eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
1.99M
🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾 ♦️ دوستان و سریع منتشر کنید تا همه بشنوند و فریب نخورند‼️ ♦️صحبتهای بسیار مهم حاج آقای برنامه سمت خدا در مورد مواضع زاویه دار آقای پناهیان با مبانی رهبر معظم انقلاب و لزوم استغفار ایشان و لزوم رأی دادن به طبق مبانی امام خامنه‌ای 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀
❗️دولت سوم‌ روحانی از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک تر است…
❌یادتان هست که مردم صبور و مقاوم خرمشهر چند روز تمام برای آب تجمع می کردن و دولت حسن روحانی اهمیت نمیداد؟؟ . ❌یادتان هست حسن روحانی یکشبه بنزین را گران کرد و گفت من خودم صبح جمعه متوجه شدم و به ریش من و تو خندید؟ . ❌ اعتراضات شرکت گروه ملی اهواز را یادتان هست؟ هر روز کارگران بی حقوق در خیابانها تجمع میکردند و دولت حسن روحانی و معاونش جهانگیری اهمیت نمیداد؟؟ . ❌تجمعات شرکت هفت تپه خوزستان را یادتان هست؟ کارگران بینوا فریاد می کشیدن برای حقوق برای شرکتی که بهش عشق می ورزیدن و عامل ویرانیش دولت حسن روحانی بود؟ . ❌ تجمعات و اعتراضات سوسنگرد یادتانه؟ گاومیشها تلف می شدن؟ جهانگیری که ۱۵ روز مانده بود دولت بنفش تمام بشه میگفت میام درستش میکنم اما به دروغ! . ❌ یادتونه چندسال هوا نداشتیم حسن روحانی میگفت این عذاب الهی گناهه! اختلاسهای زنجیره ایی صندوق فرهنگیان و پترو شیمی های ماهشهر و هلال احمر و پدیده مشهد و ....را به یاد دارید. ❌رانت نمایندگان اصلاح طلب در واردات خودرو و دریافت چند هزار خودرو از کارخانجات داخلی را بیاد دارید . . ❌ما فاجعه ۸ سال دولت حسن روحانی را فراموش نکردیم هر روز در خوزستان تجمع ! اعتصاب! برای حقوق اولیه بود. اما طی ۳ سال ریاست جمهوری شهید رئیسی مظلوم این تجمعات به صفر رسید و ایشان محبوب کارگران هفت تپه و گروه ملی شد. ⭕این روزها عوامل دولت حسن روحانی که جز ۸سال خسارت هیچ منفعتی برای مردم نداشتن پشت پزشکیان آمدند و می خواهند با جنجال دروغ،مباحثی مانند حجاب ،گشت ارشاد،ازادی و چندتا صحبت رادیکال مردم را فریب دهند و دوباره دولت را بگیرند.. اما ما روحانی را فراموش نکردیم نه به دولت سوم حسن روحانی آری اینها باز در دیزی را باز دیدند و به پزشکیانی که هیچ برنامه و مدیریتی ندارد پناه آوردند تا در صورت موفقیت او در انتخابات فاجعه دولت روحانی را تکرار و مملکت را دوباره غارت کنند . 🛑دوستان عزیز پزشکیان هیچ برنامه و مدیریتی و همراهی ندارد .او یک تجزیه طلب ترک و پان ترکیسم است که برای موفقیت به یاران روحانی و همه مخالفان و براندازان و بی حجابان و تجزیه طلبان متوسل شده است و برای پیروزی در انتخابات به شعارهای زیبا و جوان پسند پوپولیستی و حمایت از زنان و بی حجابی پناه آورده است .رسانه های معاند بی بی سی و اینتر نشنال و غیره هم او را حمایت میکنند .خودتان انتخاب کنید دو باره مملکت را بدست غارتگران بی دین و غربگرا بسپارید یا اینکه دولتی مثل شهید رئیسی که رشد اقتصادی را بعد از هشت سال از منفی به مثبت چهار رساند و هشت هزار کارخانه مثل هپکو را راه انداخت و پروژه های بسیاری مانند جاده ها و بیمارستانها و کارخانه ها و آب رسانی ها و نیروگاهها و سد ها و ....را انجام داد و مملکت را در مسیر شکوفایی هدایت کرد .انتخاب با خودتان .
28.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موج پرشمار آراء مردم به دکتر جلیلی 😊🌺
سلام حامیان دکتر سعیدجلیلی امروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ممنون میشم اگه در این عصر جمعه برای فرج امام زمان و گره گشایی درکارهایمان صلوات جلیلی🌹 بفرستین
این ساعات منتهی به انتخابات این ذکر رو زیاد بر زبان جاری کنیم: اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‌ خدایا کسیکه بر ما رحم نمیکند بر ما مسلط نکن..🤲 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرم امام رضا علیه السلام دعاگوی اعضای کانال منتظران ظهور هستیم🙏🌹
🌹 منتظران ظهور 🌹
شاهزاده ای در خدمت قسمت بیست و هفتم🎬: علی علیه السلام وارد خانه شد و درحالیکه صورتش از شادی می درخش
شاهزاده ای در خدمت قسمت بیست و هشتم🎬: چند روزی از ورود میمونه به خانهٔ پیامبر می گذشت، چند روزی که به اندازه تمام عمرش ،فیض برده بود و تجربه و علم کسب کرده بود. میمونه که دخترکی ده ساله بود و در این ده سال ، از صبح تا شام در قصرهای رنگ و وارنگ به سر کرده بود و قد کشیده بود ، اینک عظمت این خانهٔ خشت و گلی که عاری از هر تزیین و تجملی بود در پیش چشمش هزاران برابر آن قصرهای مجلل می نمود . او پیامبر اسلام را چونان پدری مهربان بر امتش یافته بود و حال که مشرف به دین مبین اسلام شده بود ، محمد صل الله علیه واله را چون پدرش و حتی بسیار بیشتر از او دوست می داشت و گویا این حس دو طرفه بود و رسول خدا هم محبتی اینچنین به میمونه داشت. پیامبر به راستی چون دخترش ، میمونه را دوست می داشت و در هر لحظه از حضورش در خانه ، نکته های ناب را به این دخترک آموزش می داد و میمونه بسیار مسرور بود که در تقدیرش ،چنین سرنوشت زیبایی رقم خورده و دوست داشت این برکتی که نصیبش شده تا آخر عمرش ادامه داشته باشد و این زیبایی حضور او در خانه پیامبر به زیبایی حضورش در بیت علی و زهرا پیوند بخورد. چند روزی بود که فاطمه سلام الله علیها ، دختر پیامبر، به خانهٔ پدرش می آمد ، میمونه همیشه در خفا و پنهانی، این بانو را می نگرید و هر لحظه که بوی فاطمه در فضا می پیچید خود را مانند باد به نزدیک ترین جای ممکن به این خانم مهربان، که بی شک سرور زنان عالم بود ، می رساند. میمونه احساس کرده بود که فاطمه چیزی می خواهد بگوید ،اما از گفتن آن شرم دارد ،تا اینکه چند روز بعد فاطمه به اتفاق همسرش علی به خانه پیامبر آمدند و به محضر رسول خدا رسیدند... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
شاهزاده ای در خدمت قسمت بیست و نهم🎬: فاطمه و علی وارد خانهٔ پیامبر شدند و باز عطر دل انگیزی که گویی از بهشت می آید بر عطر محمدی افزوده شد و فضای خانه ،بهشتی شد در روی زمین.. میمونه به شتاب خود را به پنجره ای که مشرف به حیاط خانه بود رساند و همانطور که پنهانی ، قامت مردانه و پهلوانی علی و چهرهٔ زیبا و آسمانی زهرا را می نگریست ،قلبش به تپشی سخت افتاد ،او دوست داشت جلو برود و سر بر آستان علی و زهرا بساید. آنها وارد اتاق شدند و به محضر رسول خدا رسیدند.. میمونه از اتاق بیرون آمد و مدام حیاط را بالا و پایین میرفت ، تا اینکه یکی از اهل خانه ،آرام در گوش دیگری گفت : فاطمه و علی آمده اند و علی برای اینکه فاطمه ،کمک کاری در خانه داشته باشد از پیامبر ،خدمتکاری طلب می کند. با شنیدن این حرف ، کبوتر دل میمونه ، بیشتر از همیشه به قفس تنش می کوبید، دل در دلش نبود ، او دوست داشت اگر پیامبر خواست خدمتکاری برای دخترش بفرستد ، این سعادت نصیب او شود‌. بعد از‌گذشت ساعتی ، علی و فاطمه با چهره هایی خندان از اتاق بیرون آمدند، میمونه به شتاب خود را آنها رسانید و در حالیکه ،عرق شرم از سرو رویش می بارید گفت : س..س...سلام علیکم علی نگاهش را به زمین دوخت و با لحنی مهربان جواب سلامش را داد و فاطمه با محبتی مادرانه به سمتش آمد با دستان مبارکش دست میمونه را گرفت و در حالیکه کل صورتش از مهربانی لبریز بود ، جواب سلامش را داد.... طاقت میمونه از دیدن اینهمه مهر و عطوفتی که آسمانی بود ،طاق شد و ناگهان گریه کنان به سمت اتاقش رفت. او می خواست خود از فاطمه بخواهد که او را به منزلشان ببرند ولی نتوانست که خواسته اش را بر زبان آورد. صدای بسته شدن درب اصلی خانه که بلند شد، میمونه از جا برخواست تا بیرون برود و ببیند چه کسی سعادت خدمتکاری این زوج ملکوتی را یافته.. و شنید که پیامبر به جای دادن خدمتکار ، اذکاری را به دخترش آموخته که با خواندن آن بعد از هر نماز ،فاطمه نیرویی مضاعف پیدا کند تا بتواند به امور خانه رسیدگی نماید.. ادامه دارد‌... 🖍 به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت قسمت سی ام🎬 : میمونه از اینهمه تواضع رسول الله تعجب کرده بود ، و براستی ایشان به فاطمه که همگان میدانستند ،دخترش را از جانش بیشتر دوست می دارد ، خدمتکاری عنایت نفرمود و در عوض آن ، ذکری به او آموخت که نیرویش را بیافزاید... یک شبانه روز از آن حادثه گذشت ، پیامبر با حالتی خندان از مسجد آمدو تا نگاهش به میمونه افتاد ، جواب سلام او را داد و با حالتی به او نگریست که میمونه دانست ،اتفاقی در راه است. میمونه به اتاقش پناه برد و همانطور که به درگاه خداوند دستانش را بالا می برد با خدایش گفت: خدایا ، به دلم افتاده که پیامبر می خواهد مرا به کسی ببخشد یا بفروشد و پولش را صرف امور مسلمین نماید ،خداوندا تو‌خود می دانی که رنج اسارت را تحمل کردم تا به پیامبرت برسم و حالا طعم شیرین خدمت در دستگاه پیامبرت ، بر جانم افتاده ، به جان رسولت مرا از این خانواده جدا مفرما، میمونه دعا می کرد و راز و نیاز می نمود و غافل از این بود که پیامبر امر فرمودند که کسی به دنبال علی و زهرا برود و ایشان را به اینجا بیاورند. همهمه ای از بیرون اتاق به گوش میمونه رسید ، او که قبلا با هر صدایی به حیاط خانه کشیده می شد ، اینک اما ناراحت از چیزی که فکر می کرد قرار است رخ دهد ، زانوی غم به بغل گرفته بود و همانطور که هق هق می کرد با خدا گفت :چرا...چرا دیروز که بهترین بندگانت به اینجا آمدند و خدمتکاری طلب کردند ، به دل پیامبرت ننداختی که مرا برای خدمتکاری آنها برگزیند...خدایا...من امیدم به توست همانا که امید نا امیدان و دادرس درماندگانی... میمونه غرق شیرین زبانی با خدایش بود که کسی درب اتاقش را زد و پشت سرش درب باز شد و کلهٔ یکی از زنان اهل خانه از بین دو لنگ درب داخل شد و با لحنی شاد گفت : آهای دخترک سیم نشان که به گفتهٔ پیامبر مانند نقره میدرخشی...پیامبر تو را به اتاقش می خواند...فضه جان از جا برخیز و ببین رسول الله چه برایت به ارمغان آورده است.. میمونه اشک چشمانش را با پشت دستش پاک کرد و زیر لب تکرار کرد فضه....چه اسم زیبایی پیامبر روی او نهاده.‌‌.. با شتاب از جا برخواست و به سمت درب اتاق حرکت کرد... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا