📗📗📗📗رهگذر پر آشوب، تألیف سید محمدعلی دیباجی (دانشیار دانشگاه تهران)، عبدالرضا آتشین صدف (کارشناس ارشد فلسفه دین دانشگاه تهران) و قادر حافظ (دکترای عرفان دانشگاه ادیان) به نقد مبانی و رویکردهای فرقههای نوظهور از منظر فلسفه و حکمت میپردازد و عنوان کتاب از شعر حافظ عاریت گرفته شدهاست که گفت:
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است💠
"قرن 21 قرن انفجار فرقهها نامیده شدهاست. این فرقهها غالبا با شعار وانگیزه اتصال وارتباط با ماوراء شکل میگیرند. این ماوراء، حتی در شکل علمی آن هم در برخی فرقهها مطرح شدهاست؛ مثلاً آنها که به بشقاب پرندهها تعلق خاطر دینی پیدا کردهاند! از طرفی، فهم ماوراء در ترانسفیزیک یا ماوراء الطبیعه مطرح بوده که بخشی از دانش متافیزیک است. طرد این مبحث و تقلیل آن، بلکه نقد و مخالفت با آن در مغرب زمین، با عث چرخش توجه از متافیزیک به ماوراء، با شیوههای فراروانشناختی به معنی اعم کلمه (شامل علمی و عرفی) آن شدهاست.
ازفراروانشناسی[1] دو تلقی وجود دارد، یکی از آنها علمی و دیگری در برابر آن است. در فراروانشناسی علمی هیچ تاییدی بر آنچه نتوان بطور علمی و شناختی آن را ثابت نمود، وجود ندارد؛ در صورتی که فراروانشناسی غیرعلمی یک رهگذار پر آشوب است و در آن، درست و نادرست، امر واقع و امر متوهم، معنویت و مادیت و عرفان و طغیان به هم آمیخته است. واگذاری ترانسفیزیک به بخش علمی فراروانشاسی از یک جهت مورد نقد است و به بخش عرفی از طرف دیگر و جدیتر!
"عرفانهای نوپدید از واژگان خدا، نفس، روح، تناسخ، مرگ، ارواح، شیاطین، عقل، اراده، خیال، توهم، ادراک و ... سخن میگویند؛ از طرف دیگر مقولاتی چون استدلال، منطق، طبیعت، ماوراءالطبیعة، درستی، نادرستی، دین، سعادت و... نیز مورد بحث آنان است؛ اما همه اهل فلسفه میدانند که تمام اصطلاحات و مقولات یادشده در درجه اول فلسفیاند و دانش متافیزیک، در دو شاخه مفاهیم فلسفی و الهیات (یعنی امور عامه و الهیات خاص) به این بحثها پرداختهاست، اما پس از رنسانس و در عصر جدید موضوع متافیزیک و شیوه آن در میان فلاسفه مغرب زمین چرخش اومانیستی، تجربی و زبانی پیدا کرد و از مسیر اصلی خود خارج گشت.
دراین کتاب بحث میشود که فرقههای نوظهور که به صورت التقاطی یا اختراعی به وجود آمدهاند، ناشی از جبران خلاء نظامهای متافیزیکی در غرب است. البته جبران صوری نه محتوایی. حضور اینها در کشورهای شرقی نیز به همین دلیل و نوعی غربزدگی است و در کشورهای اسلامی کاملاً صوری یا سیاسی است؛ و نتیجه عدم توجه و عدم بازخوانی میراث متافیزیک به عنوان دانش بنیادین در عقلانیت و تمدن اسلامی است.
"عرفانها، فرقهها، ادیان خودساخته، جنبشها، عرفانهای کاذب،گرایشهای معنوی و ... اصطلاحاتی جایگزین یکدیگرند. برایان ویلسون در کتاب جنبشهای نوین دینی مجموعه آنها را نوعی ادیان تلقی میکند: «در نامگذاری این صور جدید برخی از جامعهشناسان از اصطلاحاتی چون ادیان سکولار، ادیان تمثیلی، ادیان استعارهای، ادیان بیشکل، ادیان موازی، ادیان خودساخته، دین سبک و دین کدر و ... استفاده کردهاند و دیگران از شبه دین، تقریباً دین و از معنویتهای آلترناتیو سخن گفتند»
اما باید در آنها سنخشناسی کرد. برخی از آنها به فراروانشناسی علمی و برخی به فراروانشناسی عرفی نزدیکاند.
برای تبیین نظریه کتاب، پنج مبحث زیر به صورت تفصیلی مورد بحث واقع شدهاست:
سرگذشت متافیزیک
چیستی دانش فراروانشناسی
بررسی علل پیدایش جنبشها
سنخ شناسی فرقهها
نقد نمونههایی از جنبشها
"الف) سخن کتاب در باب سرگذشت متافیزیک
در کتاب این مطلب مورد مطالعه واقع شدهاست که رابطه پدیدارشدن جنبشهای نومتافیزیکی با متافیزیک چیست. این خود مستلزم آن است که بدانیم سیر متافیزیک چیست و از زمان افلاطون تا زمان معاصر چه فرایندی داشتهاست.
این مطلب که مابعدالطبیعه دانشی است که درباره ماوراء طبیعت نیز به تحقیق میپردازد و به اصطلاح ترانسفیزیک را هم شامل است از مسلمات فلسفه در متونِ تاریخ فلسفه است. با وجود این، برخی نویسندگان همانند نویسنده مدخل متافیزیک در دائرة المعارف استنفورد ضمن آنکه میگویند متافیزیک بخشی از فلسفه است که در مورد کُنه وجود، چیستی، علت اولیه و آنچه غیرقابل تغییر است، بحث میکند، اما از طرف دیگر معتقدند که متافیزیک به دو شاخه قدیم و جدید تقسیم شده و هر کدام به موضوعات فلسفی متفاوتی میپردازند و ابداً ربطی به پدیدههای غیرطبیعی، فراطبیعی و ماورایی ندارند. این مسأله از آنجا ناشی شدهاست که این پدیدهها امروزه موضوع دانش فراروانشناسی است و نویسندگان مزبور سعی دارند تا مرز فراروانشناسی با مابعد الطبیعه حفظ شود.
افلاطون در واقع فیلسوف مابعد الطبیعه، بلکه بنیانگذار مابعدالطبیعه در مغرب زمین است. ........
🌴🌐🌴🌐قسمت 1⃣