eitaa logo
🍃 🌹 منتظران ظهور 🌹🍃
3هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
12هزار ویدیو
320 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی نشر مطالب حلال باذکر صلوات برامام زمان عج. ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 ازش گرفتم و گفتم:ممنون -خواهش میکنم از اتاق رفت ک نفس عمیقی کشیدم و نیت کردم ته دلم احساس خوبی به خوب شدن اوضاع داشتم بعد از اینکه سه رکعت نماز مغربو خوندم تسبیح کمیلو با اشتیاق برداشتم و مشغول فرستادن صلوات شدم بوی عطر خاصی ازش میومد با تمام وجود بوییدمش نرگس ک کنارم نمازشو میخوند با دیدن تسبیح گفت:مال کمیل نیست؟ گفتم:چرا ..خودش بهم داد متعجب گفت:واقعا -چطور؟ -خیلی این تسبیحو دوست داره وقتی 16 سالش بود از شلمچه که رفته بود خریدش خودش میگفت هرمکان زیارتی که رفته این تسبیحو متبرک کرده منکه هرچی ازش خواستم اینو بده بمن نداد گفت یادگاری نمیتونم بهم زیر چشمی نگاه میکرد ک گفتم:چیه خوب..موقتی داد چشماشو ریز کرد که خندم گرفت -کوفت...نمازتو بخون تسبیحو سمتش گرفتم:میخوای فعلا دست تو باشه؟ با بستن چشماش گفت:نه تسبیحشو به تو داده بمن ک نداده دست خودت باشه بهتره بعد از تموم شدن نمازم برای چیدن سفره رفتم اشپزخونه تا کمکی کرده باشم غذا املت بود ساده و بی دردسر اتفاقا واقعا میچسبید بعد از اماده شدن وسایل پای سفره نشستم و با گفتن بسمی اللهی مشغول خوردن شام شدم کمیل در حالی که لقمه ای برای خودش درست میکرد گفت:فردا صبح زود برمیگردم نرگس معترضانه گفت:چه زووود همش چند روز اینجا بودیم کمیل :دیگه من کارم زیاده باید برم..شما چون نذر داریم سال تحویل همینجا بمونید.اول دوم عید میام دنبالتون عمه خانوم :چیکار داری پسرم...نمیشه سال تحویل پیش خانوادت نباشی ک..مخصوصا الان ک تازه عروس داری سرمو با خجالت پایین انداختم -نه عمه جون منکه از خدامه بمونم..نرم کارای شرکت عقب میمونه ...دیگه به بزرگی خودتون ببخشید محمد:اگه واقعا لازمه بری خدا پشت و پناهت ولی رو من حساب کن کاری چیزی داری انجام میدم واست پیشمون باش کمیل: نه قوربونت اذان صبح میرم زیارت بعدشم به امیدخدا میرم تهران عمه خانوم با ناراحتی گفت:دیگه چی بگم پسرم..وقتی میگی سرت شلوغه..میترسم زیاد اصرار کنم معذب شی کمیل لبخند زنان گفت:قوربونت برم تعارف ندارم حوریه خانوم:کاش میشد سال تحویل پیشمون باشی -دیگه اتفاقیه ک افتاده مهندس امینی زنگ زد گفت کارا عقبه خواهش کرد برگردم بغض کردم سال تحویل بدون کمیل! دیگه هیچ اشتیاقی واسه اومدن عید نداشتم از الان هنوز نرفته احساس دلتنگی میکردم نرگس بمن نگاهی انداخت ک احساس کردم متوجه ناراحتیم شد .... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 موقع خواب هرطرف چرخ میزدم خوابم نمیبرد اونکه هنوز نرفته اینطوری دلتنگش بودم این ده روزی ک بدونش اینجا میموندم خیلی سخت میشد اشکامو پاک کردم و دست بندمو لمس کردم تا اذان صبح بیدار بودم دیگه الانا کمیل میرفت حرم و بعدشم تهران قبل خواب از همه خداحافظی کرده بود منم باهاش زیر لب خداحافظی کردم بیتاب خودمو زیر پتو مچاله کردم گریم بند نمیومد هیچکی نمیتونست بفهمه چقدر بهش دلبسته بودم تموم لحظات و خاطراتمو مرور میکردم و بی تاب تر میشدم صدای بسته شدن در اومد ک با خودم گفتم:حتما کمیل بود که رفته از جام بلند شدم و با همون چشمای قرمز از گریه ازاتاق بیرون رفتم چشمم کنار محمد ک پیش تلویزیون خوابیده بود چرخید کمیل نبود پیشش تشکشم مرتب تا کرده بود و یه گوشه گذاشته بود پس رفته بود رو به روی در خروجی هال ایستادم و گفتم:ای کاش زودتر میومدم بیرونو ازت دوباره خداحافظی میکردم به در تکیه دادم و روی زمین نشستم بغضم داشت میترکید که کمیل از دستشویی بیرون اومد و در حالی که موهاشو مرتب میکرد منو جلوی در دید ک متعجب به صورت خیس از اشک من خیره شد اونقدر از دیدنش جا خوردم ک گریم یه لحظه بند اومد یعنی نرفته بود هنوز! سرجام وایستادم سراسیمه گفت:چیزی شده اتفاقی افتاده؟؟؟؟ دیدن چهرش و فکر اینکه ازم دور میشد بیشتر قلبمو فشار میداد قطره های اشک روی گونه هام دوباره سرازیر شدند سمتم اومد و بازومو تکون داد:چی شده نمیدونست دلتنگی اون درد منه سرمو انداختم پایین و با صدای لرزون گفتم:هیچی دلم گرفته بود نگران نشید چیزی نشده سرمو بالا اورد و گفت:راستشو بگو ؟ به چشمای براقش خیره شدم و خیلی سعی کردم بهش بگم که دلم براش تنگ میشه ولی نمیتونستم ته دلم چیزی میگفت: ازاده حرف دلتو بزن الان میره زبونم نمیچرخید از دست خودم دلگیر شدم صداش وجودمو بهم میریخت:ازاده ! چرا مثل بهاری گریه میکنی و نمیگی چی شده؟؟؟!! دیگه نمیتونستم طاقت بیارم خودمو تو بغلش انداختم و بیصدا اشک ریختم پیشونیمو رو شونش گذاشتم و گفتم: دوری از شما خیلی سخته زیر گوشم گفت:دیوونه! داشتی برای من گریه میکردی چشمامو بستم و ترس اینکه بعد گفتن این حرفا کمیل چه فکری دربارم میکنه رو از دلم بیرون کردم -شما بعد خدا تنها تکیه گاه من هستید هرچقدرم که از من بدتون بیاد -مگه میشه از کسی ک اینطوری واسه ی من اشک میریزه بدم بیاد منم ... با شنیدن صدای سرفه ی کسی ازهم جدا شدیم نجمه در حالی که چشماشو میمالید با چشمای گرد شده به ما نگاه کرد :خداحافظی عاشقانه ! نگامو ازش گرفتم ک کمیل با خنده گفت:برو بخواب بچه -میخواستم برم اب بخورم نگو اینجا خبرایی بوده -الان وقت اب خوردن بود! نجمه با لبخند گشاد گفت:حالا زیادم تشنه نیسم شما راحت باشید شتر دیدی ندیدی برگشت اتاق که کمیل اشکامو پاک کرد و هردو زدیم زیر خنده -تحمل کن ازاده وقتی برگردیم تهران یه مراسم ساده میگیرم و دیگه اجازه نمیدم کسی به ما نگاه بدی داشته باشه اروم گفت:هرموقع دلت واسم تنگ شد با تسبیحی که بهت دادم صلوات بفرست و به خدا توکل کن نمیتونم شماروهم ببرم پیش مامان بمون و از طرف من مراقبش باش باشه؟ سرمو تکون دادم -سال تحویل که شد میرم مزار شهدا همونجایی ک باهم رفتیم به گوشی نرگس زنگ میزنم سال تحویل بیدار باشیا باشه ای که گفتم ک با لبخند نگام کرد .... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹 آنچه که به خاطرش به ، دعوت شدید💌 📣 توجه📣 🔻ارزاق معنوی روزانه : 🌕روز شنبه 🌖روز یک شنبه 🌗روز دوشنبه 🌘روز سه شنبه 🌑روز چهارشنبه 🌒روز پنج شنبه 🌓روز جمعه 🌔عصر جمعه تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم 🔹🔸💠🔸🔹 🔻خداشناسی ۲۸ جلسه صوت شناور 🔸️🔹️💠🔹️🔸️ 🔻مرگ پژوهی ۹۵ جلسه صوت شناور ۱۶ جلسه صوت شناور ☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ 🔹🔸💠🔸🔹 🔻معادشناسی ۶۱ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 🔻شیطان شناسی ۵۴ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 🔻مباحث معرفتی ☆۴۵ جلسه صوت شناور 🔹️🔸️💠🔸️🔹️ 🔻مباحث اخلاقی ۲۷ جلسه صوت شناور ۴۸ جلسه صوت شناور ۵۸ جلسه صوت شناور ۷۶ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 مجموعه ی مستند با ارزش از مشرَّف شدن محضر امام عصر (عج) 🔹🔸💠🔸🔹 🔻 کتاب صوتی جان فدا، ۱۰ قسمت 🔹🔸💠🔸🔹 🔻کلیپ های عبرت آموز ☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب ☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر! ☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کندتوبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی 🔰 ادامه دارد با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱 ◇💠◇💠◇💠◇💠◇ @montazeraan_zohorr ◇💠◇💠◇💠◇💠◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
962.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقوُمُ 🌹 سلام بر تو هنگامی که برمی‌خیزی @montazeraan_zohorr