"عثمان بن سعید، از معدود افرادی بود که در شرایط خاص آن زمان، از طرف امام عسکری (علیه السلام) اجازه داشت که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را در خانه حضرتش به طور مکرر زیارت کند. وی در سال ۳۰۰ هجری قمری وفات یافت.
۲ - محمد بن عثمان: او فرزند اولین نایب ووکیل امام عصر (عجل الله فرجه) است که زمان حضرت عسکری (علیه السلام) را درک نموده است. دوران نیابت وسفارتش طولانی تر از او بود وهمواره نامه های شیعیان را به حضور امام زمان (عجل الله فرجه) رسانیده وپاسخ کتبی آنها را باز می گرداند.
محمد بن علی بن الاسود قمی گوید: محمد بن عثمان، قبری برای خویش تهیه کرد، علتش را پرسیدم، گفت: (از جانب امام (علیه السلام) مامورم که کارهایم را جمع وجور کنم). دو ماه بعد از این واقعه دار دنیا را وداع گفت(۱۰۰).
محمد بن عثمان، در حدود ۵۰ سال عهده دار نیابت بود، ودر سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ هجری قمری درگذشت.
۳ - حسین بن روح نوبختی: وی در روزگار خویش به عقل ودرایت اشتهار داشت. حسین بن روح از نزدیکان ورازداران محمد بن عثمان بود که به فرمان امام زمان (عجل الله فرجه) بعد از وفات محمد، نیابت امام را به عهده داشت.
وقتی بیماری محمد بن عثمان شدت یافت، گروهی از بزرگان ومعروفان شیعه، خدمتش رسیده از جانشین خود سؤال نمودند، جواب داد:
(حسین بن روح جانشین من ووکیل مورد اعتماد حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است ودر کارها به وی رجوع کنید، من از جانب امام مأمورم که حسین بن روح را به نیابت منصوب گردانم)(۱۰۱).
وی در ماه شعبان سال ۳۲۶ هجری قمری از دنیا رفت.
۴ - علی بن محمد سمری: چهارمین وآخرین نایب وسفیر امام زمان (عجل الله فرجه) علی سمری یا سمیری است، که امام به خود او نوشته ودستور داده بود که تو، آخرین نایب مخصوص من هستی، دیگر نباید کسی را به جای خود معرفی کنی.
احمد بن ابراهیم گوید: روزی علی بن محمد سمری بدون مقدمه فرمود: خدا (علی بن بابویه قمی) را رحمت کند. حاضرین تاریخ این کلام را یادداشت نمودند. بعدا خبر رسید که علی بن بابویه، در همان روز از دنیا رفته است. خود سمری نیز، در سال ۳۲۹ وفات نمود(۱۰۲).
این بود توضیح مختصری پیرامون نایبان خاص امام عصر (عجل الله فرجه) در زمان غیبت صغری، واما بعد از مرگ آخرین سفیر، باب نیابت خصوصی بسته شد، وغیبت کبری آغاز گردید.
🖋🌅🍃آیا در تاریخ کسانی هستند که مدعیان نیابت خاصه بوده باشند؟🌴🌴🌴🌴🌴🌴
📗📗ادامه........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
🌹شهـــید سرادر سلیمانی:
«قدس امکان ندارد آزاد شود جز با پرچمداری شیعه؛ ما میرویم؛ دیگران میمانند و این را تاریخ نقل خواهد کرد. این را کسی قبول بکند یا نکند تحققش قطعی است.»
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سوپرانقلابی های بدعهد کوفه تا سوپر انقلابی های امروز
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
تاکنون به قوانین معکوس فکر کردی؟
در دستگاه خدا برخی چیزها، معکوس عمل میکند!
۱-صدقه دادن، ظاهراً پول را کم میکند، اما در واقع معکوس عمل میکند و ما را از فقر نجات میدهد. امام معصوم میفرمایند: اگر فقیر شدی، بیشتر صدقه بده!
۲-خمس و زکات هم معکوس عمل کرده و ما را غنیتر میکند.
۳-دنبال قدرت ندویدن، معکوس عمل میکند و قدرت به دنبال تو میدود.
۴- فکر آباد کردن آخرت، معکوس عمل میکند و دنیایمان را آباد میکند.
۵- وقتی وقتمان را صرف نماز، عبادت و بندگی کردیم، معکوس عمل کرده و برکت به وقتمان میدهد.
۶-وقتی به خودمان در راه خدا سخت میگیریم، معکوسش این است که سختیهای دنیا که برای همه هست، برای ما آسان میشود و گاهی آسانتر.
۷-معکوس کمتر خوردن، سلامتی است.
۸-وقتی یاد مرگ کنیم، معکوس عمل میکند و دلمان زنده و شاداب میشود.
۹-وقتی چشمهایمان را از حرام ببندیم، بیشتر از بقیه میبینیم و میفهمیم و از دیدنی ها لذت می بریم!
۱۰-وقتی سکوت اختیار کنیم، بیشتر از کسی که زیاد حرف میزند جلوه میکنیم.
۱۱-حجاب و پوشاندن از نامحرم، به ظاهر محدودیت است، اما "وقار" و بزرگی زن را بیشتر میکند، قرآن نیز بر این موضوع تاکید دارد.
۱۲-وقتی جانت را در راه خدا میدهی و شهید میشوی، معکوس عمل کرده و خداوند تو را زنده میکند: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندارید بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى می خورند.
۱۳-وقتی نیرنگ میزنیم و چاهی برای کسی میکنیم، معکوس عمل کرده و خودمان دچار نیرنگ میشویم و در چاه میافتیم!
۱۴-وقتی مهماندار میشویم، به ظاهر هزینه می کنیم، اما برکت به سفرهمان میآید.
۱۵-وقتی بچهدار میشوی، قانون معکوسهای دنیا اِعمال میشود و به جای هزینه بیشتر، برکت و رزق ما زیاد میشود!
۱۶-برای نشاط و شادی خود باید به فکر رفع مشکلات دیگران باشیم و دل دیگران را شاد کنیم تا دل خودمان شاد شود.
✅ و این گونه است که خدا از مردم میخواهد اندکی در کار دنیا و قانون حاکم بر آن (معکوس عمل کردن) تأمل کنند. بلکه به بیراههای که شیطان به دروغ جلوی آنها تزئین میکند، پا نگذارند.
✅و بد نیست یاد کنیم از قانونی که شهید ابراهیم هادی به آن عمل کرد، اگر به دنبال دیده نشدن و کار برای خدا باشی، معکوس عمل می شود، خداوند کاری می کند که مشهور آسمان و زمین بشوی.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🔹💠🔸 مروری بر اعمال عصر جمعه 🔸💠🔹
1⃣ صلوات ضراب اصفهانی
2⃣ دعای غیبت
3⃣ صد مرتبه سوره قدر
4⃣ صلواتی جهت دفع بلا در عصر جمعه
5⃣ دلیل دلگیرهای عصرهای جمعه
6⃣ دعای سمات
7⃣ زمان استجابت دعا در عصر جمعه
🔹🔸💠🔸🔹💠🔹🔸
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
014-Mogaddam-Javad-www.ziaossalehin.ir-Imam-Zaman-1400.mp3
5.05M
ا لتماس دعای فرج🍂🍁🍂
مناجات مهدوی ای یوسف زهرا سلام | جواد مقدم
🍂🍁🍂..
🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 غربت امام زمان از زبان خودشان!
سخنران استاد شجاعی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
🎞🎞🎞🎞🎞 سامری در فیسبوک #قسمت_اول🎬: به نام خدا همانا آینده زمین از آن صالحان است و
سامری در فیسبوک
#قسمت_دوم🎬:
ماشین به پیش میرفت و باد سردی که به صورت کشیده او می خورد باعث لرزی در بدنش شد و درِ کیفش را باز کرد و چفیه را بیرون کشید که به دنبالش عقال هم بیرون افتاد، چفیه را دور سرش پیچید به طوریکه فقط چشم های کشیده و مشکی اش از پشت آن پیدا بود و موهای وز وزی اش از کنار گوشش بیرون زد، عقال را از کف ماشین برداشت تا داخل کیفش بگذارد که نگاهش به دینارهایی افتاد که از مادرش کش رفته بود.
عقال را روی پول ها انداخت و همانطور لبخندی میزد زیر لب گفت: مادرم ثمینه چقدر ماهی فروخته که اینهمه دینار جمع کرده، وقتی پول دارد و جلوی من سیب زمینی می گذارد، حقش است پول هایش غیب شود.
بالاخره ماشین وارد شهر نجف شد، عکس های صدام که بر جای جای شهر آویزان بود انگار با او حرف میزد، جوان آه کوتاهی کشید و همانطور که سرش را تکان میداد رو به عکسی با چشم های دریده گفت: بخور و بتاز، فعلا نوبت توست، اگر من هم مثل تو ابرقدرت ها پشتیبانم بودند، الان بس که خورده بودم، هیکلی به فربهی تو داشتم، اما هنوز من اول راهم و قول میدهم آنقدر تلاش کنم که روزی نامم مثل نام تو، شهرهٔ شهر شود، روز بخور بخور من هم میرسد صدام حسین...
ماشین ناگهانی ترمز کرد و مرد جوان همانطور که تلوتلو میخورد به شیشه عقب ماشین برخورد کرد و با فریاد گفت: چه خبرته آقا؟! آهسته تر، می خواستی اینجا بکشیتمون.
مرد راننده دستش را از شیشه ماشین بیرون آورد و بی توجه به عصبانیت او گفت: آخر خطه، جلوتر نمیرم کرایه ات را بده و پیاده شو..
مرد جوان همانطور که با یک پرش خود را به بیرون ماشین می انداخت،زیر لب ناسزا نثار راننده می کرد، پیاده شد و دست در جیب شلوار لی آبی رنگش کرد و مقداری اسکناس بیرون آورد و به سمت راننده داد.
راننده با تغیّر پولها را گرفت و هنوز می خواست اعتراض کند که کم است، متوجه شد اثری از مسافرش نیست و او در جمعیت پیش رو گم شد.
از هر طرف صدایی می آمد، یکی از لباس های آنچنانی اش تعریف می کرد، یکی حلواهای جلویش را تبلیغ می کرد و یکی هم می خواست خرماهای خشکیده جلویش را قالب ملت کند.
اما بوی مرغی که در فضا پیچیده بود، اشتهای مرد جوان را قلقلک داد، ناخوداگاه همانطور که دستی به شکم خالی اش می کشید به سمت غذا خوری پیش رویش رفت.
تخت چوبی که از شدت استفاده رنگش به مانند رنگ چهره سیاه پسرک کارگر کنارش، شبیه شده بود را انتخاب کرد، تختی که از دید همه پنهان بود، روی ان نشست و با اشاره به پسرک، سفارش یک پرس مرغ و پلو را داد...
از بس که گرسنه بود غذا را تند تند می بلعید، اصلا به مزه آن و بوی ساری که میداد توجه نمی کرد، پسرک پادو که این جوان را اولین بار بود میدید با تعجب خوردن او را نگاه می کرد، در همین حین صاحب کارش او را صدا زد و پسرک همانطور که نیشخندی میزد رو به جوان گفت: استخواناش خوردنی نیست به خدا...
مرد جوان استخوان ران مرغ را که داخل دهانش بود بیرون آورد و پشت پسرک را نشانه گرفت و پرتاب کرد، استخوان وسط کمر پسرک فرود آمد.
پسر به دنبال کارش رفت، مرد جوان اطراف را نگاهی کرد، انگار کسی حواسش به او نبود، پس آهسته و بیصدا از جا بلند شد و در یک چشم بهم زدن از غذا خوری بیرون آمد.
صاحب مغازه که مانند عقابی تیز چشم همه جا را می پایید، از پشت ویترین سرش را بیرون آورد، اسکناسی به سمت مشتری پیش رویش داد و یک لحظه احساس کرد یکی از مشتری ها نیست و با فریادی بلند، پسرک را فراخواند و همانطور که خط و نشان برای پسرک بینوا می کشید گفت: برو ببین مشتری اون تخت پشتی هست یانه؟ اگر نباشه کل پول غذاش را تو باید بدی فهمیدددی؟!
ادامه دارد..
📝ط_حسینی
@montazeraan_zohorr
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
سامری در فیسبوک
#قسمت_سوم 🎬:
دوباره کلاس درس شروع شد، دوباره حساب و هندسه و نقشه کشی و پرگار و گونیا و ...
همبوشی با بی حوصلگی خودکار دستش را روی میز پرت کرد و خودکار با صدای بلندی به میز و بعد هم روی زمین افتاد به طوریکه توجه همه را به خود جلب کرد.
استاد جاسم الخلیل عینکش را کمی جابه جا کرد و صدا زد: احمد همبوشی، با کی دعوا داری؟! اینهمه غیبت کردی، خیلی لطف کردم بیرون ننداختمت، حالا این ادها چیه در میاری؟!
احمد دستش را زیر چانه اش زد و گفت: خسته ام استاد، از این زندگی، از این درسهای سخت، از اینهمه حساب و نقشه کشی بیهوده، آخرش چی؟! این ترم آخرمه ، دلم خوشه دانشجوی شهرسازی هستم، کدوم شهر را میدن به من بسازم؟! چه کسی منو حمایت می کنه تا از استعدادم استفاده کنم؟! اصلا من و امثال من برای کی مهم هستیم؟!
استاد نگاه تندی به او کرد و گفت: از سابقه ات خبر دارم، خیلی شهرها هست که افراد نخبه ای مثل تو بسازن، همونطور که مثل چند وقت پیش تو بوق کرنا کردی که می خوای یه کمک فوق العاده به صدام کنی یا اون وقتی را به یادت بیار که عواید بعضی مسلمین را جمع می کردی تا دنیای ای بدبختا را زیر و رو کنی
حرف استاد نصف و نیمه بود که کلاس مانند بمبی منفجر شد و صدای خنده دانشجوها از هر طرف بلند شد، چون استاد با یاد آوری سوابق درخشان احمد همبوشی که مدام با نقشه های قبلی قصد خالی کردن جیب یک مشت دانشجوی ساده دل را داشت، باعث خنده همه شد.
دانشجوهای این دانشگاه، خاطرات زیادی از نبوغ احمد همبوشی داشتند و انگار تیغ تیز احمد یک بار هم شده جیب هر کدام از اونا را زده بود.
همبوشی با چشمان از حدقه بیرون زده اطرافش را نگاه کرد و رو به استاد گفت: هعی روزگار، ما در چه حالیم و شما در چه حالی، واقعا کاری جز مسخره کردن من ندارین؟!
استاد کتاب دستش را باز کرد و گفت: اتفاقا خیلی کار داریم، منتها وجود تو نمیذاره به کارمون برسیم، زودتر کلاس را ترک کن تا ما هم به درسمون برسیم
احمد با عصبانیت گفت: ترک کنم کجا برم؟! من دانشجوی...
استاد به میان حرف او پرید و گفت: برو همونجایی که این چند وقته بودی برررو
احمد قیافه حق به جانب گرفت و همانطور که سرش را پایین انداخته بود آهسته گفت: چهل روز هست معتکف مسجد کوفه شده ام و فازغ از دنیای شما به عبادت...
و انگار با زدن این حرف خنده دارترین جوک سال را گفته باشد، دیگر صدای او در خندهٔ دانشجوها گم شد.
استاد جاسم الخلیل، مشغول تعریف حرکات احمد همبوشی بود، هرچه که او بیشتر می گفت، اساتید دانشگاه صدای قهقه شان بیشتر و بیشتر می شد، اما در آن بین مردی با دقت به حرفهای جاسم الخلیل گوش می کرد، مردی که نگاهش مانند شکارچی های کار کشته بود، او خیره به نقطه ای نامعلوم بر روی نقشهٔ روی دیوار بود و زیر لب گفت: خودش است و با زدن این حرف از جا بلند شد و با شتاب دانشگاه را ترک کرد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
@montazeraan_zohorr
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
انسان شناسی ۱۵۶.mp3
12M
#انسان_شناسی ۱۵۶
#استاد_شجاعی
من هیچ وقت این آیه رو نفهمیدم :
اَلا بِذکرﷲ تَطمئن القُلوب 👇
یاد خدا قطعاً قلبت رو آروم میکنه .
من نماز که میخونم،
قرآن که میخونم،
روزه که میگیرم،
کار خیر که میکنم،
پس چرا اینهمه اضطراب، نگرانی، بدبینی، شک، زودرنجی، کینه و ....
یه جایِ کارم خرابه، نه؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹
آنچه که به خاطرش به #کانال_منتظران_ظهور، دعوت شدید💌
📣 توجه📣
🔻ارزاق معنوی روزانه
#اعمال_و_ادعیه_روزانه:
🌕روز شنبه
🌖روز یک شنبه
🌗روز دوشنبه
🌘روز سه شنبه
🌑روز چهارشنبه
🌒روز پنج شنبه
🌓روز جمعه
🌔عصر جمعه
#حجةالاسلام_قرائتی
#تفسیر_صفحه_ای_قرآن
#قرار_شبانه
☆تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک
#نماز_شب
☆نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم
🔹🔸💠🔸🔹
🔻خداشناسی
#استاد_شجاعی
#مجموعه_لا_اله_الا_الله
☆۲۸ جلسه صوت شناور
🔸️🔹️💠🔹️🔸️
🔻مرگ پژوهی
#استاد_امینی_خواه
#سه_دقیقه_در_قیامت
☆۹۵ جلسه صوت شناور
#مستند_صوتی_شنود
☆۱۶ جلسه صوت شناور
☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ
🔹🔸💠🔸🔹
🔻معادشناسی
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
☆۶۱ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻شیطان شناسی
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
☆۵۴ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻مباحث معرفتی
#استاد_شجاعی
#راضی_به_رضای_تو
☆۴۵ جلسه صوت شناور
🔹️🔸️💠🔸️🔹️
🔻مباحث اخلاقی
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
☆۲۷ جلسه صوت شناور
#کارگاه_انصاف
☆۴۸ جلسه صوت شناور
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
☆۵۸ جلسه صوت شناور
#این_که_گناه_نیست
☆۷۶ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻 کتاب صوتی
#حاج_قاسم
☆جان فدا، ۱۰ قسمت
🔹🔸💠🔸🔹
🔻کلیپ های عبرت آموز
☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب
☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر!
☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!
☆یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کند
☆توبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی
🔰 ادامه دارد
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
@montazeraan_zohorr
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
May 11
❤️ #سلام_امام_زمانم
صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان ،
درهوسِ دیدنِ تــو
کہ بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی❤️
#نیایش_صبحگاهی
💫دلبرا !
مرا چون سبزه ها فروتن ساز ...
چون گلها ساده ...
بادا همانند پروانه ای که در شعله فرو می شود ....
در شعله عشق تو معبودم ، فرو شوم ...
مرا چون دریا ساکن و ساکت ساز
که طوفان های سخت هم مرا به هیجان نیاورد ...
💫سلام بر آفتابِ آگاهیِ درونم،
سلام به صبح زیبای تغییرم ،
سلام به لحظه ای که مخلوق مات خالق شد و سلام به قلب های سپرده به خالق هستی...
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هيچ بنده اى نيست كه خداوند به او نعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن كه، پيش از سپاسگويى او، خداوند بيامرزدش.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور