شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد🎬:
مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بیعت نکنم ، چه می کنید ؟
عمر جواب داد: به خدا قسم گردنت را می زنم!
علی علیه السلام ،سه بار این سؤال را تکرار کرد ،تا حجت بر آنان تمام کند و هر بار، همان جواب را شنید.
علی علیه السلام در حالیکه ریسمان به گردن مبارکش بود ، رو به سوی مزار پیامبر صلی الله علیه واله نمود و ندا داد: ای پسرمادرم ،ای برادر! این قوم مرا خوار کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند .
و سپس با زور اطرافیان که دست مبارک ایشان را به سمت ابوبکر دراز می کردند، دستش را در حالیکه کف دست را بسته بود به دست ابوبکر زدند وبه همین مقدار کفایت کردند.
و این شد بیعتی که هم اکنون، علمای اهل سنت از آن دم میزنند و برای حقانیت مذهبشان به آن استناد می کنند ....
آهای مردم فهیم؛
آهای حقیقت جویان ،پاک طینت ؛
می دانم که شما هم به مذهب اجداد و نیاکانتان هستید ، همانگونه که ما اینچنین هستیم ...
اما تحقیق در دین و شناخت حقیقت مذهب یکی از واجباتی ست که بر گردن ما گذاشته شده ، در مذهب خود تحقیق کن و در کتابهای بزرگان مذهبت ،جستجو کن تا فردا در سرایی دیگر پشیمان نشوید. اگر بعد از تحقیق با دلیل و مستند به تو ثابت شد که مذهبت حق است بر آن بمان ولی اگر متوجه شدی که عالم و آدم و حتی پیشینیان تو بر حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، شهادت دادند....به راهی پا بگذار که نجات یافتگان امت پا گذارده اند..
آری از مطلب دور نشویم ، بعد از بیعت اجباری امیرالمؤمنین ، سلمان ،ابوذر و مقداد رحمة الله علیهم و زبیر را هم با زور و به ضرب تازیانه و کتک ،نزد ابوبکر بردند و از آنها بیعت گرفتند.
پس از بیعت اجباری آنان ، سخنانی بین عمر و آنان رد و بدل شد ،که اصالت عمر و جایگاه او را در آن دنیا، از زبان پیامبرصلی الله علیه واله ، روایت می کرد که ما از آوردن این سخنان در اینجا خود داری می کنیم، ان شاء الله با ظهور مولایمان، پور زهرا و حیدر و طلوع آفتاب عشق، پرده از تمام واقعیت ها برداشته خواهد شد.
حال که از علی علیه السلام به زور بیعت گرفته بودند ، جمعیت مهاجم اطرافش به کناری رفتند و ریسمان از دست و گردن ابوتراب باز کردند.
علیِ مظلوم در حالیکه دست حسنین را در دست گرفته بود با چهره ای غمگین، از مسجد خارج شد...
با ورود به کوچه ، ناگهان حسن کوچک به یاد صحنهٔ ساعتی پیش افتاد و انگار تصویرها جلوی چشمش، جان می گرفت ، مادر را می دید که دست به پهلو گرفته و خود را بین پدر و جمعیت قرار داده بود و تازیانه را می دید که بالا رفته بود و هوا را می شکافت تا بر جسم مادرجوانش بنشیند، حسن همان طور که بغض گلویش را فرو می داد ،نگاهش به زمین کشیده شده و ردّ خونی را که تا جلوی درب خانه شان کشیده شده بود گرفت ،ناگاه بغضش شکست و همان طور که اشکش روان بود آرام گفت : این ...این رد خون مادرمان است!!
حسین که کوچکتر از او بود و تازه از هول و هراس واقعه مسجد بیرون آمده بود ، دستش را از دست پدر بیرون کشید و همان طور که به طرف درب خانه می دوید ، با گریه بلند بلند می گفت : درب خانه را آتش زدند ، مادرم پشت درب بود ، خودم دیدم با فشار درب ، میخ گداخته به سینه مادرم فرورفت ، فکر کنم مادرم سوخته باشد....باید خود را به خانه برسانم....پدر ، من می ترسم ....نکند مادر.....نکند مادر هم مانند پدربزرگمان پرواز کرده باشد؟!
و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه ،بر مظلومه عالم می گریست و خود را به درب نیم سوخته که هنوز از آن دود به آسمان بلند می شد، رسانید...
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و یک🎬:
فضه همان طور که مانند پروانه به گرد وجود بانوی پهلو شکستهٔ خانه می گشت و یک چشم به درب نیم سوخته داشت و یک چشم هم به پیراهن خونین بانویش که از جای نشتر میخ درب بر سینهٔ ایشان خون تازه میتراوید ،دید که حسین علیه السلام ،هراسان وارد خانه شد . فاطمه سلام الله علیها که چشم بر درب نیم سوخته داشت ،با ورود میوهٔ دلش به خانه ، بوی یارش ،عطر ولایت زمانش را حس کرد، گرچه نمی توانست اما دست به دیوار گرفت و یک دستش هم فضه در دست گرفت و از جا برخاست و رو به فضه گفت : ب..باید به استقبال ولیّ خدا بروم ، تا علیِ مظلوم با دیدن حال نزارم به دردهایی که بر جانم افتاده پی نبرد.
فضه دانست که فاطمه می خواهد با پای خود، به استقبال امیرالمؤمنین برود تا علی با چشم خود ببیند ،فاطمه اش سالم سالم است ، گرچه درد پهلو و پرپر شدن محسن شش ماهه و سینه سوخته امانش را بریده بود، اما باید ظاهراً خود را سرحال می گرفت تا دردی دیگر به دردهای علی، نیفزاید.
هنوز علی علیه السلام به درب خانه نرسیده بود که فاطمه با رویی که سعی می کرد نیم آن را که اثر سیلی بر آن مشهود بود با روسری سرش بپوشاند جلو آمد و با لحن مهربان همیشگی اش فرمود: سلام علی جانم، جانم فدای جان تو و جان من ،سپر بلاهای جان تو ،یا ابالحسن همواره با شما خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی بسر بری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود.
و علیِ تنها ،می دانست که کلام زهرایش راست ترین سخن روی زمین است و آن هنگام که لشکر دشمنان به خانه اش هجوم آورد ،این زهرا بود که جانش را سپر بلای ولیّ زمانش نمود ، وقتی پیغام زهرا به علی رسید که فرموده بود : به خدا قسم که هم اکنون از این ظلمی که بر ما روا داشته اید پناهنده مزار پدرم می شوم ، و در نزد پدرم دست به دعا بلند می کنم و همهٔ شما را نفرین می کنم....
علیِ مهربان دانست که اگر زهرا سلام الله علیها ،دست به دعا بردارد ، بی شک این دنیا کن فیکون خواهد شد ، آخر مدار زمین بر گرد زهرایش می چرخد...پس هراسان به سلمان فرمان داد تا خود را به زهرای مرضیه برساند و بگوید که علی فرموده: فاطمه ،به خانه باز گرد و از ناله و نفرین ،خودداری کن...
و زهرا سلام الله علیها ، همان کرد که امامش فرمود ، دست روی دلش گذارد و به خواسته امامش سر تعظیم فرو آورد.
علی که دلگیر از زمانه ای بی وفا بود و حالا جلوی رویش وفادارترین و ولایی ترین موجود روی زمین ایستاده بود ، دو طرف بازوی زهرا سلام الله علیها را گرفت و میخواست بوسه بر دامان این یار مهربان زند، بازوی ورم کردهٔ فاطمه، نالهٔ علی را بلند کرد ، از ناله پدر ، کودکان هم گرد این دو موجود آسمانی جمع شدند و صحنه ای بوجود آمد که نالهٔ عرشیان را در افلاک در آورد.....
چند روزی از واقعه مسجد و بیعت زورکی ابوبکر ،می گذشت که قاصدان خبری دیگر آوردند، خبری که طاقت زهرا را طاق نمود و او را از خانه نشینی به در آورد و با حالی نزار، خطبه خوانی قهار، در مسجد پیامبر صلی الله علیه واله شد....
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
📗#معرفی_کتاب📗
"عُیونُ أخْبارِ الرّضا" یا عیون الأخبار کتابی حدیثی درباره زندگی، آثار و روایات امام رضا(ع) نوشته شیخ صدوق ( ۳۸۱ ق) عالم بزرگ شیعه است. احادیث این کتاب در ۶۹ باب تنظیم شده که بخشی از آن، سخنان امام رضا(ع) بوده و بخشی دیگر احادیثی که آن حضرت از امامان پیش از خود، روایت کرده است.
عیون اخبار الرضا در موضوعاتی چون فقه، اخلاق، سیره و علم کلام از منابع مهم شیعه به شمار میرود.
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز دوشنبه💠
🔸صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔹صلوات مخصوص بر حضرت زهرا (س)
🔸دعای عهد با مولایمان حضرت ولی عصر (عج)
🔹صلوات و دعاهای مجرب و روزانه
🔸نکند شب و روزی از شما بگذرد و این چهار آیه را تلاوت نکنید
🔹عهد ثابت روز دوشنبه
🔸نماز و دعا و زیارت مخصوص روز دوشنبه
برای سلامتی و فرج مولایمان هر روز دعا کنیم🙏🍀🙏
#سلام_امام_زمانم
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد؛
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@montazeraan_zohorr
#حاجتروایی
توسل به سیدالشهدا 🏴
۱۲۸ مرتبه این دعا را
بدون وقفه بخواند انشاءالله
مطلبش ادا و غمش زایل شود
📚 منتخب الختوم
#العـزیز
بی نیازے و غنے شدن
هرڪس اسم شریف "العزیز" را
تا چهل روز و هر روز ۴۰ مرتبه بگوید
به احدے محتاج نخواهد شد
📚 مصباح ڪفعمی ۴۷۵
#آیه_درمانی
شفاء ے دیوانـه
به دیوانه و مصروع ۱۳۱ مرتبه
این آیه مبارڪه را بدمند شفا یابد
ان شاء الله ↯
💎《اِنَّکَ لَمِنَ المُرسلین 》💎
📚 خواص الآیات ۱۴۹
@montazeraan_zohorr