#از_روضه_تا_خیمه ٢
در مکتب عشق شاهباز است حسین
مرآت دل اهل نیاز است حسین
ســـــــــرداد، نــــداد تن به ذلت آرے
جــــاوید کننده ے نماز است حسین
▪️عاشورا روز تجدید حیات ماست، مےخواهیم در کوثر حسینے شست و شو کنیم،
تجدید حیات کنیم،
خودمان را زنده کنیم،
از نو مبادے و معانے اسلام را بیاموزیم،
روح اسلام را از نوع به خودمان تغذیه کنیم.
▪️ما نمےخواهیم حس امر به معروف، نهےاز منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکارے در راه حق در ما فراموش شود؛
نمےخواهیم روح فداکارے در راه حق در ما بمیرد.
▪️این، فلسفهے عاشوراست، نه گناه کردن و بعد به اسم حسین بن علے بخشوده شدن!
🖋️از زبان شهید مطهرے
°❁°✿°🚩﷽🚩°✿°❁°
✍ حکایت ۴
«باکی از مرگ نیست»
کاروان امام حسین (ع) از منزلگاه قصر بنی مقاتل، به سوی کربلا حرکت می کرد.
امام حسین (ع) در حالی که سوار بر اسب بود لحظهای به خواب رفت. سپس بیدار شد، دو یا سه بار فرمود:
« انا لله و انا الیه راجعون ،الحمدلله رب العالمین.»
فرزندش علی اکبر رو به پدر نمود و عرض کرد: پدر جان! سبب این استرجاع و حمد چه بود؟
امام فرمود: سواری، در خواب بر من ظاهر شد و گفت: اهل این کاروان می روند و مرگ، ایشان را تعقیب می کند.
من فهمیدم خبر مرگ به ما داده می شود.
علی اکبر عرض کرد: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟
امام حسین (ع) فرمود: پسرم سوگند به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست ما بر حقیم.
علی اکبر عرض کرد: بنابراین باکی از مرگ نیست.
امام فرمود: فرزندم! خداوند بهترین پاداش را که از سوی پدر به فرزند مقرّر فرموده، به تو عنایت کند.
«بحارالانوار، ج۴۴»
°❁°✿°🚩🏴🚩°✿°❁°
#پندانه_حسینی
بوی پیراهن حسین ۵ - @Ostad_Shojae.mp3
9.77M
#تلنگری #بوی_پیراهن_حسین ۵
"زیارت عاشورا " حدیثی قدسی است؛
و توسط خود خداوند طراحی شده است!
این زیارت؛
دو بُعد یک زندگی موفق را که در نهایت به معیّت با امام، منتهی میشود، چندین بار بصورت فرمولی مهم، تکرار میکند!
🔺 دو بُعد مهــــم ...؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💥 بعضی دعاها که ✘ اصــــــلاً ✘ برآورده نمیشوند !
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💠ابرقدرتها از پرچم سیاه ما میترسند
📌امام خمینی (ره):
قدرتهاى بزرگ از اين چادرها[سیاهیهای عزاداری] مىترسند. قدرتهاى بزرگ از اين سازمانى كه بدون اينكه دست واحدى در كار باشد كه آنها را مجتمع كند، خود به خود ملت را به هم جوشاندهاند در سراسر يك كشور، كشور پهناور، در ايام عاشورا و در دو ماه محرم و صفر و در ماه مبارك، [مىترسند]. اين مجالس است كه مردم را دور هم جمع كرده است.
📚صحیفه امام؛ جلد ۱۶؛
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
به عشق امام حسین اروپا رو هم سیاه پوش کردیم.
راهپیمایی عاشورایی
هلند، لاهه
#محرم
#امام_حسین
#اروپا
🍃🌷اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ🌷🍃
مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد
وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🕯 عزا خانه ما را دریابید!
☑️ استاد مجاهدی نقل میکنند:
▪️ خانه اجدادی مرحوم حجت الاسلام برقعی محل آمد و شد علمای ربانی و دوستان آل الله در قم بود و خود ایشان نیز در اقامه عزاداری برای سالار شهیدان سعی بلیغی داشتند و معمولاً در دهه اول محرم هر سال پر رونق ترین مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در منزل ایشان برگزار میشد.
روزهای تاسوعا و عاشورا شخصیتهای بزرگی همانند مرحوم علامه طباطبایی (رحمت الله) - صاحب تفسیر المیزان – در این مجالس عزاداری شرکت میکردند و اغلب به صورت ناشناس در میان مردم عزادار مینشستند بر مصائب سالار شهیدان اشک میریختند. بارها شخصاً آن مرحوم را میدیدم که با حضور در آن مجالس، غمگینانه در گوشه ای نشسته و بی تابانه برای جد بزرگوار خود و مصائب آل الله میگریستند و در این حالت سعی میکردند که با گوشه عبا چهره خود را بپوشانند.
مرحوم برقعی (رحمت الله) برای من این قضیه را با انقلاب حال تعریف میکردند و میگریستند:
▫️ هر سال در روز پایان عزاداری، پاکت حق الزحمه واعظان و ذاکران حسینی را پس از ختم جلسه به آنان تقدیم میکردم.
سالی، روز عاشورا با روز جمعه مصادف شده بود و من پس از نماز صبح وقتی که خواستم پاکتها را آماده کنم، دیدم که چهل هزار تومان کم دارم! پول به اندازه نیاز در حساب بانکی داشتم ولی چون روز جمعه بود نمیتوانستم از آن استفاده کنم، و از طرفی با مولای خود امام حسین (علیه السلام) عهد کرده بودم که از بابت هزینه مجالس عزاداری شخصاً از کسی وجهی مطالبه نکنم ولو به صورت قرض الحسنه!
لذا برای اولین بار در طول سالها عزاداری، خود را با مشکلی رو به رو میدیدم که ظاهراً حاصلی جز شرمساری برای من نداشت! مغموم و افسرده، سماور را روشن کردم و قلباً به آقا امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم که آبروی مرا بخر و نگذار شرمنده ذاکران تو باشم.
هنوز چند دقیقه ای از دم کردن چای نگذشته بود که شنیدم در میزنند! برخاستم و در خانه را باز کردم. دیدم دو نفر ناشناس (یا سه نفر، تردید از نویسنده است) و آذری زبان پشت در ایستاده اند. پس از سلام و احوالپرسی، گفتند:
🔹 از طرف جعفر آقا حامل پیغامی برای شما هستیم!
▫️ آنان را به درون خانه راهنمایی کردم و پس از صرف چای، بسته ای را به من دادند و گفتند:
🔹 ساعتی پیش در خدمت جعفر آقای مجتهدی بودیم. در اثنای صحبت، ایشان چند لحظه سکوت کرده و به ما گفتند:
🔸 آقا امام حسین (علیه السلام) میفرمایند:
🔶 عزا خانه ما را دریابید!
🔹 بعد چند بسته اسکناس را داخل روزنامه پیچیدند و گفتند:
🔸 آقا جان! این بسته را به حاج آقا مصطفی برقعی برسانید! منزل ایشان در گذرخان، کوچه معروف به کلاه فرنگی است!
🔹 از خدمت شان مرخص شدیم و پرس و جو کنان آمدیم و خدا را شکر که این توفیق نصیب ما در این روز عزیز شد!
▫️ بسته پول را باز کردم و در نهایت تعجب دیدم که جعفر آقا چهار بسته ده هزار تومانی برای من فرستاده اند!
بغض گلویم را فشرد و بی آن که بتوانم با آنان سخنی بگویم با من خداحافظی کردند و رفتند!
⬅️ در محضر لاهوتیان، جلد۱، صفحه ۱۱۶ و ۱۱۷
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #روضه #محرم
الله اکبر حضرت اصغر به میدان آمده- مهدی رسولی.mp3
7.43M
🏴 الله اکبر حضرت اصغر به میدان آمده
در پاسخ «هل من معین» با سر به میدان آمده
🎤 مهدی رسولی
🗓 شب هفتم محرم
3436947700.mp3
7.22M
#راضی_به_رضای_تو ۱۵
فقط چند روز فرصت داری ؛
که بهشت رو در درونت بسازی!
معیارِ ورود تو به بهشت؛
میزان ثوابها و عباداتت نیست!
معیـــار؛ فقـــط خودتی‼️
میزان آرامش، رضایت، و نشاط درونت!
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان «ماه آفتاب سوخته» #قسمت_پانزدهم 🎬: شیپور توقفی کوتاه دمیده شد و خیمه ها برپا شدند و همگان من
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_شانزدهم🎬:
کاروان کوچک اهل بیت و نوادگان علی علیه السلام ، منزل به منزل حرکت می کردند و در هر منزل حسین از اهداف سفرش برای مردم ولایات بین راه می گفت و هرکس که پاک طینت بود و خداجو، به حسین می پیوست و هر کس که ظواهر دنیا چشمانش را پر کرده بود، مدار آرامش زمین را،خون خدا را،حجت خدا را نادیده می گرفت و به کار و بار و دنیای خود مشغول میشد.
روز سوم شعبان این کاروان کوچک، اما آسمانی به مکه رسیدند، خبر رسیدن نوادهٔ رسول الله صل الله علیه واله، به مکه گوش به گوش و دهان به دهان می چرخید و جمعیت زیادی برای استقبال، ورودی مکه جمع شده بودند، عده ای شوق دیدار با حجت خدا را داشتند و عده ای هم از سر کنجکاوی منتظر رسیدن کاروان حسین علیه السلام بودند.
نخلستان مکه نمایان شد که عده ای با شاخه های نخل که در دست داشتند به استقبال نواده رسول آمدند و ندای: اهلا وسهلا یااباعبدالله به گوش میرسید.
رباب از بالای کجاوه، هلهله و شادی مردم را میدید و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود و در ذهنش شعر می سرود: و حسین است که آمده تا عطر محمد را برایتان به ارمغان آورد...حسین در شعبان رسید که این ماه مبارک را برای مکیان مبارک تر گرداند و خاطرهٔ دلاورمردیهای پدرش علی را در اذهان زنده کند.
کاروان کوچک، نزدیک بیت الله الحرام رسید و جمعیت زیاد و زیادتر می شد.
دستور توقف صادر شد و شترها را خواباندند.
رباب در حالیکه علی اصغر را در آغوش داشت و سکینه هم در کنارش بود، تا آماده شدن محل اسکانشان، گوشه ای را کنار دیوار خشت و گلی در نظر گرفت و به آن سمت رفتند و نشستند.
رقیه که بی تاب برای بازی با علی اصغر بود، جمعیت را می شکافت تا آنکه در گوشه ای چشمش به رباب افتاد، انگار او از واری این نقاب و چادر باز هم بوی علی اصغر را میشناخت به سمت آنان آمد و در کنار خواهر و برادرش جای گرفت.
دو زن که مشخص بود از ساکنان مکه هستند مشغول صحبت کردن بودند و رباب ناخواسته حرفهای آنان را می شنید.
یکی از زنان گفت: ببین چه جمعیتی به استقبال نواده رسول خدا آمده است، مشخص است که او در اینجا دوستدار زیادی دارد..
زن دیگر اوفی کرد و گفت: آنچنان سخن میگویی که یکی بشنود نمی فهمد تو اهل مکه هستی، تو که بغض و کینهٔ مکیان را نسبت به علی بن ابیطالب میدانی!! خیلی از اینها دلی در گرو مهر حسین ندارند و برای تجسس آمده اند و آنها هم که مشتاقانه به حضور حسین می رسند، حاجیانی هستند که از اطراف برای حج به مکه مشرف شده اند، اگر به جای حسین ، پسر ابوتراب، عبدالله پسر عمر به اینجا می آمد، هواخواه بیشتری داشت، چرا که عمر در لشکر رسول بود و سیاهی لشکرش بود و دست به خون کسی دراز نکرد،اصلا جنگاوری نکرد، اما حیدر کرار سردار سپاه رسول بود و از جان خویش میگذشت تا جان رسول و اسلام محمد در امان بماند، مکیان هنوز کینهٔ بدر و احد و حنین در دل دارند، اینان نوادگان همان مشرکانی هستند که علی بن ابیطالب، اجدادشان را به درک واصل کرده بود، پس حسین در مکه دوستدار آنچنانی ندارد...
رباب از شنیدن این سخنان اشک در چشمانش حلقه زد و زیر لب زمزمه کرد،چه مظلومند اهل بیت...چه مظلومند اولاد علی...چه مظلوم است حسین...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_هفدهم🎬:
چند ماه بود که حسین و اهل بیت و یارانش در خانهٔ عباس بن عبدالمطلب در شعب علی علیه السلام در مکه ساکن شده بودند و هر روز مشتاقان حجت خدا از اطراف و اکناف که به بهانهٔ حج و زیارت به مکه مشرف میشدند، به حضور حسین علیه السلام می رسیدند و رباب میدید که همسرش حسین، این حجت خدا در روی زمین، این ذبیح الله الاعظم با کلامشان روشنگری می کردند و به همگان می فرمودند که هدف از هجرتشان از مدینه به مکه امر به معروف و نهی از منکر است، حسین با زبان و کلام و اشاره و حرکات به همگان می فرمود که یزید دنباله رو معاویه است منتها باسبکی دیگر، اگر معاویه نفاق پیشه کرده بود و در ظاهر پیشانی اش از عبادت پینه بسته بود و در باطن با خدا در جنگ بود، اما پسرش یزید، آشکارا دین خدا را تباه می کرد و به بیراهه می کشید، حسین تاکید می کرد که اگر او بنشیند و نظاره کند، چیزی از اسلام به نسل های دیگر نمی رسد، پس حسین باید هجرت کند، باید با اهل بیتش هجرت کند و به همگان بگوید که اگر منکری دیدید نهی کنید و اگر معروفی زایل شد، به آن امر کنید.
مشتاقانی از اطراف به کاروان حسین می پیوستند تا هر آنکه حجت خدا امر کند آن را به دیده گذارند.
یزید والی مکه را عوض کرد و به او امر کرد تا حسین را به بیعت بخواند و اگر حسین بیعت نکرد در خفا و پنهانی او را بکشد...گرچه حسین و اهل بیت علیهم السلام در مکه غریب بودند و مکیان جز کینهٔ علی و اولاد علی علیه السلام، در سینه نداشتند، آنها به خاطر جانفشانی های حیدر کرار در لشکر رسول، از او کینه داشتند و گویی باید این کینه را تا قیام قیامت در سینه پنهان کنند و شیعهٔ علی علیه السلام، در مکه همیشه زمان مظلوم بماند.
حسین علیه السلام که اوضاع را چنین دید، صلاح دید تا قاصدی به بصره که سنگ ارادت به اهل بیت علیه السلام را به سینه می زدند بفرستد تا حجت بر آنان تمام کند، پس سلیمان بن زرین را به سمت بصره فرستاد و نامه هایی برای بزرگان و اشراف آنجا نوشت، چون حسین، حجت خداست و خوب میداند که مردم بصره چشم و گوش به دهان اشراف این شهر دارند.سلیمان را فرستاد و علم الهی داشت که سلیمان اولین شهید راه امر به معروف و نهی از منکر می شود، اما باید میرفت تا دیگر بهانه ای نباشد که از مظلومیت حسین نشنیدیم ، از هدفش چیزی ندانستیم، از حرکتش چیزی ندانستیم که اگر میدانستیم با شمشیر آخته به دفاع از حریم اسلام و حجت خدا به پا می خواستیم.
و رباب می دید که هر روز چندصد نامه از طرف کوفه و عراق به حسین علیه السلام می رسید که آقاجان! به سمت ما بیا که ما جانمان را کف دست قرار دادیم برای دفاع از نواده رسول، به طوریکه فقط یک روز ششصد نامه به مولا رسید، پس حسین مسلم بن عقیل را به حضور خواند و او را راهی کوفه نمود تا مسلم بررسی کند که کوفیان چقدر روی حرفشان می ایستند، آخر کوفه و کوفیان در بستن عهد و شکستن آن قدمت داشتند که اگر نبود این ، علی مظلوم در شهری که داد دفاع از اهل بیت می زد یکه و تنها نمی ماند و حسین می خواست، پسر عمویش مسلم، بررسی نماید که باز آن واقعه تکرار نشود...باز حسین را نخوانند و عهد ببندند و عهد بشکنند و سرانجامش بشود فرق خونین علی علیه السلام....
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زن زندگی آزادی"
👤استاد رائفی پور•
#حجاب
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c