگیرن...."
بعد هم زد زیر خنده....
در حال جمع و جور کردن وسایلم شدم. گفتم: "از این ابیات نغزت فردا تو مصاحبه نگیا!
راستی، فرزانه! وُیس رکوردر رو ندیدی؟ هر چی میگردم نمیبینمش؟!"
گفت: "وُیس برا چی میخوای؟"
گفتم: "توی خبرنگار نمیدونی وُیس برا چی میخوام!؟ برای ضبط صدا دیگه! فیلمبرداری که کنسل شد، ضبط صدا که باید باشه!"
گفت: "این آدمی من میبینم، صداشم نمیذاره ضبط بشه باور کن..."
گفتم: "وا برای چی؟ حالا تصویر یه چیزی! صدا که دیگه موردی نداره!"
گفت: چه میدونم؟ شاید بگه بعداً برام دردسر بشه اتهامی ...اعترافی ... "
گفتم: "میخوای بریم فقط احوالش رو بپرسیم!؟ ناسلامتی داریم میریم ازش مصاحبه بگیریم ! تصویر نه ! صدا نه! کات آقا، کات! اصلا ولش کن!"
فرزانه گفت: "من همینجوری گفتم. حدس زدم!"
بعد هم دستش رو دراز کرد و تمام وزنش رو انداخت رو نوک انگشتای پاش... از بالای قفسه وُیس رو آورد داد بهم و گفت: "شایدم بذاره؟!"
◀️ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💢💢💢
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هشتم
ویس رو گرفتم و گذاشتم داخل کیفم رو به فرزانه گفتم در هر صورت ما باید کارمون رو انجام بدیم حالا ببینیم فردا چی میشه؟ قرار گذاشتیم فردا ساعت نه همدیگه رو ببینیم که با هم به محل مصاحبه بریم.
خدا حافظی کردم و راه افتادم سمت خونه هنوز سرم درد میکرد ذهنم با هجمهای از مطالب که امروز خونده بودم آشفته بازاری شده بود ...
رسیدم خونه ترجیح دادم استراحت کنم شاید کمی سردردم بهتر بشه...
چشمهام رو که روی هم گذاشتم خدا نصیب نکنه از وسط اردوگاه داعش سر در آوردم مردانی با هیکلهای درشت، ریشهای بلند و چاقو بدست به همراه زنانی با ردا و رو بند به سمتم میاومدن...
چنان ترسی در خواب بر وجودم حاکم شده بود که اگر تلفن خونه زنگ نمی خورد در این کابوس داشتم قبض روح می شدم ...
از خواب پریدم تمام صورتم خیس عرق بود ونفس نفس میزدم...تلفن همچنان زنگ میخورد تا اومدم جواب بدم قطع شد ...
با خودم گفتم این که خواب بود من قالب تهی کردم ... یعنی فردا قراره با چه کسی رو به رو بشیم؟؟؟
سعی کردم خودم رو با کارهای ناتمومم مشغول کنم تا شاید کمی از استرس و فشار روحیم کم بشه...
و بالاخره به هر سختی بود زمان گذشت ...
آماده شدم راه افتادم سمت محل قرار. دقیقا راس ساعت نه اونجا بودم چند لحظه ایی ایستادم فرزانه رسید با دیدنش چنان شوکه شدم که برای چند لحظه اصلا نمی تونستم صحبت کنم ...
سلام کرد ولی من هنوز تو شوک بودم
گفت: جواب سلام واجبهها!
مِن مِن کنان پرسیدم چیزی شده ؟کسی طوریش شده؟
زد زیر خنده گفت: نه بابا ...
گفتم: پس چرا سر تا پات مشکیه؟ دستکش هم مشکی؟!
با یه حالت خاصی نگاهم کرد و زد به شونم گفت: مشکی رنگه عشقه عزیزم... مگه رنگ پرِ پرستوی عشقو ندیدی...
گفتم: تو دیوانه ایی فرزانه! یه رو بندم میزدی باید از تو مصاحبه میگرفتم!
گفت : سِت مصاحبه زدم دیگه!
گفتم: سِت مصاحبه رو کجای دلم بذارم!
گفت: جدی هدفمند این تیپی پوشیدم با خودم فکر کردم شاید کمک کنه به یاد آوری خاطرات خانمه....سری تکون دادم و گفتم چی بگم ! راه بیفت دیر نشه ...
رسیدیم به آدرسی که آقای جلالی داده بود یه منزل مسکونی بود فرزانه با تعجب گفت تو خونشون باید ازش مصاحبه بگیریم؟ اگه یه بلایی سرمون آورد چی؟
گفتم فرزانه نگاه کن خواهش میکنم فکر نکن! حدس نزن ! هیچی نگو! تو رو خدا ! من خودم دارم همینجوری از استرس میمیرم....
با اشاره سر گفت باشه...زنگ خونه رو زدم...ضربان قلبم رفته بود رو هزار...
خانمی از پشت آیفون گفت کیه؟
گفتم از خبرگزاری برای مصاحبه اومدیم.
گفت بله بله بفرمایید داخل ...
و تق در باز شد....
فرزانه بهم گفت تو اول برو داخل لااقل انتحاری زد یکیمون فرار کنه! یعنی تو موقعیت حساس هم این دختر دست از شوخی بر نمی داره...
رفتیم داخل....
◀️ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💢💢💢
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت نهم
از پله ها داشتیم میرفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و گفت: نمی دونم چرا حس بالا رفتن از پله های اداره ساواک رو دارم آخه میگن اینا عضو داعش میشن کلا مغزشون رو شستشو میدن !
خندهام گرفت وگفتم: خانم امجد معمولا توی ساواک از پله ها میرفتن پایین! فرزانه می دونی خوبی کار کردن با تو چیه؟ با حالت چشم و ابروهاش گفت چیه؟! گفتم: اینکه تو اوج سختی کار هم با جملات نغزت حس آدم رو عوض میکنی...
در همین حین یه خانم حدود سی و دو، سه ساله اومد جلو و خوش آمدی گفت و راهنماییمون کرد داخل پذیرایی... منتظر شخصی که قرار بود بیاد برای مصاحبه نشسته بودیم ...
فرزانه با کنجکاوی اطراف رو نگاه میکرد... خونه ی کوچکی بود، دور تا دور اتاقِ پذیرایی، کناره هایی با ملحفه سفید پهن بود و نمای قالی فیروزهای رو بیشتر میکرد روی دیوار قاب عکس یک آقای جوانی زده شده بود که جلب توجه میکرد ...
بعد از چند لحظه همون خانم با سینی چایی اومد نشست رو به رو مون گفت بفرمایید من حاضرم...
انتظار نداشتم این فرد ، خانمِ مجاهد مصاحبهی ما باشن! تصویری که از زن های جهاد نکاح دیده بودم خیلی متفاوت بود با خانمی که جلوم نشست. هرچند که ما توی خونشون بودیم و دلیلی نداشت اون همه ردا و روبند و بند و بساط داشته باشه...
خداییش چهرهی زیبایی داشت. با خودم گفتم: حیف این چشمهای مشکی و این معصومیت چهره که بر باد رفته...
فرزانه ساکت نشسته بود و طوری خیره خانمه رو نگاه میکرد که من جای اون بودم یه چیزی بهش میگفتم!!
وُیس رو آوردم بیرون برگه و خودکار و هر چی لازم بود... قبل از شروع گفتم: ما برای پیاده کردن متن روی کاغذ نیاز به صداتون داریم مشکلی نیست صداتون رو ضبط کنیم؟
سری تکون داد و گفت: فقط خودتون گوش کنید، مشکلی نیست... نگاهی به فرزانه انداختم او هم با لبخندی تایید کرد...
بسم الله گفتم و شروع کردم
خوب در ابتدا خودتون رو معرفی کنید ..
گفت اسمم مائده است و بیست و نه سال دارم...
گفتم: لطفاً کامل بگید فامیلتون چیه؟ از کدوم شهر هستید ؟
گفت: اگه میشه دوست ندارم فامیلم رو بگم! خودتون که بهتر می دونید مصاحبه است و پس فردا همه جا پخش میشه!
فرزانه نگاهی به من انداخت و با یک حالت سرزنش خاصی سرش رو تکون داد...
گفتم باشه مشکلی نیست..
از گذشتهتون بگید از تفکراتتون تا برسیم به امروز به اینجایی که نشستید...
سرش رو انداخت پایین ... با دستهاش بازی میکرد چند لحظهای سکوت کرد و بعد شروع کرد....من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم پدر و مادرم آدم های معتقدی بودن...من هم توی همین خانواده بزرگ شدم...
از دورهی نوجوانی به بعد، من خیلی وجههی مذهبی گرفتم. توی مدرسه خیلی فعال بودم کمکم با دوستهایی هم فکر خودم یه گروه شدیم. یه تیم...
همون موقع ها بود که با واژههای مثل گذشت، فداکاری و جهاد آشنا شدم چیزهایی که از جهاد و مبارزه میشنیدیم همه در حد شنیدن بود چون ما دختر بودیم! ولی عاشق اینجور کارها شده بودیم در واقع اسطورههای ما آدم های مبارزی بودن که ما تمام تلاش روحی و جسمیمون رو میکردیم شبیه اونها بشیم... از ورزشهای رزمی گرفته تا کوه نوردی و پیاده روی های طولانی مدت همه این کارها رو میکردیم تا...
و بعد سکوت کرد سکوتش طولانی شد فرزانه پرسید تا چی؟ گفت: تا مثلاً شبیه اسطوره هامون بشیم... تا شاید برسیم به بهشت ...
◀️ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 تا کجا امام زمانت را دوست داری ؟
صدای کبوترها خانه را پر کرده بود.
امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط.
ناگهان لبخند آمد روی لبهای امام.
علّت را پرسیدند.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
این دو کبوتر را میبینید؟
زن و شوهرند.
شوهر دارد برای زنش آواز میخواند:
❤️ «آرامشم!
❤️ عروس خانهام!
❤️ در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم،
❤️ مگر امام زمانم؛
❤️ همین آقایی که روی تخت نشسته!»
.
📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج۱ص۳۴۲و ص۳۴۶
.
🔹 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیه السلام مشهور شده، اما بررسیها نشان میدهد در اصل مربوط به امام کاظم علیه السلام است.
🌕 اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست. اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیه السلام دوست داشته باشیم.
خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان میکند و ما را در یک دوراهی قرار میدهد. که خواستهی عزیزانمان با خواستهی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
🔵 راستی ما حاضریم عشق امام زمانمان را بر هر چیزی ترجیح دهیم ؟
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c