🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
🌸🍃 فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
(15، حدید)
🌸🍃 پس امروز، نه از شما (منافقان) و نه از كسانى كه كفر ورزيدند، بَدَل و بلاگردانى پذيرفته نمى شود. جايگاه شما آتش است. آتش، ياور و سزاوار شماست و بد سرانجامى است.
🌸🍃🌻🍃🌸
✴️ مراد از «مولاكم»، ناصر و ياور است و اين جمله نوعى طعنه به منافقان است. يعنى تنها راه نجات و ياور شما، آتش است كه درد شما را درمان مى كند.(۱)
✴️يكى از تفاوت هاى دنيا با آخرت، پذيرفته شدن فديه در دنيا و نپذيرفتن آن در آخرت است. در قيامت، مجرم دوست دارد تمام نزديكانش از فرزند و دوست و برادر گرفته تا تمام مردم اهل زمين را به جاى خود فديه دهد، ولى پذيرفته نمى شود. «يودّ المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذٍ ببنيه و صاحبته و أخيه و فصيلته التى تؤويه و مَن فى الارض جميعاً ثم يُنجيه كلاّ انّها لظى»(۲)
-----
۱) تفسير الميزان.
۲) معارج، 15 - 11.
🌸🍃🌻🍃🌸
✅ در قيامت، اسباب دنيوى كارساز نيست.
🔹«فاليوم لايؤخذ منكم فدية»
✅ منافق وكافر در دوزخ، همنشين يكديگرند.
🔹«لايؤخذ منكم... ولا من الّذين كفروا»
✅ قيامت، براى مؤمن بشارت است.
🔹«بشراكم اليوم»
✅ولى براى منافق و كافر، يأس و نااميدى.
🔹«لايؤخذ منكم فدية... مأواكم النّار»
✅ مولاى مؤمنان خداوند است،
🔹 «نعم المولى و نعم النّصير»(۱)
✅ ولى منافقان و كافران مولايى جز آتش ندارند.
🔹«هى مولاكم»
-----
۱) انفال، 40.
🌸🍃🌻🍃🌸
📲 *جهت عضویت* 👇
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
❇️ هرکس صبح کند ، و سه بار بگوید:
🍀الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین
الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ
✨حق تعالی هفتاد بلا را از او دفع میکند✨
📚 بلدالامین
🔹صبحتون_بخیر
🌷 *دعای هفتم صحیفه سجادیه* 🌷
🍀 وَ کانَ مِنْ دُعائِهِ عَلَیهِ السَّلامُ إذا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أوْ نَزَلَتْ بِهِ مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْکَرْبِ:
🍀از دعای حضرت زین العابدین (علیهالسّلام) است آنگاه که امر مهمی بر ایشان پیش میآمد یا کار دشواری حادث میشد و هنگام سختی:
🌺١- *یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ، وَ یا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.*
🍀ای آنکه گرهِ کارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده میشود، و ای آن که سختی دشواریها با تو آسان میگردد، و ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست.
🌺٢- *ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأسْبابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إرادَتِکَ الْأشْیاءُ.*
🍀سختیها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کارها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به ارادهی تو موجود شوند،
🌺٣- *فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ.*
🍀و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند.
🌺٤- *أنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَ أنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمّاتِ، لا یَنْدَفِعُ مِنْها إلّا ما دَفَعْتَ، وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْها إلّا ما کَشَفْتَ.*
🍀تویی آن که در کارهای مهم بخوانندش، و در ناگواریها بدو پناه برند. هیچ بلایی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هیچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.
🌺٥- *وَ قَدْ نَزَلَ بِی یا رَبِّ ما قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ ألَمَّ بِی ما قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.*
🍀ای پروردگار من، اینک بلایی بر سرم فرود آمده که سنگینیاش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمدهام که با آن مدارا نتوانم کرد.
🌺٦- *وَ بِقُدْرَتِکَ أوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطانِکَ وَجَّهْتَهُ إلَیَّ.*
🍀این همه را تو به نیروی خویش بر من وارد آوردهای و به سوی من روان کردهای.
🌺٧- *فَلا مُصْدِرَ لِما أوْرَدْتَ، وَ لا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَ لا فاتِحَ لِما أغْلَقْتَ، وَ لا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَ لا مُیَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَ لا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.*
🍀آنچه تو بر من وارد آوردهای، هیچ کس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان کردهای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باشی. کَس نگشاید، و دری را که تو گشوده باشی، کَس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند، و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند.
🌺٨- *فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ، وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَ أنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیما شَکَوْتُ، وَ أذِقْنِی حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِیما سَألْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَ حِیّاً.*
🍀پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خویش دَرِ آسایش به روی من بگشا، و به نیروی خود، سختی اندوهم را درهم شکن، و در آنچه زبان شکایت بدان گشودهام، به نیکی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شیرینی استجابت بچشان، و از پیشِ خود، رحمت و گشایشی دلخواه به من ده، و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نِه.
🌺٩- *وَ لا تَشْغَلْنِی بِالْاِهتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ.*
🍀و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار.
🌺١٠- *فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِی یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً، وَ أنْتَ الْقادِرُ عَلَى کَشْفِ ما مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ ما وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إنْ لَمْ أسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظیمِ.*
🍀ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
روایت دردناک دختر سوری از ماندن در محاصره داعشیها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
پدرم اسلحه آورد خانه گفت: اگر اتفاقی
افتاد و من نبودم خودتان را بکشید
از پدرم پرسیدم چرا ؟؟
گفت چون اگر خودتان را نکشید
داعشیها بلایی سرتان میاورند.
که ارزو میکنید بدنیا نیامده بودید.
فردای انروز چند خانواده از خانواده های
منطقه به دست داعش اسیر شدند
که پسرها و مردها و پیرمردها و پیرزنها
را سربریده و دختران و زنان را برده
بودند.اینجا بود که مجبور شدیم یکی از
خانواده را انتخاب کنیم که اگر اتفاقی
افتاد همان همه ما را بکشد و در بعد هم
خودش را بکشد..و در اخر برادرم که 12
سال داشت به اصرار مادرم قبول کرد که
این کار را انجام دهد و ما نه شب
داشتیم و نه روز و واقعا در شدیدترین
و سختترین شرایط روحی بودیم و مادرم با
گریه به برادرم میگفت که اسلحه را از خودت
جدا نکن چون هر لحظه ممکن است
که اوضاع جوری شود که از ان استفاده
کنی و نگذاری که ما زنده به دست این
داعشیهای کافر بیافتیم و میگفت پسرم
نکنه دلت به رحم بیاید که اگر دلت به رحم
امد و ما را نکشتی انها به طرز فجیعی
ما را میکشند..چند روزی را با این اوضاع
بد و استرس شدید گذراندیم و چند روز
بعد داشتم نماز صبح میخواندم که شلیک
گلوله در روستا شروع شد و درگیری خیلی
شدید بود همه بیدار شدیم و برادرم اسلحه
را به دست گرفته بود مادرم گفت هر وقت
بهت گفتم اول من رو بکش بعد سه خواهرت
بعد هم خودت..درگیری تقریبا سه ساعت طول کشید ما دیگه ناامید شده بودیم و گفتیم که دیگه کار تمومه.در همین لحظه پدرم در را باز کرد و وارد شد مادرم گفت چی شده.پدرم گفت ما درگیر نشدیم ایرانیها امدند و با داعشیها
در گیر شدند میخواهند محاصره روستا را
بشکنند تا ما را از این کفار نجات بدهند.
یکساعت بعد محاصره شکسته شد.
خدا را شاهد میگیرم تمامی اهالی
روستا با دیدن نیروهای ایرانی از
خوشحالی گریه شوق میکردیم و
بالاخره این کابوس حقیقی تمام
شد.انروزها را هیچ وقت فراموش
نمیکنیم که چگونه شب را به صبح
و روز را به شب میرساندیم..
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بـــــیــــــاد حاج قاسم عزیز
و همه سربازان حاجی
به یاد همه اونهای که اسلام براشون مرز نداره و از همه هستی شون گذشتن برای حفظ اسلام واقعی
هدیه به روح بلند شهدای مدافع حرم و سلامتی رزمندگان اسلام صلوات
🇮🇷 هفته بسیج بر بسیجیان سلحشور مبارک باد 🇮🇷
https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ قسمت ۱۳
🔵عاقبت ریا
هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم.
🔆 نیک که به راحتی می توانست قدم بردارد، با دیدن وضع من به عقب برگشت و از من خواست که دستم را برگردن او آویزم، تا شاید کمکم کند.
❎دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم،
✨که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد.
🌻فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت. وقتی باتلاق را پشت سر نهادیم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟
🍀نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند،خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد.
💠پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟
✨نیک لبخندی زد و گفت: آن مسجد را چون از روی ریا و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا مزدش را هم از مردم گرفتی.
❓گفتم: کدام مزد؟!
گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی.
✅باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد.
حسرت و ندامت وجودم را فرا گرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دستگیر تو باشد، تباه کردی؟!
🔵مقام شهیدان
🔷همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بیانتها ادامه میدادیم؛ در حالی که گرمای طاقتفرسای آسمان برای لحظهای قطع نمیشد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود.
💥در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم.
🌼 صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آنها باقی ماند.
◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: اینها چه کسانی بودند؟!
نیک گفت: اینها گروهی از شهیدان بودند.
با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!!
گفت: آری، شهیدان.
گفتم: مقصدشان کجاست؟
گفت: وادی السلام.
با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟!
گفت: آری.
گفتم: ما مدتهاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کردهایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛
آنگاه تو میگویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟
🌸نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت:
تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت میکردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی.
تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطرهای که از خونشان بر زمین مینشیند، تمام گناهانشان را از میان بر میدارد. و راه را بر ایشان هموار میسازد.
🌺در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد میشوند آنها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی میکنند.
🍃به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم: طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب...
✍ادامه دارد..
🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀