🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_چهل_ششم 🎬: اینجا هُرم داغ پیچیده، انگار زمین و زمان آتش گرفته اند، اما
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_چهل_هفتم 🎬:
زینب با سرعت به طرف خیمه سجاد میرود، ناگهان سواری به دنبال او اسب میتازد، چادر دختر علی را می رباید و مقنعه او را از سرش میکشد ، زینب با صورت به زمین میخورد، آن سوار نامرد به این بسنده نمی کند و تازیانه بر بدن زینب میزند، زینب زیر لب می گوید: تازیانه خوردن آل علی از زمانی شروع شد که تازیانه بر بدن مادرم زهرا زدند، خدایا اگر تو چنین میپسندی من راضی ام به رضای تو..
ناگهان کمی آن طرف تر صدای گریهٔ فاطمه، جگر گوشهٔ حسین به گوشش میرسد.
زینب بی توجه به تازیانه هایی که بر بدنش فرود می آید، نزدیک فاطمه میشود و میگوید: گریه نکن عزیز دلم، صبر داشته باش
فاطمه، همانطور که گوش خونینش را نشان میدهد می گوید: گوشم را پاره کردند و گوشواره ای را که یادگار پدرم بود ربودند، عمه جان، پارچه ای به من بده تا سرم را با آن بپوشانم..
زینب سر فاطمه را در آغوش میگیرد و میگوید: ببین که چادر و معجر مرا نیز ربوده اند و فاطمه در این هنگام متوجه وضع عمه میشود و همانطور که اشکانش روان شده می گوید، صورتت کبودی تازیانه دارد و زینب نمی گوید که تمام تنش هم اینک کبود و دردناک است،دست فاطمه را میگیرد و میگوید: فعلا به هیچچیز فکر نکن، جان ولیّ خدا از همه چیز مهم تر است باید به خیمه برادرت سجاد رویم.
فاطمه و زینب خود را به خیمه نیم سوخته سجاد می اندازند و سجاد را میبینند که با صورت بیهوش روی زمین افتاده، انگار نامردی برای ربودن فرش زیر پای سجاد او را چنین کرده..
زینب سر سجاد را در آغوش میگیرد و او را نوازش میکند: یادگار برادرم، چشمانت را باز کن..
پلک های سجاد کمی میلرزد انگار بوی پدر را از آغوش عمه حس میکند، چشم باز میکند، نگاهی غمناک به زینب می کند و نگاهی هم به فاطمه، آرام اشک میریزد و میگوید: من زنده باشم و خواهر و عمه ام در این وضعیت باشند.
در همین لحظه، خبرچینی به گوش عمر سعد و شمر رسانده که یکی از پسران حسین زنده است، شمر و عمرسعد جلوی خیمه نیم سوخته سجاد می ایستند
شمر فریاد میزند: گمان میکردیم که فرزندان ذکور حسین را کشته ایم و نسلش را منقرض کرده ایم، اما انگار هنوز شیربچه ای زنده است اما رنگ و رخش چرا چنین است؟!نکند از ترس دارد قالب تهی میکند؟! و بعد قهقه ای شیطانی سر میدهد و رو به عمر سعد میگوید: افتخار کشتن حسین از آن من و اینک افتخار کشتن پسر حسین مال تو..
عمر سعد دستور کشتن علی بن حسین را می دهد، قلب زینب در سینه چون گنجشککی بی قرار خود را به قفس تن می کوبد، او دختر زهرا ست حتی به قیمت شکسته شدن پهلو و شهید شدنش باید از ولیّ زمانش دفاع کند و جانش را فدای او سازد..
شمشیر بالا میرود تا بر فرق بازمانده کربلا فرود آید، زینب خود را روی سجاد می اندازد ، دستانش را از هم باز میکند و میفرماید: به خدا قسم اگر بخواهید یادگار برادرم را بکشید، اول باید مرا بکشید و این سخن اینقدر قاطعانه است که عمر سعد دستور میدهد که از کشتن او صرفنظر کنند و می گوید: این پسر بیمار است خواه ناخواه میمیرد، بگذار خدا او را بکشد نه ما....اما نمی داند این مصلحت خداست تا سجاد در کربلا بیمار شود و زمین از حجت خدا خالی نماند..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_چهل_هشتم 🎬:
رباب کنار خاری دربیابان درحالیکه چادر و مقنعه اش را به یغما برده اند، در خود فرو رفته، صدای گریه علی اصغر هنوز در گوشش است، دست به آغوش خالی اش میکشد و زیر لب میگوید: بخواب پسرم، بخواب که خوب پسری بودی، بخواب که خوب سربازی کردی، بخواب که ...ناگاه یاد پیکر به خون افتاده حسینش می افتد، او با چشم خویش دیده که بر بدن مطهر دلبرش اسب تازانده اند، او سر بر نیزه حسین را دیده که در بین خیمه های پر از آتش میچرخاندند.
ناگهان صدای هق هق خفته اش که گلوگیرش شده بود،بلند می شود: حسین...حسین...حسین
کاش کسی به داد رباب برسد که اگر نرسد این افکار و این سختی ها او را از پای در می آورد،اما چه کسی؟ این کاروان ماتم زده همه داغ عزیزی به دل دارند، چه کسی مرهم شود بر جگر آتش گرفتهٔ زنی که طفلش را می خواهد و از مظلومیت همسرش در مرز جنون است؟!
ناگاه صدایی به گوشش می رسد...انگار این صدای حسین است که از حلقوم زینب بیرون می آید و میگوید: رباب! این صدای توست آیا؟!
رباب خود را در آغوش زینب می اندازد و از او بوی حسین را طلب می کند، چرا که می داند زینب و حسین چون یک روح در دو کالبد بوده اند و فریاد می زند: جگرم آتش گرفته بانو! علی اصغرم را می خواهم، حسینم را می خواهم...
زینب نمی گوید من هم فرزند از دست داده ام، عباس و علی اکبرم رفته، عزیزانم کشته شده اند،بلکه آرام میگوید: صبر کن عزیزم! بغضی گلویش را میگیرد و میفرماید: من هم حسینم را می خواهم...اما الان وقت نوحه و عزاداری نیست، طفلان کوچک حسین در بیابان پخش شده اند، باید همت کنیم و آنها را در زیر خیمه ای نیم سوخته جمع کنیم، مبادا داغی دگر به دلمان اضافه شود، برخیز رباب...اگر علی اصغرت رفته ، سکینه که هست،رقیه که بوی حسین را می دهد، هست اما معلوم نیست الان در کجا زانوی غم بغل کرده و یا از تاریکی و گرگ بیابان میترسد، برخیز به داد کودکان حسین برسیم..
رباب به تأسی از زینب بلند می شود و جای جای بیابان را به دنبال کودکان میگردد، کمی جلوتر، توده ای را در کنار بوته ای خار میبیند، اول گمان میکند که تخته سنگی ست، جلوتر میرود و نگاه می کند،وای خدای من! کودکی از کودکان کربلاست..
خم میشود،سر کودک را که روی زمین افتاده در دامان میگیرد خوب او را نگاه می کند، وای من! اینکه فاطمه صغری ست..دختری از دختران حسین، این بیابان مملو از فاطمه و علی ست...آخر حسین نام فاطمه را بر همه دختران و علی را بر همه پسرانش گذاشته و اینها یادآور غربت علی و فاطمه شده اند..
فاطمه را که از رقیه کوچکتر است در آغوش میگیرد و موهایش را نوازش میکند: عزیزکم...نوگلم...دخترکم...چشم باز کن، اما کودک حرکتی نمی کند، رباب سرش را خم میکند و گوشش را روی قلب کودک میگذارد...باورش نمی شود،انگار فاطمه هم به آسمان رفته...
صدای شیون رباب بلند میشود، گویی هم اینک علی اصغرش را کشته اند..
کمی آنطرف تر، زینب، رقیه را یافته، اما دختر حسین، تاب راه رفتن ندارد، نه اینکه به خاطر تازیانه هایی که خورده، بلکه جای جای پایش، خار مغیلان فرو رفته و این خارهای زمخت شکاف های زیادی در پای نازک و کوچک رقیه ایجاد کرده و توان راه رفتن را از او گرفته..
زنها، کودکان را جمع کرده اند، جنب و جوشی در خیمه های سوخته در گرفته، انگار لشکر کافر کوفه تازه یادشان افتاده که این کودکان تشنه لبند، بعد از غارت اموال آنها، برایشان آب می آورند.
سربازی، دخترکی را میبیند که دامنش آتش گرفته، همانطور که کاسه سفالین آب در دستش است به سمت دخترک میرود، دختر هراسان میدود و آتش دامنش شعله ور میشود.
سرباز میدود و دختر هم میدود و با زبان کودکی میگوید: تو را به خدا مرا نزن، دیگر توان تازیانه ندارم
اشک در چشمان سرباز حلقه میزند و میگوید: نترس، نمیزنم، می خواهم آتش دامنت را خاموش کنم.
دخترک با تردید می ایستد، سرباز ظرف آب را به دست دختر می دهد و با چکمه های پایش آتش دامن او را خاموش میکند و بعد با مهربانی که از این لشکر بعید بود می گوید: چرا آب را نمی نوشی؟! مگر تشنه نیستی؟!
اما دخترک خیره به نقطه ای کمی دورتر در تاریکی ست، سرباز دوباره بلندتر می گوید: چرا آب نمی نوشی
ناگهان دختر به سوی میدان جنگ حرکت میکند و میگوید: بگذار آب را به پدرم حسین برسانم، وقتی میرفت به جنگ ، لبانش از تشنگی ترک خورده بود، باید او را سیراب کنم...
و سرباز تازه متوجه عمق خباثت خود و لشکریان میشود
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_چهل_نهم 🎬:
صبح روز یازدهم محرم دمید، گویی آسمان هم چون زمین کربلا به خون نشسته بود، رباب جلوی خیمه نیم سوخته نشسته بود و خیره به نقطه ای روی زمین بود، نقطه ای که قرار بود برای همیشه در تاریخ این ارض خاکی بدرخشد و نوری باشد در ظلمت دنیای دون، تا هر که راه را گم کرد، با تلالؤ این نور،راه از بیراهه بشناسد و به کمال رسد.
رباب خیره به قتلگاه بود و بی صدا اشک میریخت، لشکر عمر سعد در تاب و تب برگشتن بود، عمر سعد دستور داده بود که کشته های سپاه کوفه را جمع کنند برای غسل و کفن و تدفین، اما پیکرهای مطهر شهدای اهل بیت علیه السلام و یارانش باید در زیر آفتاب داغ کربلا میماند، رباب اشک میریخت و با خود واگویه میکرد: روا نباشد که به دین رسول خدا باشید و کشته های خودتان را با رسم و رسوم اسلام دفن کنید و بدن مطهر نوادهٔ رسول را روی ریگ های داغ بیابان رها کنید.
هق هق رباب داشت تبدیل به ناله های جانسوز میشد که صدای زینب به گوشش رسید: رباب! عزیز دلم، اندکی تحمل کن مگر نمی دانی که این لشکر منتظر بهانه است تا با تازیانه و غلاف شمشیر به جان ما بیافتند، کودکان را تازه ساکت کرده ام، به خاطر کودکان هم شده بغضت را فرو خور و صبر کن..
رباب به احترام زینب که انگار فاطمه است که در زمان و مکانی دیگر قد علم کرده، از جای برخواست، دستی به روی چشم نهاد و بغضش را فرو خورد.
زینب سر رباب را در آغوش گرفت و گفت: چقدر داغی، بیا در سایهٔ خیمه بنشین، زیر نور آفتاب، داغی بدنت بیشتر می شود و اذیت می شوی..
دیگر دست رباب نبود، باران اشک چشمانش باریدن گرفت و همانطور که قتلگاه را نشان میداد گفت: روا نیست که نواده رسول، سایهٔ سرم، حسین عزیزم در زیر نور آفتاب باشد و رباب سایه خیمه ای بر سر داشته باشد...بانوی من! نیت کرده ام از امروز تا زمانی که خدا به من عمر دهد، سایهٔ هیچ چیزی را بر سر نکشم، چرا که سایه سار سرم زیر خورشید داغ کربلا فتاده، زینب هم هق هقش در آمد و هر دو در آغوش هم شروع به گریه کردند، رباب در حین گریه دست به جلوی لباسش که از شیر سینه اش خیس شده بود کشید و گفت: حرامم باد،جرعهٔ آبی خورده ام و شیرم جاری شده، کجاست علی اصغرم که از آن بنوشد و بی قراری نکند؟!
صدای شیون رباب و زینب به گوش سربازان رسید و باران تازیانه باریدن گرفت.
بعد از دفن اجساد قاتلان پسر پیامبر، عمر سعد دستور داد تا سر از تن پیکرهای شهدای کربلا جدا سازند و این سرها را چون غنیمت های جنگی در بین تمام قبیله هایی که در این جنگ نابرابر شرکت کرده بودند تقسیم کرد.
دل اهل کاروان و کودکان با دین این صحنه به درد آمد، دردی که تا قیام قیامت در جان تمام خوبان عالم خواهد ماند..
رباب همانطور که اطراف را مینگرید، ناگاه متوجه نزاع دو سرباز شد، انگار سر غنیمتی دعوایشان شده بود، رباب میدید که آنها به پشت خیمه رفتند، ترسید نکند که طفلی از طفلان حسین را آنجا دیده اند و میخواهند به او تازیانه زنند، هراسان از جای برخواست تا جانش را سپر بلای آن طفل کند.
نزدیک سربازها رسید و صدایشان را به وضوح میشنید: خودم دیدم که حسین او را در اینجا مخفی کرد..
رباب متعجب شده بود...اینها از چه حرف میزدند، آیا مولایش حسین گوهری را در زمین پنهان کرده که این دو اینچنین بر سر تصاحبش به جان هم افتاده اند؟!
یکی از سربازها مشغول کندن شد و دیگری با نمایان شدن پارچه ای سبز رنگ ، لبخندی پیروزمندانه زد و گفت: دیدی گفتم، پس این گنج از آن من است و چون گرگی درنده حمله نمود و رباب دید ان گنج چیست و کاش نمیدید...
سرباز، پیکر طفل شش ماهه را بیرون آورد و نیاز به ضربت شمشیر نبود،با اشاره دستش سر علی اصغر را جدا کرد و ...
عذرخواهم مرا طاقت نوشتن نیست
اللهم العنهم جمیعا😭😭
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
@bartaren
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_پنجاه
اجساد لشکر کوفه دفن شدند و سرهای مطهر شهدای کربلا از پیکر مبارکشان جدا شد و هر سر به قبیله ای ارزانی شد تا بر نیزه بزنند و در بین کاروان بگردانند.
غل و زنجیر سنگین و آهنین برگردن و دست و پای مبارک علی بن حسین که تنها مرد بازمانده در کاروان بود انداختند و او را بر شتری لخت و بی جهاز نشاندند و چون بیمار بود و توان نشستن نداشت، پس پاهای نازنین ایشان را از زیر شکم شتر به هم بستند و دستان ایشان را از دو طرف گردن شتر، در هم قفل کردند و امام چهارم شیعیان با شکم روی شتر افتاده بود.
دستان زنان وکودکان را با ریسمانی محکم به هم بستند و زنان اهل بیت بدون چادر و حتی مقنعه با وضعی اسفناک در حالیکه اطرافشان را حرامیان نامحرم گرفته بودند، حرکت کردند.
راه عبور کاروان از کنار قتلگاه بود، کنار قتلگاه که رسیدند، زنان و کودکان با دیدن پیکر عزیزانشان به سمت قتلگاه هجوم بردند و هر کس به طرفی میرفت و پیکر عزیزی را در آغوش گرفته بود،زینب و رباب و رقیه و سکینه و.. به دنبال مولایشان بودند و انگار بوی سیب بهشتی و عطر حسین آنها را به مقصود رساند، آخر پیکر بدون سر امام ،زیر تلی از نیزه شکسته پنهان بود ، اهل حرم دور پیکر مقدس حسین حلقه زدند، زینب خم شد و بوسه ای از رگ بریده برادر گرفت و دستانش را به آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! این قربانی را از ما بپذیر »و کودکان هرکدام قسمتی از پیکر پاره پارهٔ پدر را با اشک چشم می شستند، ناگاه به دستور عمر سعد، حرامیان لشکر کوفه به زنان و کودکانی یورش آوردند که تنها گناهشان گریه بر عزیزان بی سرشان بود.
باران مشت و لگد و چوب و تازیانه باریدن گرفت، چنان سنگدلانه بر سر کودکان میزدند که بیم مردن آنها میرفت.
زینب بچه ها را در آغوش گرفت و از جا بلند کرد و فرمود: بلند شوید عزیزانم وقت برای عزاداری بر حسین بسیار است و بی شک خدا و ملائک و بندگان خوب خدا تا قیام قیامت عزادار این ذبح عظیم خواهند بود و همراه ما بر سرو سینه خواهند زد.
همه بلند شدند اما سکینه دست از پدر نمیکشید، عمر سعد که از عصبانیت خون خودش را می خورد فریاد زد: با غلاف شمشیر آنقدر این دختر را بزنید تا پیکر حسین را رها سازد و زیر لب گفت: این جماعت را باید با تازیانه و شمشیر از امامشان جدا کرد، همانطور که فاطمه زهرا را با تازیانه و غلاف شمشیر دربین کوچه از علی جداکردند ، اینان فرزندان همان مادرند و از او الگو میگیرند.
بالاخره با کتک های زیاد سکینه را جدا کردند و سکینه با چشم پر از اشک دید که زینب چون پروانه ای بال سوخته دور شتر برادرش سجاد می گردد، چرا که دست ها و پاهای سجاد بسته بود و نمی توانست خود را به پیکر پدر برساند و آنقدر روی شتر گریه کرده بود که بی هوش شده بود و زینب چون مادرش زهرا نگران وجود ولیّ زمانش بود.
کاروان حرکت کرد و سرهای کشته ها در بین کاروان میگشت و شاهد این ظلم عظیم به آل الله بود.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_پنجاه_یک🎬:
دوازدهمین روز از محرم است، کاروان اسیران بعد از دو روز راهپیمایی با دستان بسته و در زیر نور داغ خورشید،با چهره هایی آفتاب سوخته و کبود از ضرب تازیانه به کوفه می رسند، همه جا را آذین بسته اند و کوفه سرمست از جام پیروزیست،زنان و کودکان هلهله کنان منتظر رسیدن اسیرانی هستند که به آنها گفته اند اینها کافرند و از اسلام خارج شده اند.
کاروان اسرا وارد شهر میشوند کوچک و بزرگ هلهله کنان آنها را هوو می کنند و مردان این شهر با چشمانی هیز به زنانی نگاه می کنند که بدون معجر و چادر به پیش میروند.
زینب پس از بیست سال وارد این شهر هزار رنگ شده، او زمانی را به یاد می آورد که زنان کوفه در مجلس درس این عارفهٔ کامله شرکت می کردند و بعد از کلاس، ایشان را تا منزلشان همراهی می کردند، آنان که جوان هستند زینب را به خاطر نمی آورند اما میانسالان هم بی شک او را نمی شناسند،آخر آن زینب با معجر و چادر و قدی برافراشته کجا و این زینب بدون چادر و قد خمیده کجا؟!
کودکان ،آنها را به یکدیگر نشان میدهند و نیشخند میکنند و گاهی سنگی از طرفی پرتاب میشود، در این ما بین، زنی که ایمان بر قلبش سایه افکنده از پشت بام فریاد می زند:شما اسیران که زنان و کودکانی بیش نیستید، که هستید و اهل کجایید؟ یعنی مردان ما به جنگ با شما آمده اند و اینک سرمست از پیروزی بر کاروانی از زن و کودک هستند؟!
صدای زنی از بین کاروان بلند میشود ومیگوید:«ما همه از خاندان رسول الله هستیم، ما دختران پیامبر خداییم»
آن زن درحالیکه روی می خراشد می گوید:وای من! شما دختران پیامبر خدایید و نامحرمان اینگونه به شما نگاه میکنند و همانطور که بر سر میزند از بام خانه پایین می آید، هر چه روسری و پارچه و چادر در خانه دارد، می آورد و بین زنان پخش می کند تا موی خود را با آن بپوشانند.
همه در حق این زن دعا می کنند و انگار با همین تلنگر، مردم غفلت زدهٔ کوفه بیدار میشوند
یکی میگوید: اینها حرم پیامبرند
دیگری می گوید: باز ابن زیاد ما را فریفته
برخی زنان تا میفهمند که این کاروان خاندان پیامبرند، در چهرهٔ اسرا خیره میشوند و سرانجام معلم سالهای جوانیشان را میشناسند،یکی از میان فریاد میزند: به خدا قسم که آن بانوی قد خمیده زینب دختر علی ست، همانکه به ما قرآن می آموخت..
کم کم صدای هلهله جایش را به گریه و شیون میدهد، در این هنگام امام سجاد دستان زنجیر شده اش را نشان میدهد و میفرماید:«آیا شما بر ما گریه می کنید؟!بگویید بدانم،مگر کسی غیر از شما پدر و عزیزان ما راکشت؟!»
کاروان نزدیک قصر ابن زیاد است و موج جمعیت زیاد شده و صدای شیون و فریاد هم به آسمان بلند شده، ناگاه زینب قد علم میکند،انگار فاطمه است که می خواهد خطبه بخواند، دستش را بالا میبرد و با صدایی محکم فریاد میزند: ساکت شوید..
به یکباره سکوت همه جا را فرا میگیرد،جمعیت خفه شده اند و پلک نمی زند و گویی صدای علی است که از حلقوم زینب بیرون می آید...
ادامه دارد
به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه "
"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه
تهیه شده در رادیو قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#مفاهیم_قرآن
✅ مخصوص #کودک_و_نوجوان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
yek aye yek ghese 49.mp3
3.91M
قسمت 9⃣4⃣
📜سوره مبارکه روم آیه ۳۳
🔹وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ🔹
#یک_آیه_یک_قصه
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
📖 تقویم شیعه
شمسی: دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ هجری شمسی
میلادی: Tuesda 04 september 2023
قمری: الثلاثاء ۱۸ صفر ۱۴۴۵ هجری قمری
🌘امروز متعلق است به:
🔸حضرت امام حسن مجتبی و امام حسین عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
👈صد مرتبه ذکر یا قاضى الحاجات
👈۱۲۹مرتبه یالطیف بگوید تا مال کثیر یابد.
🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن
✅ وقایع روز:
🇮🇷روز تعاون
🇮🇷روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی
🇮🇷روز مردم شناسی
🇮🇷روز علوم پایه
🗓روز شمار تاریخ:
◼️⏳۰۲ روز مانده به اربعین حسینی
◼️⏳۱۰ روز مانده به سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم(۰۱ه ق)
و سالروز شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام (۰۵ ه ق)
⬛️⏳۱۲ روز تا سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام(۲۰۳ه ق)
◼️⏳۱۳ روز مانده به سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به روایتی
◼️⏳۱۷ روز مانده به سالروز وفات حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام(۱۱۷ه ق)
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
May 11
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز دوشنبه💠
🔸صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔹صلوات مخصوص بر حضرت زهرا (س)
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت ولی عصر (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز دوشنبه
🔸نماز و دعا و زیارت مخصوص روز دوشنبه
برای سلامتی و فرج مولایمان هر روز دعا کنیم🙏🍀🙏
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ...
▫️سلام بر تو آنگاه که زلال حمد الهی را در بستر تشنهی نماز جاری میسازی!
و سلام بر تو و گریه های تو در کُنج غربت، که هر روز برای گناهان امّتی که فراموشت کرده اند استغفار می کنی!
📚زیارت آل یاسین مفاتیح الجنان
🤲🏻 *اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله
🌱 سلام علی آل یاسین🌱....
🌸 مهـربان خـدای مـن
ای همیشه هست دلهایمان در
تنگنای همه نداشتن ها
🌸 پـروردگارا
سرآغاز و سرانجام پناه من تویی
شب را آغوش گشودی
و با سکوت آرامشم دادی
حال این صبح را نيز امیدم باش
و دلیل روزهای زندگیام
که داننده احوال فقط تویی
🌸 پـروردگارم
در شروعی خوب دست مهربانیات را
بر روی دلهایمان بگذار
تا چشم اطمینان باز کنیم
و تو را و تو را و تو را و فقط تو را
ببینیم فارغ از هر چیزی
🌸 پـروردگارا
شروع این دفتر به یادت
و نام زیبایت مزین است
آغازش را رهایی از بی تو بودنمان بخواه
و پایانش را سرآغازی برای روشنایی دلهایمان
به نور معرفتی که ارزانیمان میکنی
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (ع) فرمودند:
هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفرههاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.✨
#ستارگان_دشت_کربلا
⇦ أنیس بن معقل الاصبحی
انيس، فرزند معقل اصبحى از ياران امام حسين عليه السلام و از شهيدان كربلاست. وى در روز عاشورا، پس از شهادت جون (غلام ابوذر)، از امام عليه السلام اجازه گرفت و با خواندن رجز زير عازم ميدان شد:من انيس فرزند معقل هستم و در دستم شمشيرى است براق، در ميان ...
●پژوهشکده تحقیقات اسلامی، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
ــــــــــــــــــ☫﷽☫ــــــــــــــــــ
🦋 🦋
ــــــــــــــــــــــــــــــــ🌹ــ
📗تفسیر
📖هـرروز انس با قرآن مجید
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
❀ موضوع ❀
🗒️ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻱ ﺟﺬﺏ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ.
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
📖❀ سوره النمل/ آیہ (٤٦و٤۵)
اَعُوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖمْ
بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ
🔺«٤٥» ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺂ ﺇِﻟَﻲ ﺛَﻤُﻮﺩَ ﺃَﺧَﺎﻫُﻢْ ﺻَﺎﻟِﺤﺎً ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍْ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻫُﻢْ ﻓَﺮِﻳﻘَﺎﻥِ ﻳَﺨْﺘَﺼِﻤُﻮﻥَ
🔻ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻗﻮم ﺛﻤﻮﺩ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺷﺎﻥ (ﺣﻀﺮﺕ) ﺻﺎﻟﺢ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻛﻪ (ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩم ﮔﻔﺖ:) ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ. ﭘﺲ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺘﺨﺎﺻﻢ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﺪﻧﺪ.
🔺«٤٦» ﻗَﺎﻝَ ﻳَﺎ ﻗَﻮْمِ ﻟِﻢَ ﺗَﺴْﺘَﻌْﺠِﻠُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟﺴَّﻴِّﺌَﺔِ ﻗَﺒْﻞَ ﺍﻟْﺤَﺴَﻨَﺔِ ﻟَﻮْﻟَﺎ ﺗَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُﻭﻥَ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗُﺮْﺣَﻤُﻮﻥَ
🔻ﺻﺎﻟﺢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ! ﭼﺮﺍ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﻴﻜﻲ ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺑﺪﻱ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﺸﻤﻮﻝ ﺭﺣﻤﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪ؟
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🔍❀ تفسیرنور❀🔎
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
✍🏻🔹ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ🔹
ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﻟﺢ، ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﺍﺩ، ﻭﻟﻲ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﻳﺎ ﺻﺎﻟﺢُ ﺍﺋﺘﻨﺎ ﺑﻤﺎ ﺗَﻌِﺪُﻧﺎ»ﺁﻥ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﻛﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻲ ﺩﻫﻲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﻴﺎﻭﺭ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ، ﺻﺎﻟﺢ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﻴﺮ، ﺳﺮﺍﻍ ﺷﺮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻳﺪ؟ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻛﻔّﺎﺭ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻮﺩﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻧﻴﺰ ﺗﻌﺠﻴﻞ ﺩﺭ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ.
ﺍﻣﺎم ﺑﺎﻗﺮﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺩﻋﻮﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﻟﺢ ﺭﺍ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻭﮔﺮﻭﻫﻲ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎم ﺍﻧﺒﻴﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩم ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﻠﻤﻪ ﻱ «ﺍﺧﺎﻫﻢ» ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻜﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﻴﺎ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻋﻄﻮﻓﺎﻧﻪ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﻗﻮم ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
📌ﭘﻴﺎم ﻫﺎ:
١- ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﻧﺒﻴﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩم، ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. «ﺍَﺧﺎﻫﻢ»
٢- ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺗﻮﺣﻴﺪ، ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﻱ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻧﺒﻴﺎﺳﺖ. «ﺃﻥِ ﺍﻋﺒﺪﻭﺍ ﺍﻟﻠّﻪ»
٣- ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻣﺮﺩم ﻣﻨﻄﻖ ﺷﻤﺎﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ. «ﻓﺎﺫﺍ ﻫﻢ ﻓﺮﻳﻘﺎﻥ»
٤- ﻧﺰﺍﻉ ﻣﻴﺎﻥ ﺣﻖّ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺩﺍﺋﻤﻲ ﺍﺳﺖ. «ﻳﺨﺘﺼﻤﻮﻥ»
٥ - ﺭﺍﻩ ﺗﻮﺑﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻣﺠﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ. «ﻟﻮﻟﺎ ﺗﺴﺘﻐﻔﺮﻭﻥ»
٦- ﺍﻧﺒﻴﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﻣﺮﺩﻣﻨﺪ. «ﻳﺎ ﻗﻮم ... ﻟﻮﻟﺎ ﺗﺴﺘﻐﻔﺮﻭﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﻟﻌﻠّﻜﻢ ﺗﺮﺣﻤﻮﻥ»
٧- ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻱ ﺟﺬﺏ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ. «ﺗﺴﺘﻐﻔﺮﻭﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﻟﻌﻠّﻜﻢ ﺗﺮﺣﻤﻮﻥ»
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🔹❀ حدیث روز 🔹❀
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹_
🏴امام صادق عليه السلام فرمود
🔺 اِسْتَغْفِرِاللّهَ فِى الْوَتْرِ سَبْعينَ مَرَّةً، تَنْصِبُ يَدَكَ اليُسْرى وَتَعِدُّ بِالْيُمْنى اَلاِْسْتِغْفارَ. وَكانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يَسْتَغْفِرُ فِى الْوَتْرِ سَبْعينَ مَرَّةً وَيَقُولُ; «هذا مَقامُ الْعائِذِبِكَ مِنَ النّارِ» سَبْعَ مَرّاتٍ.
🔻 در نماز وتر هفتاد بار استغفار كن در حالى كه دست چپ را (مقابل صورت) بلند كرده و با دست راست استغفار را مى شمارى. و رسول خدا صلي الله عليه و آله هم در نماز وتر هفتاد بار استغفار مى كرد و هفت بار مى گفت; «هذا مقام العائذ بك من النّار». يعنى اين جايگاه كسى است كه از آتش به تو (خدا) پناه آورده است.
📚✍🏻 بحارالأنوار، ج 78، ص 287 .
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🗓️ امروز:دوشنبہ
☀️١۳/شهریور/١٤٠٢/٠٦
🌙۱۸/صفر/١٤٤۵/۰۲
2023/09/04 🌲
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
📿❀ذڪـرِ روز
ـــــــــــــــــــــــــــ🌹
🕋 یا قاضے الحاجات
اے برآورنده حاجتها
💠ذکرخاص روزدوشنبه.
سبحان الله والحمدالله. ۱۰۰۰ مرتبه
🔷🔸ذڪر روز دو شنبه موجب ڪثرت مال مے شود. ذڪر روز دوشنبه به اسم امام حسن(عليهالسلام) و امام حسین(عليهالسلام) است. روایت شده در این روز زیارت آن دو بزرگوار خوانده شود
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🤲*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🚩🌥️ هـر روز صبح
به رسم ادب و ارادت
✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💎 تقویم نجومی 💎
✴️ دوشنبه 👈13 شهریور/ سنبله 1402
👈18صفر 1445👈4 سپتامبر 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅دوخت و دوز.
✅خرید کردن.
✅اغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و ورود بر مسولین خوب است.
📛ولی ازدواج خیر ندارد.
🚘 سفر: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد زندگی خوبی دارد و فقیر نگردد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️افتتاح شغل و کار.
✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️اغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️و مشارکت و امور شراکتی نیک است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب :مباشرت برای سلامتی مفید و ثمره آن فرزند مهربان باشد.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث قوت بدن می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 19 سوره مبارکه "مریم علیها السلام" است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا...
و از معنای آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او برسد .ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بســــــــــمـ رب النـــــور... 💫✨
🌙دعای ماه صفر
▪️مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب شریف مفاتیح الجنان میگوید:
📌«برای رفع نُحوست و بدیمنی چیزی بهتر از صدقه دادن و خواندن ادعیه و دعاهای برای پناه بردن به خدا نیست و اگر کسی بخواهد از بلاهای نازله این ماه، محفوظ بماند، هر روز «ده مرتبه» بخواند:
📌یا شَدِیدَ الْقُویٰ وَ یَا شَدِیدَ الْمِحالِ، یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ، ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ، یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ، یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ، وَصَلَّی اللّٰهُ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
🌸أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c