eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روز يكشنبه كه روز آنحضرت است: 🌹اَلسَّلامُ عَلَي الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهاشِمِيَّةِ الْمُضيئَةِ، الْمُثْمِرَةِ بِالنَّبُوَّةِ، الْمُونِقَةِ بِالاِْمامَةِ، وَعَلي ضَجيعَيْكَ آدَمَ وَنُوح عَلَيْهِمَا السَّلامُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَي الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقينَ بِكَ، وَالْحآفّينَ بِقَبْرِكَ، يامَوْلايَ يا اَميرَالْمُوْمِنينَ، هذا يَوْمُ الاَْحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَاَنَا ضَيْفُكَ فيهِ وَ جارُكَ، فَاَضِفْني يا مَوْلايَ وَاَجِرْني، فَاِنَّكَ كَريمٌ تُحِبُّ الضِّيافَة َ وَ مَأْمُورٌ بِالاِْجارَةِ، فَافْعَلْ ما رَغِبْتُ اِلَيْكَ فيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَعَلَيْهِمْ [وَعَلَيْكُمْ] اَجْمَعينَ. 🌸🌸🌸🌸 زيارت حضرت فاطمه زهراء(عليها السلام): 🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذي خَلَقَكِ، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، اَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صابِرٌ عَلي ما اَتي بِهِ اَبُوكِ وَوَصِيُّهُ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِما، وَاَنـَا اَسْئَلُكِ اِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ اِلاّ اَلْحَقْتِني بِتَصْديقي لَهُما لِتُسَرَّ نَفْسي فَاشْهَدي اَنّي ظاهِرٌبِوَِلايَتِكِ، وَوَِلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ. ايضاً زيارت حضرت زهراء(عليها السلام) به روايت ديگر: 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ، اِمْتَحَنَكِ الَّذي خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ، وَكُنْتِ لِما امْتَحَنَكِ بِه صابِرَةً، وَنَحْنُ لَكِ اَولِيآءُ مُصَدِّقُونَ، وَلِكُلِّ ما اَتي بِهِ اَبُوكِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَاَتي بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ مُسَلِّمُونَ، وَ نَحْنُ نَسْئَلُكَ اَللَّـهُمَّ اِذْ كُنّا مُصَدِّقينَ لَهُمْ، اَنْ تُلْحِقَنا بِتَصْديقِنا بِالدَّرَجَةِ الْعالِيَةِ، لِنُبَشِّرَ اَنْفُسَنا بِاَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوَلايَتِهِمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ. 🌸🌸🌸🌸
دعاي روز يكشنبه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللهِ الَّذي لا اَرْجُو اِلاّ فَضْلَهُ، وَ لا اَخْشي اِلاّ عَدْلَهُ، وَ لا اَعْتَمِدُ اِلاّ قَوْلَهُ وَ لا اُمْسِكُ اِلاّ بِحَبْلِهِ، بِكَ اَسْتَجيرُ يا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ وَمِنْ غِيَرِ الزَّمانِ وَ تَواتُرِ الاَْحْزانِ، وَ طَوارِقِ الْحَدَثانِ، وَ مِنِ انْقِضآءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّاَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ، وَ اِيّاكَ اَسْتَرْشِدُ لِما فيهِ الصَّلاحُ وَالاِْصْلاحُ، وَ بِكَ اَسْتَعينُ فيما يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجاحُ وَالاِْنْجاحُ، وَ اِيّاكَ اَرْغَبُ في لِباسِ الْعافِيَةِ وَتَمامِها، وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوامِها، وَ اَعُوذُ بِكَ يا رَبِّ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ، وَاَحْتَرِزُ بِسُلْطانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطينِ، فَتَقَبَّلْ ما كانَ مِنْ صَلـوتي وَصَوْمي، وَ اجْعَلْ غَدي وَ ما بَعْدَهُ اَفْضَلَ مِنْ ساعَتي وَ يَوْمي وَ اَعِزَّني في عَشيرَتي وَ قَوْمي، وَ احْفَظْني في يَقْظَتي وَ نَوْمي، فَاَنْتَ اللهُ خَيْرٌ حافِظاً، وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ، اَللَّـهُمَّ اِنّي اَبْرَءُ اِلَيْكَ في يَوْمي هذا وَ مابَعْدَهُ مِنَ الاْحادِ، مِنَ الشِّرْكِ وَ الاِْلْحادِ، وَ اُخْلِصُ لَكَ دُعآئي تَعَرُّضاً لِلاِْجابَةِ، وَ اُقيمُ عَلي طاعَتِكَ رَجآءً لِلاِْثابَةِ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد خَيْرِ خَلْقِكَ الدّاعي اِلي حَقِّكَ، وَاَعِزَّني بِعِزِّكَ الَّذي لايُضامُ، وَ احْفَظْني بِعَيْنِكَ الَّتي لا تَنامُ، وَاخْتِمْ بِالاِنْقِطاعِ اِلَيْكَ اَمْري، وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْري، اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 💠 ️روز یکشنبه روز زیارتی امیرالمؤمنین علی (ع) و فاطمه زهرا سلام الله علیها است . اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس این معصومین ، هدیه می کنیم . مادران گرامی! غذای امروزتان را با وضو به نیت این ائمه معصومین علیهم السلام آماده نمایید تا خانواده تان نوش جان نمایند.قطعا به زودی اثرات آنرا در خود و خانواده تان خواهید دید. 💚🌷🥀🍃🌿🍃🥀🌷💚
📣📣 دکتر انصاری👇👇 نکند شب و روزی از شما بگذرد این چهار آیه را نخوانید به ترتیب ... ‬‏هر روز قرائت کنید👇👇 البقره *اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ* آل عمران *قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ* آل عمران *شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* آل عمران *إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ* النور *اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ* 💐💐💐💐💐 *استغفرالله الذی لااله الاهو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذوالجلال و الاکرام و اسئله ان یصلی علی محمد و آل محمد و ان یتوب علی*(هیچ مؤمنی نیست که در شبانه روزی چهل گناه کبیره کند و پشیمان شود و این استغفار را بگوید مگر آنکه خدا آن گناهان را بیامرزد.)معراج السعادة اللهم عجل لولیک الفرج. آمین.
تقویم نجومی ، اسلامی . ✴️ یکشنبه ☀️ 2 آبان / عقرب 1400 🌙17 ربیع الاول 1443 ❄️ 24 اکتبر 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 میلاد با سعادت عقل کل هادی الرسل حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله و علیه و آله و سلم " ۵۳ ق ه " 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 میلاد با سعادت رئیس مذهب حقه تشیع اثنی عشری صادق آل محمد صلی الله و علیه و آله و سلم " ۸۳ ه.ق " . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است: ✅ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✅ خرید رفتن . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ ختنه نوزاد . ✅ مشارکت و امور شراکتی. ✅عقد قرار داد مضاربه . ✅ دیدار روسا و حاجت خواستن از آنها. ✅ و درختکاری خوب است . 👼 زایمان خوب و نوزادش مبارک و خوشبخت و زندگی پاکی دارد .ان شاءالله. ✈️ مسافرت : مسافرت خوب و مفید است . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️ مبادله سند و قباله . ✳️ تاسیس شرکت . ✳️ معامله ملک . ✳️ شروع به یادگیری . ✳️ خرید جنس . ✳️ ارسال کالا به خریدار . ✳️ و دیدار روساء نیک است. 💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند چنین شبی حافظ قرآن گرددان شاءالله. ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب صحت بدن می شود . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 18 سوره مبارکه " کهف " است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود ...... و چنین استفاده میشود که خانه یا ملک جدیدی در تصرف خواب بیننده قرار گیرد .ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🌸 *السلام علیک یا رسول الله* 🌸 *السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق* 🍀اللهم صل على محمد و آل محمد 📜 تلاوت امروز یک شنبه هدیه به محضر امیرالمومنین، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها 💎 قرآن ص ۵٠٨ عثمان طه 💎 آیات نورانی: ١٩ - ١٢ سوره مبارکه محمد صوت ترتیل و ترجمه قرآن 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 *بسم الله الرحمن الرحیم* 🌹 *أَفَمَن كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ* (14 سوره مبارکه محمد ) 🍃🌸🍃 📝 *ترجمه :* ⬇️ 🌸 *پس آيا كسى كه بر دليل روشنى از طرف پروردگارش است، همچون كسى است كه بدى كردارش در نظرش آراسته شده و از هوس هايش پيروى كرده است؟* 🌸🍃🌸🍃🌸 👌 *نکات :* ⬇️ 💎 « *بيّنه* » در اصل به چيزى مى گويند كه ميان دو چيز فاصله و جدايى ايجاد مى كند به گونه اى كه ديگر هيچ گونه ربط و اتصالى با هم نداشته باشند. 💎 به همين خاطر به دليل روشن و آشكارى كه حقّ را از باطل جدا مى كند «بيّنه» مى گويند.(1) 💎 پيامبر با منطق و بيّنه به سراغ مردم مى آيد، ولى مردم با خوب پنداشتن راه خود و پيروى از هوس هاى خويش با او برخورد مى كنند. 💎 رسالت پيامبر اسلام همراه با بيّنه است. آن حضرت از جانب خداوند مأمور است و از پيش خود حرفى ندارد و بر اين امر تأكيد مى ورزد. « 🍃 *انّى على بيّنة من ربّى* »(2) ----- 1) تفسير نمونه. 2) انعام، 57 . 🌸🍃🌸🍃🌸 📝 *پیام ها :* ⬇️ 📝 - تكيه گاه مؤمن، دليل و برهان است، ✴️ « *بيّنة من ربّه»* امّا كفّار به پندار و هوس خويش تكيه دارند. ✴️« *زيّن له سوء عمله* » 📝- خودمحورى، نقطه مقابل خدامحورى است. كسى كه در برابر دليل و استدلال تواضع نكند، پيرو هوس هاى خود و ديگران خواهد شد. ✴️« *بيّنة من ربّه... اتّبعوا اهوائهم* » 📝 - انسان فطرتاً با بدى مخالف است و هر كجا مى خواهد دست به كار زشتى بزند، ابتدا آن را رنگ و لعاب زيبايى مى زند. ✴️ « *زيّن له سوء عمله* » 📝- مقتضاى ربوبيّت، نشان دادن دلائل روشن است. ✴️ « *بيّنة من ربّه* » 📝- بعضى از كارها داراى قبح ذاتى است. يعنى ذات و حقيقت آن عوض نمى شود گرچه زيباسازى و تقلّب صورت بگيرد. ✴️ « *زيّن له سوء عمله* » 📝- انسان براى رسيدن به خواسته هاى نفسانى، كارهاى زشت را به گونه اى توجيه مى كند كه انجام آن زيبا و پسنديده باشد. ✴️ « *زيّن له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم* » 📖📗📖📗📖 📲 *جهت عضویت* 👇 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلایی حسین طاهری_۲۰۲۱_۱۰_۲۲_۱۱_۴۰_۰۶_۸۲۶.mp3
11.6M
🌺اومده امشب ماه تر از ماه 🎤کربلایی حسین_طاهری 👏 🎊 میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق علیه السلام
📄🔗 بۍاعصاب‌بودن افتخارھ‌ڪہ‌توےبیوگرافیتون‌مینویسید‌بےاعصاب ؟! بدونیدڪہ‌براےشیعہ‌امیرالمومنین‌ننگہ مومن‌بایدخوش‌اخلا‌ق‌باشہ❗️ ؟! ✨🍃🌺🍃✨ 🔖📍 دلش‌نمے اۆمد‌گنـ♨️ـاه‌ڪنھ ... اما ... باز‌هم‌مۍگفٺ : این_باږ_آخڔۀ‼️ مۏاظب"باڕ آخࢪ"هاییے باشیم‌کہ‌باږ آخږٺمان‌ ࢪا سنگین‌میڪنند...🕊 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎✨🍃🌺🍃✨ 🕊✨ بھش‌گفتند: میخواۍبرۍمدافعِ‌خانم‌حضرت‌زینب‌بشی؟! گفت:من‌‌ڪۍهستم‌‌ڪہ‌مدافع‌‌خانم‌بِشم! من‌‌میرم‌ڪہ‌خانم‌‌مدافع‌‌ما‌‌بشہ... 👤شهید‌‌عبدالله‌باقری🌿! ✨🍃🌺🍃✨ ❄️🌸🐚 ☝🏼 این مردم براے جنس ارزان ترمز میزنن‼️ 👈🏼فرقی هم ندارد برایشان... میوه و پیاز باشد یا انسان 👈🏼جنس ارزان زیاد دارد... 🌸خواهرم... خودت را ارزان نفروش... یعنی من جواهرم و هرڪسی لایق من نیست ✨🍃🌺🍃✨ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c ✨🍃🌺🍃✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینه مسئولیت مردم در برابر فساد
AUD-20211024-WA0061.mp3
9.23M
** 🎤 و أنّهُ سید الأنبیاء و المرسلین ... اینکه پیامبر را، سرور تمام پیامبران و فرستادگان الهی می‌دانیـــم، و قرآن و تمام روایات بر این ادعا صحّه می‌گذارند ؛ اصلاً یک ادعا نیست! پشتوانه‌ی علمی، معرفتی و توحیدی دارد؛ که این مسئله را ثابت می‌کند! | شاید هرگز نشنیده باشیم، آنچه را که در این فایل صوتی خواهیم شنید | 🌟 ویژه میلاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ای احمدیان به نام احمد صلوات🌸 🌸هر دم به هزار ساعت از دم صلوات🌸 🌸از نور محمدی دلم مسرور است🌸 🌸پیوسته بگو تو بر محمد صلوات🌸 🌋الّلهُمَّ 🌟💐 🌋صلّ🌟💐 🌋علْی 🌟💐 🌋محَمَّدٍ 🌟💐 🌋وآلَ🌟💐 🌋محَمَّدٍ🌟💐 🌋وعَجِّل🌟💐 🌋 فرَجَهُم🌟💐 🌋الّلهُمَّ 🌟💐 🌋صلّ🌟💐 🌋علْی 🌟💐 🌋محَمَّدٍ 🌟💐 🌋وآلَ🌟💐 🌋محَمَّدٍ🌟💐 🌋وعَجِّل🌟💐 🌋 فرَجَهُم🌟💐 🌋الّلهُمَّ 🌟💐 🌋صلّ🌟💐 🌋علْی 🌟💐 🌋محَمَّدٍ 🌟💐 🌋وآلَ🌟💐 🌋محَمَّدٍ🌟💐 🌋وعَجِّل🌟💐 🌋 فرَجَهُم🌟💐 🌋الّلهُمَّ 🌟💐 🌋صلّ🌟💐 🌋علْی 🌟💐 🌋محَمَّدٍ 🌟💐 🌋وآلَ🌟💐 🌋محَمَّدٍ🌟💐 🌋وعَجِّل🌟💐 🌋 فرَجَهُم🌟 💕 💕ولادت💞 💞حضرت محمد(ص)💞 💞 بر همه شما💞 💞 مبارڪ باد💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 ببینید و نشر دهید | علیرضا پناهیان: با تبعیت نکردن از سازمان جهانی بهداشت، جزو شیعیانی باشید که طبق روایات، می توانند جان خود را از بیماری های آخر الزمان حفظ کنند!
*💢غربال شدن (اَلَک شدن) شیعیان در زمان غیبت* ⚜️امام صادق (ع) درباره شدت فتنه‌های زمان غیبت میفرمایند : ▪️وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن ▪️وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ ▪️وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ ▪️حَتَّى لَایَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر 👈🏻به خداوند سبحان سوگند شما خالص میشوید 👈🏻به خداوند سبحان سوگند شما از یکدیگر جدا میشوید 👈🏻به خداوند سبحان سوگند شما غربال خواهید شد 👈🏻تا اینکه از شما شیعیان باقی نمیماند جز گروه بسیار کم و نادر 📌در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار میدهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال و خالص میشوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی میمانند ✅ در این میان کسانی نجات خواهند یافت که : 1⃣خود را در زمان غیبت به امام زمان عجّ نزدیک و نزدیک تر کنند 2⃣خود را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند(تزکیه نفس کنند) 3⃣شناخت امام زمان عجّ و دعای فراوان برای فرج ایشان تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است 📚بحارالانوار، ج5، ص216 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
.☘️⭐☘️⭐☘️⭐☘️⭐ *✅چهارپرچم بهشتی در شب ولادت پیامبر اکرم* ✍خداوند در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل امر فرمود چهار پرچم بهشتی به زمین فرود آورد. جبرئیل پرچم اول را که پرچمی سبز بود و بر آن با خطی سفید نوشته شده بود *« لا اله الا الله، محمد رسول الله »*، بر کوه قاف نهاد و پرچم دیگر را بر کوه ابوقبیس. این پرچم دو شعبه داشت که بر یکی نگاشته بود:« گواهی بر وحدانیت خداوند » *( شهادة ان لا اله الا الله )* و بر شعبه دیگرش « دینی جز دین محمد بن عبدالله نیست.» *( لا دین الا دین محمد بن عبدالله )* پرچم سوم را بر بام مسجد الحرام نصب کرد که بر یک تکه آن نوشته بود:« خوشا آنان که بر خدا و محمد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند.» *( طوبی لمن آمن بالله و بمحمد )* و بر دیگری نوشته بود:« وای بر آنان که به محمد صلی الله علیه و آله وسلم نگروند و یک حرف از آنچه را که از نزد خداوند آورده است رد کنند.» *( ویل لمن کفر به ورد علبه حرفاً مما یاتی به من عند ربه )* و پرچم چهارم را بر ضریح بیت المقدس نهاد که بر آن به خط سیاه در سطر اول نوشته بود:« پیروز، جز خدا نیست.» *( لا غالب الا الله )* و در سطر دوم:« نصرت و یاری تنها برای خدا و محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.» *( النصرلله و لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم )* *📚منابع:* *1)بحارالانوار، ج15، ص289* *2)الفضائل* *📲جهت عضویت درگروه👇* https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
⭕️💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ شصت‌ویکم پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم: «خطرناک نیست؟!» گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.» همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!» صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.» همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود. صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.» نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند. بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد. طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.» گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.» گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.» با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.» تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.» فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم، ادامه دارد... ⭕️💠🌀⭕️🔷🔹
💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ شصت‌ودوم پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «همدان.» کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند. گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.» نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.» همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...» معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.» در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!» همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم. شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟» او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.» دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.» برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!» گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟» توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من که از خدایم است بمانم. چاره ای نیست، باید خودم ببرمتان.» بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مجروح ها و شهدا چی؟!» جوابی نداد. گفتم: «کاش رانندگی بلد بودم.» دوباره دنده عوض کرد و بیشتر از قبل گاز داد. گفت: «به امید خدا می رویم. ان شاءالله فردا صبح برمی گردم.» چشم هایم در آن تاریکی دودو می زد. یک لحظه چهره آن نوجوان از ذهنم پاک نمی شد. فکر می کردم الان کجاست؟! چه کار می کند. اصلاً آن سیصد نفر دیگر توی آن دره سرد بدون غذا چطور شب را می گذرانند. گردان های دیگر چه؟! مجروحین، شهدا! فردای آن روز تا به همدان رسیدیم، صمد برگشت پادگان ابوذر و تا عید نیامد. اواخر خردادماه 1364 بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیج می رفت و احساس خواب آلودگی می کردم. یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان، خانم دارابی، و رفتم درمانگاه. خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه، آزمایشی داد و گفت: «اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.» آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید، گفت: «شما که حامله اید!» یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم. دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: «یا امام زمان!» خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: «عزیزم. چی شده؟! مگر چند تا بچه داری.» با ناراحتی گفتم: «بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.» دکتر دستم را گرفت و گفت: «نباید به این زودی حامله می شدی؛ اما حالا هستی. به جای ناراحتی، بهتر است به فکر خودت و بچه ات باشی. از این به بعد هم هر ماه بیا پیش خودم تا تحت نظر باشی.» گفتم: «خانم دکتر! یعنی واقعاً این آزمایش درست است؟! شاید حامله نباشم.» دکتر خندید و گفت: «خوشبختانه یا متأسفانه باید بگویم آزمایش های این آزمایشگاه کاملاً صحیح و دقیق است.» نمی دانستم چه کار کنم. کجا باید می رفتم. دردم را به کی می گفتم. چطور می توانستم با این همه بچه قد و نیم قد دوباره دوره حاملگی را طی کنم. خدایا چطور دوباره زایمان کنم. وای دوباره چه سختی هایی باید بکشم. نه من دیگر تحمل کهنه شستن و کار کردن و بچه بزرگ کردن را ندارم. خانم دکتر چند تا دارو برایم نوشت و کلی دلداری ام داد. او برایم حرف می زد و من فکرم جای دیگری بود. بلند شدم. از درمانگاه بیرون آمدم. توی محوطه درمانگاه جای دنجی زیر یک درخت دور از چشم مردم پیدا کردم و نشستم. چادرم را روی صورتم کشیدم و های های گریه کردم. کاش خواهرم الان کنارم بود. کاش شینا پیشم بود. کاش صمد اینجا بود. ای خدا! آخر چرا؟! تو که زندگی مرا می بینی. می دانی در این شهر تنها و غریبم. ادامه دارد... 💠🌀⭕️🔷