فرمود: اگر قائم ما بپاخیزد، آسمان بازانش را فرو می ریزد وزمین گیاهانش را بیرون می دهد، وکینه ها وکدورت ها از دل های بندگان زایل می گردد، ودرندگان وبهائم با هم سازگار می شوند تا به حدی که یک زن، راه عراق وشام را طی می کند در حالی که جز بر سبزه وگیاه پا نگذارد وزینت های خود (یا زنبیل خود) را بر سر دارد وهیچ درنده ای او را به وحشت نمی اندازد(۲۴۴).
در حرف الف مطالبی که بر این معنی دلالت دارد، گذشت.
حرف ز:
۱- زحمت آن حضرت (علیه السلام) در راه دین خدا:
از مطالبی که درباره جهاد وجنگ آن حضرت با دشمنان وکافرین گذشت، این معنی به دست می آید، ونیز امور دیگر که بر این معنی دلالت کند، در باب صبر آن حضرت، وقتل کافرین وغیر این ها خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
۲- زهد آن حضرت (علیه السلام):
در کافی به سند خود از حماد بن عثمان روایت کرده که گفت: در محضر منور حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) بودم، مردی به آن جناب عرضه داشت: اصلحک الله! یاد کرده ای که علی بن ابی طالب (علیه السلام) لباس نو در بر تو می بینم؟ فرمود: علی بن ابی طالب (علیه السلام) در زمانی آن طور لباس می پوشید که انگشت نما می شود. پس بهترین لباس هر زمان لباس همان زمان است مگر این که وقتی قائم ما اهل البیت (علیهم السلام) بپاخیزد لباس های علی (علیه السلام) را دربر می کند وروش او را پیش می گیرد(۲۴۵).
می گویم: شاید منظور امیر المؤمنین علی (علیه السلام) همین باشد، در عبارتی که به ابو عبد الله جدلی فرموده است که: آیا خبر ندهم تو را به أنف وعین مهدی؟ عرضه داشت: آری! پس آن حضرت دست به سینه خود زد وفرمود: من.
زیرا که أنف به معنی سید وآقا در امور است، وعین به معنی آن است که مثل خود شیء باشد. پس آن حضرت أنف مهدی است یعنی مقتدای او در افعالش وعین او، انگار خود اوست در زهد وعبادت وشیوه وشجاعت وسایر خصوصیات وویژگی های آن حضرت. واین استعمال شایع ومتعارف است که در محاورات وگفتگوهای معمولی نیز راه دارد. مثلاً به چیزی که شباهت کاملی به چیز دیگر دارد، می گویند: این عین آن است. واما این که که انف در لغت عرب به معنی سید ومقتدی باشد در گفته شاعر شاهد دارد که گفته:
قوم هم الانف والاذناب غیرهم...؛ قومی که انف ومقتدا هستند ودنباله گان غیر آنان می باشند.
و در همان کتاب نیز از معلی بن خنیس روایت شده که گفت: روزی به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: قربانت شوم، آل فلان (یعنی بنی العباس) را بیاد آوردم وآن نعمت بودیم وزندگی خوبی داشتیم. فرمود: هیهات ای معلی! قسم به خداوند که اگر زمام امور در دست ما بود، جز بیداری شب ها وگشت وگذار وفعالیت روزها وجامه زبر پوشیدن وغذای سخت خوردن، چیز دیگری نبود. پس این امر از ما برکنار شد، آیا جز این مورد هرگز دیده ای که خداوند متعال بردن حقی را نعمت قرار دهد(۲۴۶)؟
و در بحار از شیخ طوسی به سند خود از ابونصر از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: برای خروج قائم (علیه السلام) چرا عجله می کنید؟ به خدا قسم لباسش جز زبر وغذایش غیر از جو سبوس دار نیست. (خروج) او جز با شمشیر ومرگ در سایه شمشیر نخواهد بود(۲۴۷).
و از همان کتاب از حضرت رضا (علیه السلام) منقول است که فرمود: شما امروزه راحتی بیشتری دارید از آن هنگام. راوی عرضه داشت: چطور؟ فرمود: اگر قائم (علیه السلام) بپاخیزد جز خون وعرق ورنج چیزی نیست. مردم سوار بر اسب ها هر سوی خواهند تاخت. لباس قائم (علیه السلام) زبر وغذایش سخت خواهد بود(۲۴۸).
۳- زیارت آن حضرت (علیه السلام) از قبر ابی عبد الله الحسین وسایر معصومین (علیه السلام):
شاهد بر این معنی مطلبی است که در بحار ضمن بیان واقعه جزیره خضراء آمده که: سید شمس الدین در پاسخ راوی که پرسید: آیا امام (عجل الله تعالی) حج انجام می دهد؟ فرمود: دنیا برای مؤمن یک گام است، آن وقت نسبت به کسی که دنیا جز به وجود او وپدرانش برپا نیست، چطور؟ آری! او هر ساله حج بجا می آورد وپدرانش را در مدینه وعراق وطوس زیارت می کند(۲۴۹).
و اما رجحان دعا برای زوار قبور ائمه معصومین (علیه السلام) بر کسی که به نور اسلام روشنی یافته باشد، پوشیده نیست. روایتی که معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده نیز بر این معنی دلالت دارد، که آن حضرت برای زائرین حسین (علیه السلام) با دعایی طولانی دعا کرد، وبرای آنان ثواب جزیل از درگاه خداوند درخواست نمود وایشان را به نیکی ستود. آن گاه فرمود: ای معاویه! کسانی که در آسمان برای زائرین آن جناب دعا می کنند، بیشترند از کسانی که در زمین برای ایشان دعا دارند(۲۵۰).🍃💠🌴💠🍃🌴
💫🌐💫🌐قسمت 5⃣3⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤📋🖋📚پرسمان مهدویت
🖋📖پاسخ به شبهات
👤🎥استادمحترم جناب حجت الاسلام رضامحمدی
کتاب صوتی " من ادواردو نیستم"
زندگینامه و خاطرات شهید ادواردو (مهدی) آنیلی
ناشر نشر شهید هادی
تولید و ضبط : گروه فرهنگی هنری یاوران مهدی
با صدای #مهدی_نجفی
#من_ادواردو_نیستم
#ادواردو_آنیلی
#سیره_شهدا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
من ادواردو نیستم 2.mp3
15.43M
📗کتاب صوتی
#من_ادواردو_نیستم
قسمت 2⃣
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
انسان شناسی 133.mp3
11M
#انسان_شناسی ۱۳۳
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_مؤمنی
۱• من اگر همین الآن به برزخ متولد شوم، اوضاع زندگیام در آن شرایط چگونه خواهد بود؟
۲• من میزان پیشرفت خودم را در مسیر خودسازی، مثلاً در بازه زمانی (سال گذشته تا امروز)، چگونه ارزیابی کنم؟
۳• من در بعضی از بایدها و نبایدها در مسیر خودسازی، با اینکه عقلاً هم توجیه شدهام، نمیتوانم از پسِ خودم بربیایم و مقاومت زیادی دارم، چرا؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
20371373505362.mp3
32.15M
🔈#از_حیوانیت_تا_حیات
🔰 فصل هفتم؛ از مرصاد تا مسکین | جلسه: اول
◾۱۰ صفر، ١۴٠٢
* مروری بر مباحث گفته شده در جلسات قبل حول محور سوره مبارکه فجر.
* آمدن نور خدا، همان جلوه کردن حق است.
* فرق غنی و فقیر در آخرت چطور نمایان میشود؟
* در قیامت تازه انسان بیدار میشود!
* عذاب الهی برای چیست؟
* فیض خدا در زمان شکستن دل جاری میشود.
* عقوبت الهی برای برخی، جهت بیدار کردن شخص است.
* علت ابتلائات انبیاء چیست؟
* اعمالی که برای ابرار حسنه است، برای مقربین سیئه است.
* گرفتاری حضرت امام (ره) بابت کدام کلمه بود که انقلاب اسلامی ۱۵ سال به عقب افتاد؟!
* توجه انسان هرچقدر به امامش باشد، امام نیز همان مقدار به وی توجه میکند.
* چوب خدا برای حضرت مریم سلاماللهعلیها چه بود؟
* ماجرای عجیب ظاهر و باطن در بلا چیست؟
* مصائب کربلا برای بروز کمالات اهل بیت علیهمالسلام از باطن به ظاهر بود.
* روضه امامحسین علیهالسلام و ماجرای شهید شدن فرستادهی پادشاه روم در مجلس یزید لعنت الله علیه.
📱 دریافت صوت کامل این مبحث و دهها دوره دیگر در نرم ابزار کاربردی تعالی 👇
🔷 نصب از طریق کافه بازار
📚معرفی کتاب :
کیمیای محبت (یادنامه شیخ رجبعلی خیاط)، از محمد محمدی ری شهری
⏰ مدت زمان ۱:۰۶:۱۷
📆۱۴۰۲/۰۶/۵
#ظاهر
#باطن
#ابتلائات_انبیاء
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 در قبول شدن عملت شک نکن - ۱
☀️ عمل خیری که خداوند توفیق انجامش را به تو داد، در قبول شدنش شک نکن. اگر خدا نمیخواست قبول کند، توفیق انجامش را نمیداد. کارهایت را باید خودت قبول کنی و تا خودت قبول نکنی، مقبول واقع نمیشود.
🎤 استاد مهدی طیّب
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 «روز کوروش» #قسمت_اول🎬: به نام خدا به نام آفریدگاری که انسان را آفرید و ب
«روز کوروش»
#قسمت_دوم🎬:
دختر با تعجب به حرکات عمویش خیره شده بود و وقتی وارد اتاق مخفی که هیچوقت از وجودش خبر نداشت،شدند. همانطور که در نور مشعل روشن کنار در، بر دیوار و وسایل عجیب و غریبی که بر آن اویزان شده بود نگاه می کرد گفت: پناه بر یهو، اینجا کجاست؟! اتاقی که تقریبا نصف اتاق کناری بود، اما کمی تاریک و مخوف..
مرد دستی به دیوار کشید و سپس زنجیر دانه درشت سیاه را در دست گرفت وگفت: اینها گنجینه های من است که هر کدام برایم هزاران راز دارد و جلوتر رفت و خنجری را که روی دریچه سنگی کنار مشعل بود برداشت و از غلاف بیرون کشید و ادامه داد و این برای روزیست...
دخترک به میان حرفش دوید و گفت: همان روزی که قرار است پادشاه را بکشید؟!
مرد که انگار یادش افتاده بود برای چه او را به اینجا اورده به طرف دختر رفت دست او را در دست گرفت و به سمت سکوی سنگی بغل دیوار برد و روی آن نشست وگفت: تو از کجا دانستی؟!
دختر خنده ریزی کرد وگفت: من هر وقت با میهمانانتان در اتاق بغلی دور هم جمع میشوید از درز پنجره ای که به حیاط باز می شود همه چیز را میبینم وگوشهایم را هم تیز می کنم...
مرد با عصبانیت نگاهی به او کرد و گفت: برای کسی که نگفتی؟
دختر شانه ای بالا انداخت وگفت: من چه کسی را میبینم که بگویم؟! دختران دو همکیش تان هم که مدتهاست نزد من نیامده اند...
مرد نفسش را آرام بیرون داد و گفت: فراموش نکن هر چه که میشنوی و می بینی را نباید به کسی بگویی فهمیدی!
دختر سرش را تکان داد و مرد ادامه داد: آن دو مردی که اوردم اینجا آنها هم مانند من سربازی ساده اند، اما من باهوشم و آنها خیلی خرفت و نافهم هستند، من نقشه قتل شاه را کشیدم انها می خواهند اجرا کنند و سر موعد مقرر، من دست انها را رو می کنم تا خودم را به چشم شاه بیاورم و..
دختر دست هایش را بهم زد و گفت: فهمیدم...بقیه اش را فهمیدم، عجب زیرکی هستید و بعد سرش را پایین انداخت و ارام تر گفت: این نقشه طولانی ست، من دلم گرفته، می خواهم اکنون بیرون از خانه بروم و بعد سرش را بالا آورد و با لحنی پر از التماس ادامه داد: عموجان، اجازه بدهید بیرون بروم، قول میدهم که مانند زنان پارسی، مو و زینت هایم را بپوشانم و مانند آنها روبنده بر چهره زنم تا چشم هیچ کس صورت مرا نبیند، اجازه میدهی؟!
مرد از جا بلند شد، همانطور که اهرم کنار دیوا را می کشید گفت: هم اکنون به قصر شاه می روم، برو به درگاه یهو دعا کن که کارهایم همانطور که خواستم پیش برود، وقتی برگشتم، قول می دهم اجازه دهم تو با همین شرایطی که گفتی اندکی بیرون از خانه سیر و سیاحت کنی..
دختر شانه به شانه عمو از اتاق مخفی بیرون امد و چاره ای نداشت جز اطاعت..
ادامه دارد
🖍به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
«روز کوروش»
#قسمت_سوم 🎬:
شاه تکیه بر تخت زرینش که دوطرف آن سر دو شیر طلاکاری به چشم میخورد و با پارچه ای زردوزی که بر ابرهای زخیم آن دوخته شده بود، زد و نگاهی خواستنی به ملکه کرد و گفت: چقدر تو زیبایی ملکهٔ من! براستی اگر کل ممالک زمین را بگردیم، زنی به زیبایی تو نخواهیم یافت، قامتی بلند و استوار، تنی سیمین، رویی گندمین و تیغ ابروهایت دل زار مرا هر لحظه میشکافد و ناز و غمزهٔ چشمان درشت و کشیده ات مرا به عالم دیگری میبرد و وای از این موهای نرمی که به حریر طعنه میزند و وقتی سر به شانه ات می گذارم، انگار طراوت بهار میهمان صورتم شده..
ملکه لبخندی زد و گفت: گوارای وجودتان که من همسر شما هستم و شما صاحب اختیار من...
پادشاه از جا بلند شد و با قدم های آرام که آهنگی آرام بخش بر سنگ های مرمر سفید کف تالار، ایجاد می کرد، کنار تخت طلایی ملکه که پایه هاش از تخت او کوتاه تر بود و بر سنگی از فیروزه گذارده شده بود، ایستاد وهمانطور که با دست بر آبشار بلند و قهوه ای رنگ موهای ملکه میکشید، گفت: تصمیم دارم در روزهای آینده جشنی باشکوه برپا کنم، جشنی با مهمانانی بلند مرتبه که من و تو در آنجا بدرخشیم و همانطور که نی دانی دعوت نامه به تمام ممالک تحت سلطه مان ارسال شده و تو هم هر که را دوست داری دعوت کن که تو ملکه این سرزمین پهناوری...
ملکه دست پادشاه را در دست گرفت و از جا بلند شد، تعظیم کوتاهی کرد و با نازی زنانه خود را در آغوش او رها نمود و در این هنگام تقه ای بر در تالار زده شد و پشت سرش صدای نگهبان بلند شد، بانو رکسانا به قصر آمده اند و خواستار دیدار با ملکه هستند.
ملکه شال پسته ای رنگی را که گوشه اش بر کمری لباس بلند و پولک دوزی شده ملکه دوخته شده بود را از بین بازوانش رد کرد و بر سر کشید بطوریکه موهای بلند و زیبایش زیر آن پنهان شد و رو به پادشاه گفت: سرورم رخصت دهید به دیدار رکسانا این پیرزن فهیم و مهربان بروم، خاطراتی را که از کوروش کبیر گفته، به قلم خودم نوشته ام، باید اینک برایش بخوانم تا همه طبق واقع نوشته شده باشد.
خشایار شاه همانطور که لبخند میزد سری به نشانه تایید تکان داد وگفت: تو یک گوهر گرانبهایی و در همه چیز بر دیگران پیشی گرفتی، تو دلیرمردی پدر بزرگمان را مینگاری تا یادبودی باشد برای آیندگان و میتوانی راحت باشی و موهای زیبایت را عیان کنی، چرا روی می پوشانی، آه که اگر دیگران بدانند تو چه فرشتهٔ زیبایی هستی، بانوجان! اینجا قصر خودمان است،راحت باش..
ملکه بوسه ای به دست شاه زد وگفت: سپاس ای سرورم! زیبایی های یک زن مختص شوهرش است، پس من در خلوت خودمان زیبایی هایم را به رخ شوهرم میکشم که شوهرم با دیدن زیبایی های زن های کوچه و بازار و کنیزکان زیبا روی، دلش نلرزد و تمام لرزش قلبش برای من باشد و بس و این است رسم نجیب زادگان و با زدن این حرف همانطور که روی به پادشاه داشت عقب عقب رفت تا از در خارج شد و به نزد رکسانا برود.
ادامه دارد..
🖍به قلم: ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #وفات_حضرت_معصومه(س)
♨️خورشید قم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤رهبر معظم انقلاب